سایت تحلیلی خبری الوقت | Alwaght Website

انتخاب سردبیر

خبر

بیشترین بازدید

روز هفته ماه

پرونده ها

اختلافات ترکیه و آمریکا

اختلافات ترکیه و آمریکا

undefined
معامله قرن

معامله قرن

undefined
سازمان القاعده

سازمان القاعده

سازمان القاعده القاعده پس از 2001 دچار دگرگوني‌هاي چشم¬گيري شد. ساختار هرمي آن جاي خود را به ساختاري داد كه زيرمجموعه‌ها در آن با استقلال عمل فعاليت مي‌كردند. اين تحول اگرچه تسلط مركز بر پيرامون را تقليل داد اما بر گستره و توالي عمليات القاعده در كشورهاي مختلف خاورميانه افزود. با اين حال توان عملياتي كلان القاعده در اثر اين دگرگوني تا حدود زيادي تحليل رفت. القاعده پس از بمب‌گذاري‌هاي لندن در 2005، تاكنون نتوانسته است عمليات موفقيت آميزي در كشورهاي غربي انجام دهد. افزون بر اين، گسترش دامنۀ منطقه اي فعاليت هاي القاعده به كشته و دستگير شدن بسياري از رهبران و كادرهاي اصلي آن انجاميد. با اين حال تمامي اين چالش‌ها مانع تداوم فعاليت القاعده نشد. زيرمجموعه هاي آن در عراق، يمن، افغانستان، پاكستان، سومالي و ديگر كشورها و مناطق فعال باقي ماندند. تشكيلات القاعده تشكيلات القاعده در سال 1988 توسط اسامه بن لادن جهت مبارزه با "اتحاد جماهير شوروي" در افغانستان تأسيس شد. القاعده از سازمان "مكتب الخدمة" كه هدف آن مسلح‌ كردن و آموزش مجاهدين اسلامي براي جنگ با شوروي بود گسترش و پيشرفت يافت. اين سازمان از حمايت و پشتيباني دولت‌هاي اسلامي به ‌ويژه عربستان سعودي و پاكستان و همچنين ايالات متحده آمريكا برخوردار بود. در سال 2000 ايمن ظواهري سازمان "جهاد اسلامي مصر" را با سازمان القاعده ادغام كرد و به شخص دوم اين تشكيلات تبديل شد. خاستگاه اصلي القاعده را بايد "وهابيت" برشمرد كه خود ريشه در جنبش سلفي، مذهب حنبلي و پيروان اهل حديث دارد. رهبران، نظريه پردازان و بسياري از اعضاي القاعده يا وهابي‌اند يا از پيروان مذاهب حنبلي و حنفي كه به وهابيت تمايل زيادي دارند. القاعده را جنبشي سلفي نيز دانسته‌اند، زيرا پيشوايان آن، يعني "احمد بن حنبل" و "ابن تيميه" از نخستين مدعيان سلفي‌گري بوده‌اند. اين تفكر با دريافت خاص خود از توحيد و تكيه بر استدلال‌هاي ظاهرگرايانه بسياري از مسلمانان را كافر مي‌داند و نوك اين ويژگي تكفيري خود را به طور خاص متوجه شيعيان كرده است. ايدئولوژي القاعده بر چهار ركن سلفي‌گري، راديكاليسم، شيعه ستيزي و غرب ستيزي استوار است. از آنجا كه دو ركن آخر بر آمده از ويژگي سلفي‌گري است، به اختصار مي‌توان آن را ايدئولوژي "سلفي راديكال" ناميد. از نگاه آنان، دين يك نظام ساده حقوقي است كه از جانب خداوند براي رهايي بشر از عذاب دنيوي و اخروي نازل شده و تكاليفي را بر او واجب كرده است. به همين دليل بشر براي سعادت دنيا و آخرت بايد به عبادت و اطاعت خدا بپردازد. به رغم تداوم فعاليت، القاعده از نيمۀ دهۀ گذشته دچار چالش‌هاي بزرگي شد كه آيندۀ آن را در هاله‌اي از ابهام فرو برد. چهار چالش عمدۀ القاعده در اين سال ها به ترتيب اهميت عبارتند از: - تنزل جايگاه در جهان اسلام: در نظرسنجي هاي پس از يازده سپتامبر، القاعده از مقبوليت و محبوبيت قابل توجهي در كشورهاي اسلامي برخوردار بود. اين جنبش در ذهن بسياري از مسلمانان متشكل از جهادگراني بود كه پس از