الوقت- در سالهای گذشته جهان با پدیده جدیدی از اشکال تروریسم بین المللی مواجه بوده است. با ظهور داعش و ویژگیهای بعضاً منحصر به فرد آن در بکارگیری خشونت افسارگسیخته و انجام جنایات متحیر کننده، همراه با گستردگی جغرافیای عملیات از شرق تا غرب عالم و توانمندی بالای استفاده از ابزارهای تبلیغاتی بویژه شبکههای اجتماعی اینترنتی و جذب جنگجو، هنگی دست در دست هم داده تا امروزه و حتی چندین سال پس از سرنگونی خلافت خودخوانده این گروهک، هرجا اقدام تروریستی بزرگی روی میدهد نام این گروه به عنوان متهم ردیف اول در میان مظنونان واقعه مطرح شود.
در عملیات تروریستی اخیری که در استان کرمان در مراسم سالگرد شهادت سردار سلیمانی نیز روی داد و به کشته شدن بیش از 90 نفر انجامید این گروهک تروریستی با تأخیر مسئولیت آن را برعهده گرفت.
با گذشت چند روز این واقعه نهادهای امنیتی و اطلاعاتی سرنخ های مهمی از باند تبهکار تروریستها به دست آوردند و به گفته وزارت اطلاعات حداقل 11 نفر از «شبکهی پشتیبانی تیم تروریستی و مرتبطین آن در شش استان کشور» دستگیر شدهاند. وزارت اطلاعات همچنین اعلام کرد موفق شده تا هویت یکی از عاملان عملیات انتحاری داعش را شناسایی کند که یک تبعه تاجیکستان معرفی شده است؛ موضوعی که سرنخهای اثبات نقش داعش و بویژه شاخه خراسان این گروهک تروریستی، که توانسته در افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی جای پایی برای خود دست و پا کند را بیش از پیش اثبات میکند.
اما در این میان نکته حائز اهمیت این بوده که با وجود بیانیه داعش و به دست آمدن سرنخهای اثبات دست داشتن این گروهک در فاجعه گلزار شهدای کرمان، مقامات ایران از اولین ساعات این حمله تروریستی تاکنون بر نقشآفرینی قطعی رژیم صهیونیستی در پشت پرده این سناریوی جنایتبار و تراتژیک اصرار میورزند و صهیونیستها را یکی از طرفهای اصلی انتقام حتمی از بانیان ماجرا اعلام میکنند.
اکنون پرسش این است که رژیم صهیونیستی با بکارگیری داعش برای ضربه زدن به امنیت ملی ایران چه اهدافی را در سر میپروراند و پاسخ سختی که جمهوری اسلامی بر اجرای اصرار دارد چگونه میتواند به بازی در زمین صهیونیستها منجر نشود؟
برای درک علت انگشت اتهام جمهوری اسلامی به سمت رژیم صهیونیستی مطمئناً باید به وضعیتی برگشت که با شروع عملیات طوفان الاقصی برای کابینه افراطی نتانیاهو و به طور اجمالی موقعیت منطقه ای و پایههای امنیتی رژیم بوجود آمده است. از یکسو طوفان الاقصی و ضربه امنیتی ترمیم ناپذیری که صهیونیستها از اجرای آن خوردند به اذعان بسیاری از ناظران و تحلیلگران بینالمللی نه تنها معادلات سیاسی و نظامی و امنیتی در اراضی اشغالی میان تلآویو و گروههای فلسطینی را کاملاً بر هم زد و فلسطینیان را قادر ساخت تا برای نخستین بار از زمان تأسیس رژیم ستونهای امنیتی نگهدارنده سرزمینهای اشغالی را تا مرز فروپاشی به لرزه در بیاورند، بلکه حتی معادلات موازنه قدرت منطقه ای نیز به زیان موقعیت صهیونیستها و به نفع مقاومت مورد بازنگری و تعدیل قرار گیرد.
