الوقت - در نیمه دوم دهه 2020 فضای بینالمللی و مناسبات قدرت در عرصه جهانی، به عرصهای بزرگ از منازعه تبدیل شده و قدرتهای بزرگ تلاش میکنند با به چالش خواندن وضعیت موجود، نظم مطلوب خود را در راستای برتری بر رقبا مستقر کنند. پس از پایان جنگ سرد که آمریکا خود را در مقام پلیس بینالملل و قدرت هژمون معرفی و به مدت یک دهه در مقام قدرت بیرقیب در عرصه بینالمللی ایفا نقش کرد اما از ابتدای هزاره جدید (2000) دیگر قدرتهای بینالمللی تلاش کردند که هژمونی آمریکا را به چالش بکشند. به ویژه در وضعیت جدید که دونالد ترامپ منصب ریاست جمهوری آمریکا را عهدهدار شده و شعار بازگشت به برتری آمریکا را سر میدهد و عرصهای جدید از جنگ تجاری و دیپلماتیک میان قدرتهای بزرگ به راه افتاده است.
در این میان، کشور چین بر اساس نتایج پژوهشهای مراکز مطالعات استراتژیک، مهمترین قدرت بینالمللی است که در مقطع کنونی قدرت آمریکا را به چالش کشیده و این امکان نیز وجود دارد که در آینده نه چندان دور با پشتسر گذاشتن این کشور، به قدرت اول جهان تبدیل شود. مهمترین نمود این امر را میتوان در افزایش توان اقتصادی و دیپلماتیک چین در عرصه تعاملات با دیگر کشورهای جهان مورد ارزیابی قرار داد. در حقیقت، پکن با بهرهگیری از توانمندی اقتصادی کلان خود قصد دارد زمینه را برای به چالش کشیدن قدرت واشنگتن در عرصه بینالمللی فراهم نماید. در همین راستا، از ابتدای سال 2013 مسئولان سیاسی چینی با ارائه طرح «یک کمربند و یک جاده» قصد دارند از توان اقتصادی چشمگیر خود برای سرمایهگذاری در زیربناهای اقتصادی بیش از ۶۰ کشور جهان و توسعه دو مسیر تجاری «کمربند اقتصادی راه ابریشم» و «راه ابریشم دریایی»، بهره بگیرند و از این طریق از پتانسیل اقتصادی خود برای تبدیل شدن به قدرت برتر در عرصه جهانی بهره بگیرند. در میانه این تلاشهای چین برای تبدیل شده به قدرت برتر بینالمللی، یکی از حوزههایی که درسالهای اخیر به شدت مورد توجه مقامات سیاسی پکن قرار گرفته در حوزه افزایش سرمایهگذاریهای و حجم مبادلات اقتصادی با کشورهای عرب حوزه خلیج فارس، علیالخصوص امارات متحده عربی و کویت است. بر اساس آمارهای موجود، مبادلات تجاری امارات با چین از 169 میلیارد درهم (46 میلیارد دلار) در سال 2016 با 15 درصد افزایش به 195.8 میلیارد درهم ( 53.3 میلیارد دلار) در سال 2017 رسید. همچنین، در جریان اجلاس کشورهای عربی و چین، که در اواسط جولای 2018 برگزار شد، پکن وعده داد 500 میلیارد دلار در کویت سرمایهگذاری کند. این امر نشان میدهد که چینیها بر توسعه نفوذ خود در حوزه عربی خلیج فارس تاکید ویژهای دارند و در پی افزایش حجم مبالدلات اقتصادی خود با کشورهای این حوزه هستند.
با نظر به این حجم از مبادله اقتصادی، طی یک ماه گذشته تلاش محسوس دولتمردان پکن برای افزایش سرمایهگذاری و مناسبات اقتصادی با کشورهای عربی آغاز شده که به نوعی نمایانگر جدی بودن اراده چینیها در اجرایی کردن طرح «یک کمربند و یک جاده» میباشد. با این وجود،اکنون مساله مطرح میشود که کشور چین از سرمایهگذاری در حوزه عربی منطقه خلیج فارس چه اهدافی را دنیال میکند و کانون تمرکز این کشور در چه حوزههای است؟ علاوه براین، در سطحی دیگر این مساله طرح میشود که دلیل رغبت و استقبال کشورهای عرب حوزه خلیج فارس از افزایش حجم مبادلات اقتصادی با کشور چین چیست؟ همچنین، این پرسش نیز مطرح میشود که آیا چین میتواند نقش جایگزین آمریکا در اتحاد راهبردی با کشورهای عربی منطقه را ایفا نماید یا خیر؟ برای پیگیری این مسائل ضروری است که سه بخش مجزا، محورهای موضوع مورد بررسی و مدّاقه قرار بگیرد.
انرژی و تجارت؛ کانونهای توجه چین به حوزه عربی
بدون تردید مهمترین هدف چین از ورود به بازار سرمایهگذاری با کشورهای عربی را میتوان در ارتباط با بهره گیری از منافع اقتصادی در حوزه انرژی و همکاریهای مشترک تجاری ارزیابی کرد. حجم مبادلات اقتصادی پکن با کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس، از پایان دوران جنگ سرد تا کنون، به ویژه پس بازگشایی اولین دفتر اتحادیه عرب در سال ۱۹۹۳ در پکن، روندی افزایشی داشته است. به ویژه با توجه به اینکه کشور چین به تنهایی ۲۰ درصد انرژی دنیا را مصرف میکند و روزانه بین ۱۰ تا ۱۱ ملیون بشکه مصرف نفت دارد که از این میزان، حدود 4 تا 5 میلیون در داخل تولید میشود و روزانه حداقل 6 میلیون بشکه واردات نفت دارد. از همین جهت پکن به شدت در حوزه انرژی نیازمند به افزایش همکاری با کشورهای عرب حوزه خلیج فارس بوده است. در نتیجه شاهد هستیم تنها در حوزه انرژی چین نزدیک به ۵۱ درصد از نفت خود را از کشورهای غرب آسیا تأمین میکند و همچنین نزدیک به ۴۰ درصد گاز طبیعی مصرفی خود را از کشورهای منطقه ( قطر و یمن) تأمین مینماید.