آزادسازيِ افغانستان از اشغال ملحدان، مبارزه با ظلم و ستم در ابعاد داخلي (در برابر رژيم‌هاي فاسد منطقه) و خارجي (در برابر امريكا و غرب) و دفاع از منافع جهان اسلام را سرلوحۀ فعاليت هاي خود قرار داده‌اند. اين نوع نگاه در ابتدا با توجه به گفتمان ظلم‌ستيز و جهادگرايانۀ القاعده چندان غيرمنتظره نمي‌نمود. اما با روشن شدن پيامدهاي عملكرد القاعده بر جهان اسلام، به ويژه اشغال افغانستان و عراق و نيز گسترش فعاليت‌هايي كه بيش از هر چيز جان و مال مسلمانان و بي‌گناهان را هدف مي‌گرفت، طرفداري از گفتمان القاعده به تدريج رو به كاهش نهاد. به طور مشخص از سال‌هاي 2005 و 2006 محبوبيت القاعده و پشتيباني از آن در ميان مسلمانان رو به تنزل نهاد، به نحوي كه در 2010 طرفداري از القاعده نسبت به 2001 به نيم كاهش يافت. تنزل هواداري از القاعده به معناي كاهش حمايت پرسنلي و مالي به ويژه از زيرمجموعه‌هاي اين سازمان مي‌باشد. پيامدهاي اين واقعيت را در عراق، يمن و مغرب شاهد بوديم؛ - بهار عربي: دومين چالش، خيزش‌هاي فراگير و مردميِ 2011 در خاورميانه مي‌باشد. اين تحركات در سه جهت براي القاعده پيامدهاي منفي در بر داشت: نخست آنكه تبليغات عليه رژيم‌هاي حاكم كه پيشتر يكي از ابزارهاي اساسي القاعده براي جلب حمايت و توجيه عملكردش نزد مسلمانان بود، با توجه به حضور گستردۀ مردم در اعتراضات ضدرژيم، كارآيي خود را در جذب نيروهاي جوان و پشتيباني مالي از القاعده در ميان شهروندان عرب از دست داد. دوم آنكه تقريباً تمامي نيروهاي فعال در زندگي سياسيِ منطقه – به جز القاعده – در اين تحولات حضور داشتند. تصويري كه دوري القاعده از جوامع عربي را به خوبي به نمايش گذاشت. سوم آنكه، مردمي بودن تحولات و حاشيه‌اي بودن نقش آمريكا و در واقع غافلگيريِ اين كشور از سرعت و گسترۀ تحولات و نيز تضاد آمريكا با برخي از رژيم‌هاي عرب، امكان بهره‌گيري تبليغاتي القاعده از حضور امريكا را از بين برد؛ - حذف رهبر كاريزماتيك: مرگ بن لادن بزرگترين چالش القاعده در طول سال‌هاي فعاليت آن بود. جنبش‌هاي اسلام‌گرا اغلب بر محور شخصيتي كاريزماتيك و نيرومند به فعاليت مي‌پردازند. نگاهي به جنبش‌هاي اسلام‌گراي قرن بيستم در خاورميانۀ عربي نشان مي‌دهد كه حذف رهبريِ كاريزماتيك از صحنه، اغلب به معناي زمين‌گير شدن و آغاز زوال چنين جنبش‌هايي بوده است. افزون بر اين، شخصيت جذاب و محبوبيت بن لادن در ميان اعضاي القاعده و توان سخنوريِ وي نقشي اساسي در تحكيم وحدت سازمانيِ القاعده داشته است. مرگ بن لادن علاوه بر حذف چهرۀ كاريزماتيك و وحدت‌بخشِ القاعده، اين جنبش را با چالش جانشيني روبه رو كرد؛ - بحران جانشيني: هشت هفته پس از مرگ بن لادن اعلام شد كه أيمن الظواهري به جانشيني وي انتخاب شده است. اين فاصلۀ زماني به خوبي گوياي اختلافات دروني القاعده بر سر انتخاب جانشين است. حتي اگر اين تأخير را، بنا بر تحليلي، ناشي از دشواري برگزاري سريع نشست اعضاي عالي‌رتبۀ القاعده براي انتخاب رهبر بدانيم، عدم بيعت زودهنگام زيرمجموعه هاي القاعده اين تحليل را زير سوال برد. تأخير در بيعت ساير زيرمجموعه هاي القاعده، نشان از تأثير چالش جانشيني بن لادن بر وحدت سازماني القاعده مي باشد. افزون بر فقدان اجماع بر سر الظواهري، وي چهره‌اي كاريزماتيك به حساب نمي‌آيد و از