از یکسو در پی اقدامات وحشیانه رژیم روند عادیسازی روابط با کشورهای عربی کاملاً به حاشیه رفت و آرمان فلسطین و تشکیل کشور مستقل فلسطینی به متن تحولات جهان اسلام بازگشت و مقاومت ثابت کرد که نبض تحولات فلسطین را کاملاً در دست دارد و حتی جامعه بین المللی نیز یکدست پرچم احقاق حق ملت فلسطین را برافراشت و از سوی دیگر ناکامی صهیونیستها با وجود حمایت کامل غربیها در شکست حماس و در طرف مقابل نمایش شکوهمند به میدان آمدن اضلاع مختلف محور مقاومت در حمایت از متحدشان، عملاً چیرگی محور مقاومت بر محور سازش در پیشبرد تحولات منطقه را تثبیت کرد.
در این میان تنگ شدن عرصه داخلی بر سران کابینه افراطی صهیونیستی و شخص نتانیاهو نیز که این روزها با افزایش نارضایتی از پیشبرد جنگ و ناتوانی در آزادی اسرا سایه سقوط را بیش از هر زمان دیگری در یکسال گذشته روی سر خود حس میکنند؛ بویژه احساس خطر نتانیاهو از اینکه مجدداً در گرداب اعلام جرم و زندانی شدن قرار گیرد، امکان هر واکنشی را برای رهایی از این تنگناها متصور کرده است.
به گفته کارشناسان گسترش جنگ به سطح منطقه ای و کشاندن واشنگتن به باتلاق جنگ یکی از مفرهای اصلی نتانیاهو و همقطارانش برای گریز از شکست قطعی در میدان غزه است و از این رو سران صهیونیستی به صورت بی مهابا شروع به دست زدن به اقدامات خطرناکی از جمله ترور فرماندهان مقاومت در آنسوی مرزهای سرزمینهای اشغالی در سوریه (شهید رضی موسوی) و لبنان (شهید صالح العاروری) و همچنین اقدام تروریستی کرمان کرده اند. هر سه این اقدامات مسلماً به منظور تشدید جنگ از طریق واداشتن مقاومت به انجام اقداماتی که پای آمریکا را مستقیماً به قائله باز کند صورت گرفته است.
هم اکنون علاوه بر درگیریهای تقریباً هروزه گروههای مقاومت عراقی و سوریه با آمریکاییها به واسطه جنگ غزه، در پی واکنش انصارالله یمن در دفاع از ملت مظلوم فلسطین با ایجاد محدودیت برای تجارت دریایی رژیم صهیونیستی در تنگه باب المندب و دریای سرخ، آمریکا خود را مسئول باز کردن شریان تجاری رژیم کرده و همین امر موجب بالا گرفتن تنش میان ناوهای امریکایی و ارتش یمن شده است که حتی احتمال درگیری دریایی گستردهتر را ممکن کرده است.
اما با وجود طراحی چنین نقشهای و آگاهی مقاومت از هدف صهیونیستها، باز هم مقامات ایرانی گرفتن انتقام در زمان و مکان مناسب از صهیونیستها را حتمی اعلام کرده اند. پیام این تهدید مطمئناً زمین بازی را از نتانیاهو و کابینه افراطی او سلب کرده و در اختیار محور مقاومت قرار میدهد زیرا تهران با این پیام نشان میدهد که قرار نیست واکنش احساسی و نسنجیده به جنایت صهیونیستها اتفاق بیافتد بلکه انتقام به صورت تصمیم جمعی اضلاع مقاومت و در استراتژی وحدت ساحات روی خواهد داد که این موضوع سران صهیونیستی را در ابهام ناتوانی پیشبینی شیوه و جبهه وارد آمدن ضربه مقاومت فرو برده و امکان آمادگی برای حفظ موقعیت دفاعی لازم را از رژیم سلب خواهد کرد.
تجربه حمله موشکی به عین الاسد نشان داد که وقتی ایرانیها از انتقام صحبت کنند طوفان موشکی در راه خواهد بود که حتی ابرقدرت نظامی جهان را ناتوان از دفاع میکند. حال اینکه قرار است انتقام از سوریه و یا لبنان و یا یمن و عراق و یا از جایی دیگر خارج از انتظار بر سر سرزمینهای اشغالی فرود آید وحشتی است که خواب را از چشمان نتایناهو و همقطارانش ربوده است.