الوقت- بنجامین اف. کومبو در مقالهای که مرکز امنیت آمریکای نوین منتشر کرد، به تشریح ابعاد مختلف بازیگری روسیه در اوکراین پرداخت.
این پژوهش شامل سه بخش است: اول، بررسی ملاحظات نخبگان دولت روسیه و ولادیمیر پوتین رئیس جمهور این کشور درباره کریمه و شرق اوکراین؛ دوم، چگونگی راهبرد نظامی روسیه در پیشبرد قدرت در چند جبهه جغرافیایی، و در نهایت بیان نظرات محتمل در خصوص نحوه پاسخ احتمالی غرب به تهاجمهای جاری روسیه .
پوتین و حلقه نزدیک به وی
پوتین و یک محفل درونی انحصاری رهبری دستگاه دولتی روسیه را در دست دارند. این محفل به طور کلی به سیلویکی ( Siloviki ) به معنای «مردان قدرت» موسوم است. سیلویکی به جناح های مختلف شامل دوستان پوتین، وزیران کابینه، بروکراتهای تاجر و متخصصان امنیتی یا دفاعی تقسیم می شود.
این افراد به پوتین وفادار بوده و اغلب برای نفوذ در تصمیمهای وی، با یکدیگر رقابت می کنند. در این میان پوتین نقش میانجی را ایفا می کند و نه تنها به تبادل نظر با آنها می پردازد، بلکه یکی را به جان دیگری می اندازد تا هم از پتانسیل تشکیل اتحاد مخالفان علیه خود جلوگیری کند و هم از مزایای تقابل طرفین بهره برد.
علاوه بر این، پوتین به تدریج سازوکار تصمیمگیریهای عمده را در کرملین متمرکز نموده و دموکراسی (مورد پسند غرب) را به عنوان عامل آشوب قلمداد کرد که با هدف برهم زدن نظم داخلی روسیه و ممانعت از توسعه قدرت روسیه در سطح جهانی تبلیغ میشود. در واقع روایت پوتین از غرب عبارتست از تهدید یا چیزی که هدفش تخریب عظمتی است که کشورش زمانی از آن برخوردار بود .
در حقیقت، رویکرد فعلی روسیه به حاکمیت و غیرخودیها از احساس قربانی شدن در دهه های پیشین ناشی می شود که به ظهور دیدگاه توطئه انگاری سرعت بخشید، نگاهی که به فعالان غیرخودی، به ویژه غرب، به دیده شک و تردید می نگرد. به زعم پوتین و محفل وی، فعالان خارجی عامل تقریبا تمامی ناکامیهای روسیه هستند.
از دیدگاه پوتین و سیلویکی، آمریکا و ناتو عوامل خارجی تهدیدآمیزی هستند که میخواهند موقعیت روسیه را در سطح جهان تضعیف کنند. در همین راستا نیز در سال 2013 و اوایل 2014، افزایش روابط اوکراین با اتحادیه اروپا مایه نگرانی و خشم پوتین و سیلویکی شد. از منظر آنها، قدرت های غربی قصد تجاوز به امپراتوری سنتی روسیه کرده اند. تغییر در رهبری اوکراین، در پی انقلاب نارنجی و افزایش تب ملیگرایی باعث شد که پوتین کریمه را ضمیمه روسیه کرده و به پنج استان در شرق اوکراین حمله کند که به شدت به روابط دو کشور آسیب زد.
استفاده از نیروی نظامی در پیشبرد قدرت
رهبران ملیگرای روسیه، همانند مردم این کشور، دارای حافظه تاریخی وسیع و حس نوستالژی از زمانی هستند که کشورشان دارای شکوه و قدرت بود. به طور تاریخی، رهبران روس با تکیه بر پیشینه تاریخی خود، از نیروی نظامی برای پیشبرد اهداف و نمایش قدرت بر فضای جغرافیایی وسیع در خارج و اطراف آن استفاده کرده اند. همچنانکه پوتین هم به نمایش قدرت از طریق نیروهای نظامی نیابتی علاقمند است.
استفاده از نیروهای نیابتی مستلزم انتقال تسلیحات روسیه به متحدان شبه نظامی در کشورهای همسایه است تا بدین طریق نیروهای مورد اشاره با این تسلیحات وارد درگیری با نیروهای دولت رسمی کشورهایشان شوند.