شخصيت و قدرت سخنوري بن لادن و اثرگذاري وي در رهبران و كادرهاي القاعده برخوردار نيست. از ديد برخي وي بيشتر براي مديريت يك اداره يا شركت مناسب است تا رهبري يك جنبش جهاني. مجموعۀ چهار چالش فوق، القاعده را در بستر اصلي و در حال دگرگوني فعاليتش، خاورميانه، به حاشيه رانده است. مرگ بن لادن بزرگترين ضربه‌اي بود كه به القاعده وارد شد. اگرچه الظواهري به عنوان ايدئولوگ القاعده معروف است اما وي به وضوح از صفات لازم براي رهبري جنبشي گسترده همچون القاعده برخوردار نيست. وضعيت فعلي القاعده در حالي كه كمتر از سه سال از كشته شدن اسامه بن لادن، بنيان گذار القاعده نگذشته است كه طيف هاي جوان‌تر و نوظهور القاعده پاگرفته و اقدامات انتحاري را در برخي از كشورهاي منطقه انجام مي دهند. اين در حالي مي باشد كه در سال هاي گذشته، القاعده به لحاظ سازماني و ايدئولوژي در مسير تنزل و عقب نشيني بود. روند ظهور مجدد اين سازمان تروريستي در برخي از كشورهاي منطقه را مي توان به شرايط بحراني و بعضاً هرج و مرج داخلي اين كشورها بي ارتباط ندانست. چرا كه خلأ ايدئولوژي در جهان عرب به واسطه شكست حكومت‌هاي اصلاح طلب، بازار سازمان القاعده و ايدئولوژي القاعده گرايي را در جهان عرب رونق بخشيده است. به بيان ديگر، بسياري از مخالفان انقلاب هاي عربي، كه خواهان حفظ ديكتاتورهاي سابق در قدرت بودند و يا خواهان قدرت‌يابي ديكتاتورهاي ديگر و بعضاً بازگشت آن‌ها بودند، نسل جديدي از القاعده نوين را پايه گذاري كرده‌اند. سازماني كه بسياري از اعضاي قديمي و كليدي آن در سال‌هاي گذشته كشته شدند، با گفتمان جديد و با هدف تغيير در جهان اسلام، تنها از طريق جهاد خشونت‌آميز و تروريسم، سعي در پياده نمودن پارادايم خود دارند. در اين بين جماعت اخوان المسلمين به عنوان دشمن محوري القاعده، كه چند سالي در مسير تسلط بر سياست‌هاي جهان عرب، تغييراتي را به وجود آورد، نقش مهمي در تقويت اين گروه نوين بازي كرد. هر چند كه اخوان در ادامه حركت خود، دچار چالش هاي جدي شده است، اما توانست اثبات كند كه تغيير واقعي در جهان عرب بدون تروريسم و اقدامات خشن هم امكان دارد. بر همين اساس، بسياري از تحليلگران، ظهور نسل جديد از گروه القاعده را پيش بيني كردند. نكته قابل تأمل اينكه، نوظهوران و وابستگان به القاعده نوين خيز بلندي از دمشق تا بغداد و بيروت برداشته اند و در سال گذشته خشونت و افراطي‌گرايي هاي فراواني را انجام داده اند. القاعده اي كه در عراق صحبت از شكست و محو جدي آن بود، مجدداً احيا شده و اقداماتي مرگبارتر از گذشته انجام مي‌دهد. امروز گروه دولت اسلامي عراق و شام، داعش بار ديگر براي به دست گرفتن مناطق غربي عراق در حال جنگيدن است. حتي اين گروه با ائتلاف با جبهه النصره در سوريه شكوفاتر شده است و به همراه يكديگر براي نابودي منطقه تلاش مي كنند. بر همين اساس، خشونت فرقه اي بين شيعه و سني چندين برابر شده است. بسياري از جهادي‌هايي كه از اروپا روانه سوريه شده‌اند در آتش القاعده نوين در حال سوختن مي باشند. تلاش گردان‌هاي تروريستي چون (گردان‌هاي عبدا… عزام) براي كشاندن جنگ فرقه‌اي از سوريه به لبنان و عراق است. حتي حمله به سفارت ايران در بيروت و ساير اقدامات انتحاري چون بمب گذاري را در مناطق شيعه نشين در دستوركار خود دارند
گروه داعش

