الوقت_ رها چاموراوغلو (محقق ترك) گرايش هاي فكري موجود در ميان علويان را به سه گروه تقسيم مي كند كه عبارتند از: برخي از طبقۀ سنتي علويان، علوي گريرا " اسلام حقيقي" معرفي مي كنند. آن ها معتقدند از آنجا كه علي (ع) كه هستۀ اصلي تعاليم علويان را تشكيل مي دهد پنج فرض اسلامي را انجام مي داده است، لذا علويان نيز بايد همان روش را در پيش گيرند، با انتخاب موضع مذكور، در حالي كه، آن ها به اسلام ارتدوكس نزديك مي شوند در انتخاب تشيع يا تسنن با مشكل مواجه مي باشند. مورد بعدي گروه مهمي از محافل، علوي گري را " اعتقاد سكولار" دانسته و آن را به عنوان يك هويت نژادي ـ سياسي خارج از بافت هاي مذهبي معرفي مي كنند. گروه سوم كه از ائتلاف محافل سنتي و به اصطلاح مدرن در ميان علويان تشكيل شده اند، سعي دارند تا عوامل اصيل علوي گري را كه شامل دگرانديشي و ساختار التقاطي آن است، حفظ كنند. از اين رو آن ها از دو تعريف مذكور ( اسلام حقيقي و اعتقاد سكولار ) به يك اندازه فاصله مي گيرند. اين گروه مجبور بوده اند در دشوارترين شرايط، انتقال شفاهي عرفان التقاطي را در شرايط جديد شهري برعهده بگيرند. به نظر ميرسد دو گروه اخير، بيشترين تأثير را در تعيين حال و آيندۀ علوي گري خواهند گذاشت. فاروق بيلچي (محقق ترك) علويان را به چهار خانوادۀ عمده فكري و انديشه ايي كه مرزهاي مشخصي آنان را از يكديگر جدا نمي كند، تقسيم مي كند:
1ـ شاخۀ اول، ماترياليست هاي علويند كه در فرايند صنعتي شدن جامعۀ تركيه شكل گرفته اند، اين شاخه اهميت چنداني ندارد، آن ها علوي گري را نهضتي مردمي با ريشۀ اعتقادي در دفاع از مظلوم معرفي مي كنند كه از نظر اعتقاد به مبارزۀ طبقاتي نوعي مكتب ماركسيستي ـ علوي اند كه با الهيات آزادي بخش دهه هاي هفتاد و هشتاد آمريكاي جنوبي قابل مقايسه است. حاميان اصلي اين شاخه، روشنفكراني هستند كه قبلاً در احزاب دست چپي و نيز اتحاديه هاي صنفي فعاليت داشته اند. شاخۀ مذكور، فعاليت هايش را به ويژه پس از كودتاي نظامي سال 1980 م . در تركيه به شدت گسترش داد و همزمان با سقوط اتحاد جماهير شوروي اهميت زيادي پيدا كرد.
2. شاخۀ دوم كه دامنۀ وسيعي دارد، در جريان آيين تصوف پيدا شده است. تز اصلي آن ها كه بر گرد انجمن هاي حاجي بكتاش جمع شده اند، زهد و عشق به خدا به صورت فردي است. طبق نظر آن ها، عشق پايه و علت وجود است. مذهب به شكل سلسله مراتب از بالا به پايين نظم نيافته است و ارزش هر كسي را ميزان عشق او تعيين مي كند نه تقواي او.
3. شاخۀ سوم، خود را به لحاظ اعتقادي به مذهب جعفري متعلق مي داند و از اين طريق خود را بخشي از اسلام قلمداد مي نمايد. اين گروه بر گرد بنياد جم و مجلۀ جم گرد آمده اند. آن ها متقاضي عضويت علويان در سازمان امور ديانت تركيه و اختصاص كمك مالي دولت براي تأسيس جمخانه ها هستند. اين نهضت، فقه و كلام اسلامي را زير سؤال برده و داراي تئوري "فقه علوي" است
4. شاخۀ چهارم، خود را پيروان دوازده امام (ع) و شيعۀ اثني عشري مي دانند آن ها ميان علوي گري و بكتاشي گري تمايز آشكار قائلند. از نظر آنان، علوي گري راه اثني عشري است و همۀ علويان مي بايست در پيروي از آن بكوشند. طريقت بكتاشي توسط عثماني ها تأسيس گرديد تا بتواند آناتولي را كنترل نمايد و از گسترش مكتب اثني عشري جلوگيري كند.
صرف نظر از درست يا غلط بودن تقسيم بندي هاي مطرح شد، ميتوان چنين نتيجه گيري كرد كه، جامعۀ علويان تركيه به لحاظ عقيدتي و فكري جامعۀ يكدستي نيستند، بلكه تشتت آرا پيرامون ماهيت علويگري در ميان آنها وجود دارد. در واقع ميتوان چنين تحليل كرد كه عدم اتفاق نظر در خصوص تفاسير علوي گري و وجود قرائت هاي مختلف و توافق تنها بر سر تنها برخي كليات ، علوي گري را با بسياري از چيزهاي ديگر قابل جمع ساخته است. همچنانكه روشنفكران علوي، تفسيري سكولار از آن ارائه مي دهند. چپ گرايان علوي تفسيري چپ گرا و حتي علوي گري به سيستمي دموكراتيك و سكولار با ارزش هايي چون برابري، برادري و آزادي تفسير شده كه گويي چيزي جز اعلاميۀ حقوق بشر نيست.