در سطحی دیگر، علاوه بر حوزه انرژی کشور چین در مناسبات خود با کشورهای عرب حوزه خلیج فارس و غرب آسیا توجه ویژهای به بخش تجارت دارد. بر اساس آمارهای موجود، از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۹ روابط اقتصادی چین و غرب آسیا ۸۷ درصد افزایش داشته و به ۱۰۰ میلیارد دلار رسید. بنا بر آمار رسمی دولت چین، این عدد در سال ۲۰۱۲به ۲۲۲ میلیارد دلار رسید. علاوه بر این، بر اساس گزارشهای موجود چین اولین شریک صادارتی کشورهای عربستان و عمان است و شریک دوم صادراتی امارت و عراق.
علاوه بر بُعد انرژی و تجارت، در زمینه سرمایهگذاری نیز شاهد رشد بیسابقه و روزافزون سرمایهگذاری چین در حوزه کشورهای عربی هستیم. در سال ۲۰۰۸ شرکتهای چینی، سرمایهگذاری مستقیمی در حدود ۷۰۰ میلیون دلار در کشورهای عربی داشته و کشورهای عربی نیز ۴۰۰ میلیون دلار در چین سرمایهگذاری کردهاند. با این وجود، حجم سرمایه گذاریهای چین در حوزه کشورهای عربی به 240 میلیارد دلار در سال رسیده است و شی جین پینگ در یک سخنرانی بیان کرد که این حجم از مناسبات دو جانیه باید به ۶۰۰ میلیارد دلار برسد.
در مجموع، با توجه به حجم گسترده سرمایهگذاریها و مبادلات تجاری چین با کشورهای عربی به نظر میرسد آنها بر روی این حوزه به عنوان یکی از مهمترین دالانهای اجرایی شدن طرح «یک کمربند و یک جاده» تمرکز دارند.. نماد بارز این امر را میتوان اولین سفر خارجی شی جین پینگ رییس جمهوری بعد از انتخاب مجدد، به امارات در 20 جولای 2018 (29 تیر 1397) ارزیابی کرد که طی آن جینپینگ با صراحت اعلام کرد که مناسبات میان پکن با ابوظبی، در در چارچوب طرح «یک کمربند،یک راه» توسعه خواهد یافت.
مسیر دشوار کشورهای عربی برای ایجاد مناسبات راهبردی با چین
با وجود افزایش حجم سرمایهگذاریهای چین در کشورهای عربی و نیز رغبت فوقالعاده کشورهای عربی برای وارد شدن به تعامل اقتصادی استراتژیک با پکن، اکنون این مساله طرح میشود که آیا امکان ایجاد مناسبات عمیق و راهبردی میان دو طرف وجود دارد یاخیر؟ در پاسخ به این مساله توجه به این موضوع ضروری است که بهطور سنتی کشورهای عربی، در جرگه متحدان آمریکا قرار دارند. به ویژه در بُعد سیاسی و دیپلماتیک کشورهای عربی حاشه خلیج فارس همواره پیرو سیاستهای آمریکا بودهاند و پایگاههای نظامی گسترده آمریکا در این کشورها به خوبی نشان میدهد که واشنگتن کشور اول در سطح مناسبات استراتژیک با حوزه عربی منطقه غرب آسیا است.
در این وضعیت، نمایان است که مناسبات سیاسی راهبردی کشورهای عربی با واشنگتن اجازه نفوذ کشور چین در این حوزه را نخواهد داد؛ حتی در سطحی دیگر میتوان عنوان نمود که واشنگتن حتی در سطح رقیب جدی چین را در حوزه عربی غرب آسیا نخواهد پذیرفت. بنابراین، به نظر میرسد در آینده مقامهای سیاسی آمریکایی وارد عرصه تعاملات چین با کشورهای عربی نخواهند شد و بهطور حتم هشدارهای جدیای را بهآنها خواهند داد. در نتیجه امر میتوان پیشبینی نمود که مناسبات پکن با کشورهای عربی برای وارد شدن به اتحاد راهبردی، با دشواریهای جدی مواجه است و کشورهای عرب منطقه که به شدت از بیتوجهیها و باجخواهیهای ترامپ، آشفتهخاطر هستند نمیتوانند به آسانی به هدف خود برای ایجاد موازنه مثبت در تقابل میان آمریکا و چین دست پیدا کنند.
همچنین،کشور چین با توجه به حساسیتهای آمریکا نسبت به حوزه عربی منطقه غرب آسیا، به نظر میرسد در مقطع کنونی برنامهای برای نفوذ سیاسی و نظامی در این منطقه ندارد؛ زیرا نسبت به این امر مطلع هستند که حضور محسوس آنها در کشورهای عربی، واکنش شدید واشنگتن را در پی خواهد داشت و با توجه به انگیزههای دونالد برای اعمال تعرفه بر 500 میلیارد دلار کالای چینی صادر شده به آمریکا، بهانه لازم برای کاخ سفید فراهم میشود. در نتیجه پکن بیشتر از منظر اقتصادی و در راستای تکمیل طرح «یک کمربند و یک جاده» مناسبات خود با کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس مدیریت میکند.