گروه داعش

دولت اسلامي عراق و شام يا داعش به عنوان گروهي منشعب از القاعده محسوب مي شود كه از منظر گرايشات عقيدتي و فكري و همچنين جنبه رفتاري رويكرد يكساني با القاعده دارد. با اين حال رفتارهاي اين گروه تروريستي در طول يك دهه گذشته و به خصوص چند سال اخير نشانگر راديكال تر و خشن تر بودن اين گروه در مقايسه با القاعده است و داعش با توجه به جدايي از القاعده و پيدايش اختلافاتي بين آن دو به عنوان مخوف‌ترين و قدرتمندترين گروه تروريستي در عرصه خاورميانه ظهور كرده است. هر چند كه داعش در شكل كنوني آن محصول بحران سوريه و گسترش اختلافات و منازعات منطقه اي بعد از 2011 است، اما ريشه ها و روند قدرت گرفتن آن به دوره پس از صدام در عراق يعني از سال 2003 به بعد مربوط است. حمله آمريكا به عراق در سال 2003 فرصت و فضاي مناسبي را براي حضور و نقش آفريني گروههاي مسلح و تروريستي مختلف از جمله گروههاي مرتبط با القاعده در اين كشور بوجود آورد. بر اين اساس گروههاي مسلح مختلفي به خصوص در سالهاي پس از 2004 در عراق ظهور كرد كه با جذب نيرو و منابع مالي در تلاش بودند كه با نيروهاي نظامي آمريكايي و همچنين نيروهاي عراقي مقابله كنند. يكي از مهمترين اين گروهها جماعه التوحيد و الجهاد بود كه به رهبري ابومصعب زرقاوي در سال 2004 تشكيل شد. پس از آنكه زرقاوي بيعت خود با اسامه بن لادن رهبر القاعده را اعلام كرد به تنظيم القاعده في بلاد الرافدين تبديل شد و همچنين به اين گروه القاعده عراق نيز اطلاق مي شد. زرقاوي بعد از آزادي از زندان در اردن در سال 1999 رهبري بخشي از داوطلبان جهادي در افغانستان را برعهده داشت، اما در سال 2001 از اين كشور به شمال عراق فرار كرد و در آنجا به گروه انصارالاسلام پيوست و سپس با ايجاد القاعده عراق، وفاداري خود به رهبري شبكه جهاني القاعده را بيان داشت. القاعده عراق به تدريج به اصلي ترين گروه تروريستي در عراق تبديل شد و بيشترين انفجارها و اقدامات تروريستي از سوي اين گروه صورت گرفت. از جمله مهمترين اقدامات القاعده عراق كه در پي ايجاد فتنه مذهبي و جنگ داخلي در عراق بود، انفجار حرم شريف امامين عسگرين در سامرا در سال 2006 بود. اين تشكل عمليات تروريستي خود را به اندازه اي افزايش داد كه به يكي از قوي ترين گروههاي مسلح در صحنه عراق تبديل شد و شروع به گسترش نفوذ خود در مناطق گسترده اي از عراق كرد تا اينكه در سال 2006،‌ زرقاوي علنا در يك نوار ويدئويي تشكيل آنچه را " شوراي مجاهدين" خواند به سركردگي عبدالله رشيد البغدادي اعلام كرد. پس از كشته شدن زرقاوي توسط نيروهاي آمريكايي در سال 2006، ابوحمزه المهاجر به سركردگي اين گروه تعيين شد و در پايان همان سال دولت اسلامي عراق به سركردگي ابوعمر البغدادي تشكيل شد. دولت اسلامي عراق به عنوان گروهي تروريستي و شاخه القاعده در عراق در شكل جديد خود تحت رهبري ابوعمر البغدادي تلاشهاي خود براي ايجاد ناامني در عراق را ادامه داد، با اين حال اين گروه از سال 2008 با افول و كاهش قدرت و تاثيرگذاري در عراق مواجه شد. شكل گيري نيروهاي الصحوه يا بيداري از ميان عشاير سني عراق براي مقابله با القاعده عراق و اقدامات نظامي و امنيتي در مقابل آن باعث تضعيف جدي اين گروه شد. در 19 آوريل 2010، نظاميان آمريكايي و عراقي طي يك عمليات نظامي در منطقه الثرثار، منزلي را هدف قرار دادند كه ابوعمر البغدادي و ابوحمزه المهاجر در آن حضور داشتند و پس از درگيريهاي شديد ميان دو طرف، اين منزل هدف حملات هوايي قرار گرفت و در نتيجه آن دو سركرده تروريستها به هلاكت رسيدند. يك هفته بعد، اين گروه تروريستي در بيانيه اي هلاكت البغدادي و المهاجر را رسما اعلام كرد و پس از حدود