از سوی دیگر، پوتین و محفل وی، حمله به این شبه نظامیان را حمله به اقلیت های روس تلقی می کنند. این دقیقا چیزی بود که در گرجستان در سال 2008 اتفاق افتاد. روسیه در اصل در گرجستان دخالتی نداشت، اما به مردم اوستیای جنوبی و آبخازیا، شهروندی روسیه اعطا کرد و تجهیزات مبارزه با دولت میخائیل ساکاشویلی را برای شورشیان این جمهوری ها فراهم نمود .
با ادامه جنگ، روسیه ادعا کرد که نیروهای نظامی گرجستان، وضعیت اقلیت های روس را به مخاطره انداخته اند و نیروهای نظامی روسیه به بهانه حفاظت از اقلیت های روس در خارج از این کشور، سریعا حمله را آغاز کردند. موضوعی که در واقع علت اصلی تصمیم تفلیس برای عضویت در ناتو نیز بود .
رفتار روسیه در کریمه و شرق اوکراین نیز از همین منظر قابل رویت است. از آنجائیکه این مناطق موطن بسیاری از روس هاست، ظاهرا روسیه هر نوع اقدام تهدیدآمیز دولت اوکراین را تهدیدی علیه جامعه روس زبان تفسیر می کند. اگرچه مسکو هر نوع رابطه با نیروهای شورشی را که علیه کییف در اوکراین می جنگند، رسما تکذیب میکند، اما جهان بینی پوتین و محفل وی حاکی از این است که حمله به روس زبانها مترادف با حمله به شهروندان روسیه است .
واکنش غرب
به نظر می رسد پوتین همچنان به توجیه اقدامات خود به بهانه حفاظت از اقلیت روس ها ادامه خواهد داد. او ماجراجوییهای پرطمطراقی را به راه می اندازد که موقعیت راهبردی روسیه را از نظر اقتصادی، نظامی و سیاسی تقویت کند. هرچند که سیاستگذاران غربی ممکن است تصمیمهای وی را نوعی خودبزرگ بینی تفسیر کنند، اما اقدامات وی در اوکراین بدون دلیل نیست.
سیاستگذاران غربی باید بدانند که پوتین رهبری است که اقداماتش با حس جمعی تاریخی ارزیابی می شود که هم از لحاظ درونی و هم از لحاظ بیرونی پر از کشمکش است .
پوتین به دنبال نظم و مقررات، ولو طبق قواعد خود است. وی می خواهد که حس آشوبی را که بعد از فروپاشی شوروی به وجود آمد، برای همیشه رفع کند. او از هزینه های آشوب آگاه است. اغراق همواره بخش جدایی ناپذیر استراتژی پوتین بوده و برای کسب حمایت جهانی از آن بهره برده است. شاید این حمایت اندک باشد، اما برای کسب مشروعیت سیاسی کافی است.
در نگاه اول، استراتژی پوتین ممکن است بی نقص جلوه کند، اما با نگاهی دقیقتر ضعف ها و نواقص آن آشکار می شود. با درک این نواقص، سیاستگذاران غربی بهتر می توانند از این نقاط آسیبپذیر در نظام روسیه بهره گرفته و دست به اقداماتی نظیر تحریمهای اقتصادی بزنند که تاثیر مخربی بر بخش انرژی روسیه خواهد داشت. اگر غرب بتواند مشتریان انرژی روسیه را محدود کند، ممکن است که نخبگان انرژی روسیه به پوتین فشار بیاورند تا در قبال تخفیف تحریم ها از اقدامات خود در اوکراین عقب بنشیند.
درعین حال، آمریکا و ناتو باید با هم همکاری کنند تا بتوانند از ضعف نظامی روسیه استفاده کنند. همچنانکه افزایش ظرفیت دفاعی نیروهای نظامی اوکراین می تواند نقطه شروع خوبی برای آغاز این همکاریها باشد .
و در نهایت سیاستگذاران غربی باید برای پوتین و حلقه وی روشن سازند که اقداماتشان چه پیامدهایی خواهد داشت. به نحوی که غرب باید هزینه مداخله در اوکراین را آنقدر برای رهبران روسیه بالا ببرد که آنها را از ماجراجویی نظامی در آینده باز دارد.