ده روز، مجلس شوراي دولت اسلامي عراق تشكيل جلسه داد و ابوبكر البغدادي را به عنوان جانشين ابوعمر البغدادي انتخاب كرد. هر چند در اين دوره دولت اسلامي عراق در مرحله ضعف بود، اما بحران سوريه فرصتهاي نويني را براي اين گروه ايجاد كرد و البغدادي با بهره گيري از آن توانست به جايگاه و نقش آفريني عمده اي در معادلات عراق و سوريه بپردازد. بحران سوريه از چند منظر باعث ايجاد فرصت براي گروه تروريستي دولت اسلامي عراق شد. اول اينكه سوريه با توجه به مجاورت جغرافيايي و پيوستگي سرزميني با عراق فضاي عملياتي مناسبي را براي افزايش قدرت و نقش آفريني اين گروه بوجود آورد. دوم اينكه گسترش بحران و رقابتهاي منطقه اي و افزايش تنشهاي مذهبي و فضاي افراط گرايانه در منطقه منابع انساني و مالي گسترده اي را براي گروه دولت اسلامي عراق فراهم ساخت. با توجه به شرايط جديد سوريه ابوبكر بغدادي يكي از معاونان خود به نام ابومحمد الجولاني را به سوريه فرستاد كه منجر به شكل گيري گروه جبهه النصره در سوريه در 2011 شد. جبهه النصره تا سال 2013 به عنوان گروهي وابسته به القاعده در سوريه معروف بود و توانست با جذب نيرو و منابع مالي به يكي از بازيگران مهم معارض در اين كشور تبديل شود. در حالي كه گزارشهاي اطلاعاتي از رابطه فكري و تشكيلاتي اين گروه با شاخه دولت عراق اسلامي پرده برداشت، در نهم آوريل 2013، ابوبكر البغدادي در يك پيام صوتي اعلام كرد كه جبهه النصره امتداد دولت اسلامي عراق است و تشكيل آنچه دولت اسلامي عراق و شام خواند با ادغام جبهه النصره و دولت اسلامي عراق اعلام كرد. اما طولي نكشيد كه يك نوار صوتي منتسب به ابومحمد الجولاني پخش شد كه در اين نوار از رابطه خود با دولت اسلامي عراق سخن گفت، اما وي ايده ادغام با اين گروه را نپذيرفت و بيعت خود را با شبكه القاعده تحت رهبري ايمن الظواهري اعلام كرد. بر اين اساس به رغم تاكيد ايمن الظواهري بر انحلال داعش و فعاليت جداگانه دولت اسلامي در عراق و جبهه النصره در سوريه، البغدادي بر ادامه حيات داعش تاكيد كرد. بر اين اساس بود كه اختلافات مهمي بين البغدادي و ايمن الظواهري و درگيريهاي بين جبهه النصره و داعش رخ داد. با اين حال داعش توانست به نقش آفريني گسترده تري در سوريه بپردازد و جايگاه خود را در اين كشور با تصرف برخي مناطق تثبيت كند. داعش پس از تقويت خود در سوريه بتدريج حضور و نقش آفريني خود در عراق را نيز گسترش داد. داعشي‌ها كه در طول سال 2013 حضور پراكنده اي در عراق داشتند، از ابتداي 2014 نقش خود در اين كشور را بسيار توسعه دادند. بر اين اساس بود كه آنها توانستند بر مناطق گسترده اي از عراق در استان الانبار مسلط شوند و شهرهاي مهم رمادي و فلوجه را به تصرف خود درآورند. هر چند نيروهاي عراقي توانستند مناطق مهمي از جمله رمادي را از كنترل داعش خارج سازند، اما شهرهايي مانند فلوجه همچنان در دست داعش باقي ماند. در حالي كه ارتش عراق در حال تشديد اقدامات اطلاعاتي و نظامي خود براي خارج ساختن داعش از فلوجه بود، مرحله جديدي از عمليات نظامي و پيشرويهاي اين گروه در استانهاي صلاح الدين، نينوا، ديالي و كركوك آغاز شد. داعش بعد از ناكامي در تصرف سامرا به موصل حمله كرد و توانست بر اين شهر مسلط شود. سپس پيشرويهاي داعش به سوي ساير مناطق عراق ادامه يافت و از جمله باعث تسلط بر تكريت شد. در حال حاضر داعش بر مناطق قابل توجهي از سوريه به خصوص قسمتهاي شرقي مانند الرقه و همچنين بخش‌هاي مهمي از مركز و غرب عراق مسلط است. در چنين شرايطي كه با گسترش توان مالي و انساني داعش و همكاري برخي گروههاي محلي با آن همراه است، تهديدات مختلف ناشي از آن در منطقه در حال گسترش است.
جنبش گولن

جنبش گولن

جنبش گولن طی سال‌های اخیر، جریانی در ترکیه رشد کرده که اگر چه خود را وامدار اندیشه‌های سعید نورسی عالم برجسته ترک می‌داند، اما از جهات گوناگون به ارائه الگویی نوین پرداخته است. این جریان که عموماً با نام رهبر آن فتح‌الله گولن آمیخته است، تحت عناوینی هم‌چون جماعت خدمت، جریان نورچی و جماعت گولن نیز شناخته می‌شود. این جریان نه تنها در ترکیه نوین به عنوان یکی از جریان های مهم شناخته شده، بلکه در سطح منطقه نیز جریانی تاثیرگذار محسوب می شود و طی سال های گذشته، رشدی فزاینده در مناطقی همچون بالکان، آسیای مرکزی و قفقاز، افریقا و حتی امریکا داشته است. شخصیت ودیدگاه های گولن درباره گولن و شخصیت او دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. برخی از شاگردان گولن به او لقب خواجه افندی داده اند؛ زیرا وی هم تحصیلات سنتی دینی داشته و هم به فلسفه غرب و به ویژه فلسفه کانت تعلقی ویژه دارد. برخی دیگر از افراد جماعت، او را به چشم حضرت مهدی (عج) نگاه می کنند. برخی دیگر او را یک واعظ ساده مذهبی می دانند که بواسطه نوع سخنرانی هایش در میان مردم مشهور شده است. برخی نیز او را یک مصلح بزرگ دینی و پیام آور صلح و آشتی اسلام با دموکراسی تلقی می کنند. مخالفان وی نیز او را فردی دروغگو و فریبکار توصیف می کنند که حتی جرات بازگشت به ترکیه را نیز ندارد. عده ای نیز اعتقاد دارند گولن با شخصیت بت گونه ای که به هوادارانش داده، تصویری نژادپرست، ناسیونالیست و بیگانه از دیگران، از جماعت خود ترسیم کرده است. تکبر و خوار شمردن کسانی که خارج از جماعت هستند، به رویه ای معمولی تبدیل شده است. به نحوی که نزد پیروان این جماعت، غیر از گولن، سایر علمای جهان اسلام بی اطلاع هستند و درک درستی از مسایل ندارند. (DAĞ, 2014) به هر حال فارغ از آنکه قضاوتی درباره تعارف فوق از گولن و شخصیت وی داشته باشیم، واقعیت آن است که امروز نام فتح الله گولن با اصطلاح اسلام روشنگر یا معتدل ترک که بسیاری از پژوهندگان از آموزه هاو جهان بینی آن با عنوان «پارادایم اسلام اجتماعی» یاد می کنند، گره خورده است.( فلاح، 207:1389-205) در حقیقت فتح الله گولن در ترکیه به عنوان پدر اسلام اجتماعی معروف است و وی را بنیانگذار و رهبر جنبش گولن می‌خوانند. همچنین برخی از کتاب های گولن از پرفروش ترین کتاب ها در ترکیه و حتی سایر کشورهای اسلامی بوده اند. مدارس او در بیش از 160 کشور جهان فعالیت می کنند و آراء و افکار وی را به شاگران خود منتقل می کنند. جماعت خدمت(جریان گولن) آنچه امروز به نام جریان گولن یا جماعت خدمت معروف است، حاصل اندیشه ها و تلاش های محمد فتح الله گولن است. وی به عنوان یکی از شاگردان مکتب نورسی، تلاش زیادی جهت مدرن کردن جنبش نور انجام داد. وی که مشهورترین واعظ، نویسنده و تدریس کننده علوم اخلاقی و الهیات ترکیه محسوب می شود، در صدر جریانی قرار گرفته که طی سال های گذشته از تاثیر به سزایی در فضای سیاسی ـ اجتماعی ترکیه و برخی دیگر از کشورهای اسلامی برخوردار بوده است. اگر چه گولن صراحتا نورجی بودن خود را به زبان نیاورده و در سخنرانی ها کمتر از سعید نورسی یاد می کند، باید این حال جریان وی عمدتا جریانی منشعب از جماعت نور تلقی می شود. گولن که هم اکنون در پنسیلوانیای آمریکا زندگی می کند، خطیبی توانا است که از سن 14 سالگی خطابه می کرده است. وی بیشتر آموزش های دینی خود را نزد پدر و در تکیه محله خود نزد علما و متصوفه فرا گرفته است. پدرش علاوه بر زبان عربی و ترکی، زبان فارسی را هم به او آموخت. وی که هیچگاه ازدواج نکرده و مجرد زندگی می کند، بحث های دینی خود را با احساسات، عواطف و بیانی رسا همراه می کند و عیبی نمی بیند که هنگام موعظه، اشکش بر گونه جاری شود. او از طریق فن خطابت و همچنین با شیوه های خاص خود مانند گریه کردن در حال سخنرانی، توجه مخاطبان را به خود معطوف کرده و نورجی ها و دیگر افراد گروه های دینی را تحت تأثیر قرار داده است. از جلسات وعظ او فیلمبرداری می‌شود و این فیلم ها میان هوادارانش دست به دست می چرخد و تکثیر می شود. همچنین مجموعه سخنرانی های فتح الله گولن در قالب کاست و سی دی در مناطق مختلف توزیع می شود. این اقدام که هم پول و هم طرفداران او را افزایش داده است، با مخالفت سایر زعمای حرکت نورجی مواجه شده و اعتراض آنها را برانگیخته است. با این حال فتح الله گولن همچنان به این شیوه تشکیلاتی خود ادامه می دهد و موفق به ایجاد شبکه ای گسترده شده است. ماهیت جریان گولن درباره این جریان، دیدگاه‌های کلان مختلفی وجود دارد. به نحوی که برخی جریان گولن را جریان بومی می دانند که از بطن جامعه و اعتقادات مذهبی مردم ترکیه برخاسته است و برخی دیگر نیز آن را جریانی وارداتی تلقی می‌کنند که توسط امریکا و سایر کشورهای غربی مورد حمایت قرار گرفته است. باید توجه داشت که فتح الله گولن در ترکیه به شخصیت افسانه ای تبدیل شده که حضور، نفوذ و سایه وی و جماعتش در محیط و فضای کلیه اماکن سیاسی، نظامی و امنیتی ترکیه سایه افکنده و وابستگی این جماعت و التزام آن به احکام اسلامی و سیاست های آن بطور واضح و شفاف مشخص نیست. در واقع این جریان به رغم تعدد و تنوع حوزه های فعالیتش، همچنان ناشناخته و مبهم به نظر می رسد و بسیاری از صاحب نظران چه در داخل و چه خارج از ترکیه، نسبت به مقاصد و نیات دراز مدت این جریان اظهار بی اطلاعی می کنند. به نحوی که هیچ کس از میزان قدرت مالی و تعداد طرفداران این جریان اطلاع درستی ندارد و معلوم نیست نفوذ گولن در دستگاه های کلیدی دولتی تا چه حد است و در صورت احراز قدرت بیشتر، چه خط مشی را پیش خواهد گرفت.
جماعت اخوان المسلمين

جماعت اخوان المسلمين

جماعت اخوان¬المسلمين را مي¬توان مهم¬ترين جنبش اسلامي در جهان عرب طي قرن گذشته محسوب كرد. جنبشي كه حسن البنا در 1928 مصر پديد آورد، ايدئولوژي آن اسلام و در اصول سياسي و اجتماعي خواهان بازگشت به حكومت اسلامي در قرن هاي اوليه است. اين جماعت در زمان تأسيس و شكل‌گيري به عنوان جنبشي اسلام‌گرا در مقابل جريان‌هاي سكولار جهان عرب ظهور كرد. اساس و مبناي شكل‌گيري آن مبارزه با الغاي خلافت و جلوگيري از گسترش الگوي لائيك در جهان اسلام بود. در واقع، در شرايطي كه خلافت اسلامي در قالب امپراتوري عثماني در مركزيت جهان اسلام مضمحل شده بود و جريان‌هاي سكولار و ملي‌گراي عربي و تركي در حال رشد و عرض اندام بودند، حسن البنا با طرح دعوت اسلامي، جنبش جديدي را پايه‌گذاري كرد كه احياي مجدد خلافت در رأس امور و برنامه‌هاي سياسي آن قرار داشت و به همين دليل به كانوني براي جلب مسلمانان در داخل و خارج مصر تبديل شد. در حقيقت جنبش اخوان المسلمين را اصولاً بايد زائيده اوضاع سياسي و اجتماعي تاريخ معاصر مصر در پي رواج تفكر جدايي دين از سياست (سكولاريسم) در ميان روشنفكران و آهنگ احساسات ملي گرايانه براي اصلاح اين كشور در دوران اختناق بعد از انقلاب 1919 مصر بر ضد انگليس دانست. اهداف بنيان گذاران اين جنبش- به ويژه حسن البناء- از يك سو بر ايجاد تحول در اعتقادات اسلامي مسلمانان و بالاخص مصريان از حالتي ايستا و بي تحرك به سمت پويايي و حاكميت تعاليم شريعت بر زندگي اجتماعي و سياسي مصر و از سوي ديگر بر يگانگي مسلمانان در برابر استعمارگران غرب كه كشورهاي اسلامي را مورد تجاوز قرار داده بودند، دور مي زد. حسن البناء رهبر جنبش تلاش‌هاي خود را در سه مرحله «تبليغ»، «جذب و سازماندهي» و «مرحله عملي» آغاز نمود. اصولي كه حسن البناء بر آن اعتقاد داشت عبارت بودند از:1 ـ «اجتناب از جدال‌هاي مذهبي و فرقه‌اي» (از زماني كه جماعت تقريب بين مذاهب اسلامي تأسيس شد حسن البناء و ايت‌الله قمي در تأسيس آن سهيم بودند همكاري ميان اخوان‌المسلمين و شيعيان برقرار شد كه در نهايت به ديدار نوّاب صفوي در سال 1954م. از مصر منجر گرديد. حسن البناء در مراسم حج 1948 با ايت‌الله كاشاني ديدار كرد و ميان آنها تفاهم برقرار گرديد و برخي از دانشجويان شيعه كه در مصر تحصيل مي‌كردند به جنبش اخوان‌المسلمين پيوستند)؛ 2 ـ «سياست گام به گام»: در نگاه وي جنبش قبل از آن‌كه به هدف غايي خويش برسد، بايد اين مراحل را (تبليغ، بيان و تفسير؛ عمل و نتيجه‌گيري) را گام به گام طي نمايد؛ 3 ـ «استفاده از نيروهاي مختلف براي تحقق اهداف»؛ 4 ـ «برپايي حكومت اسلامي»: اخوان‌المسلمين حكومت را براي خود نمي‌خواهد، بلكه حامي كساني مي‌باشد كه بتوانند مسؤوليت حكومت را بر عهده بگيرند و قوانين قرآن را اجرا نمايند و اگر چنين فردي پيدا نشد، تشكيل حكومت يكي از برنامه‌هاي اخوان‌المسلمين خواهد بود؛ 5 ـ «مقاومت در برابر تجاوزگران». جنگ جهاني دوم و پيامدهاي مصر، روند تصاعدي نفوذ اخوان المسلمين را در مصر گسترش داد، تشكيلات اخوان المسلمين سازمان يافته‌تر و مواضع سياسي و ايدئولوژيك آنها منسجم‌تر گرديد. بعد از جنگ سازمان از وضع آشفتة حزب وفد استفاده نمود و خود را به عنوان سازمان انقلابي و مخالف نظام موجود معرفي كرد و پايگاه‌هاي توده‌اي حزب وفد را به سرعت تصرف كرد. بر اثر دسيسه‌ها و برخي اقدامات خودسرانه كه بعضي از افراد در سازمان عليه دولت انجام مي‌دادند، دولت در سال 1948م با سيزده مورد اتهام به سازمان در مورد فعاليت‌هاي تروريستي، توطئه عليه سرنگوني نظام سلطنتي مصر، جمع‌آوري مهمّات و... سازمان را منحل اعلام نمود و حسن البناء در توطئه‌اي سازمان يافته در فوريه 1949م ترور گرديد. اخوان‌المسلمين با توجه به رسالت فراكشوري خود كه به ويژه در مقابله با جهت گيري رو به گسترش ملي‌گرايي سكولار خلاصه مي شد؛ در مصر محدود نماند و به كشورهاي مختلف جهان عرب سرايت كرد و به تدريج در ساير كشورهاي عربي شكل گرفته و گسترش پيدا كرد. در اين زمينه دو مرحله را مي‌توان مشخص كرد. مرحله اول، رشد فزاينده توجه و تمايل به دنياي اسلام و به ويژه معضلات سياسي آن و درگيري مستمر با اين مشكلات؛ مرحله‌اي كه قبل از سال 1937 آغاز شده بود. مرحله دوم تاسيس شعب گوناگون اخوان‌المسلمين در خارج از مصر بود، به نحوي كه اين جنبش در حال حاضر در بسياري از كشورها بويژه در خاورميانه و شمال آفريقا، شاخه هاي اين جنبش فعال مي باشد.
گروه طالبان

گروه طالبان

طالبان به عنوان يكي از پديده‌هاي تاريخ معاصر افغانستان، در پي رقابت قدرت‌هاي بزرگ و پس از اشغال افغانستان توسط شوروي، در سال 1373 حكومت را در افغانستان به دست گرفت و با آموزش و حمايت‌هاي بي‌دريغ كشورهاي منطقه نظير پاكستان و عربستان سعودي تا سال 1380 در قدرت باقي ماندند. پس از اشغال افغانستان توسط شوروي در 7 دي 1357، مبارزان افغان به مبارزه عليه اشغالگران شوروي پرداختند و سرانجام نيروهاي ارتش سرخ در بهمن 1367 خاك افغانستان را ترك كردند. با خروج ارتش سرخ از افغانستان، ايالات متحده به قرارداد ژنو وفادار نماند و از مجاهدان افغاني به دليل رقابت و خصومت با شوروي حمايت كرد. بدين ترتيب افغانستان به ميدان رقابت قدرت‌هاي بزرگ در جنگ سرد تبديل شد. با پايان جنگ سرد و خروج شوروي از افغانستان و در پي تغييرات داخلي در پاكستان، اين كشور اقدام به تأسيس هزاران مدرسه ديني با گرايش سلفي ديوبندي كرد كه با حمايت كشورهاي عربي حوزه خليج فارس به ويژه عربستان همراه بود. نقش پاكستان در ايجاد، پرورش و حمايت از گروه افراطي طالبان كاملاً آشكار است. منافع ملي پاكستان در افغانستان نيز توسط گروه‌هاي دست‌نشانده پشتون كه در مناطق شمال غربي پاكستان و در مرز با افغانستان زندگي مي‌كنند، تأمين مي‌شود. زماني كه احزابي مثل حزب اسلامي حكمتيار ديگر نتوانستند خواسته‌ها و منافع پاكستان را تأمين كنند، گروه‌هايي از جنگجويان مناطق قبايلي پاكستان به رهبري بيت‌الله محسود در وزيرستان جنوبي متحد شدند و جنبش طالبان پاكستان را در دسامبر 2006 پايه‌گذاري كردند . به نظر مي‌رسد در تحليل شكل‌گيري طالبان بايد مؤلفه‌هايي مانند شكنندگي اجتماعي، سنت‌هاي پايدار و انعطاف‌ناپذير مذهبي، فقر فرهنگي و اقتصادي، تعصب قبيله‌اي و سلحشوري عشيره‌اي، سخت‌گيري اخلاقي، ساخت كشمكش‌پرور قومي، ملي و مذهبي و نيز دخالت بازيگران خارجي كه مقاصد، منافع‌، ديدگاه‌ها، اولويت‌ها و نگراني‌هاي نامتقارن، متفاوت و متعارض دارند، مورد توجه قرار گيرد. ايدئولوژي طالبان عقايد افراطي مذهبي دارند و به ديوبنديه كه به آموزه‌هاي وهابي نزديك مي‌باشد، وابسته‌اند. اين جنبش افراطي تاكنون توضيحات مشخص و واضحي درباره آرمان‌هاي خود نداده است؛ هر چند كه اعتقاد خود در تشكيل امارت اسلامي را به صورت آشكار اعلام مي كند. احمد رشيد در اين باره مي‌گويد: «شناخت پديده طالبان به دليل تعدد گروه‌هاي وابسته به آنها در مناطق قبايلي و آزاد پاكستان، ساختار سياسي، رهبري‌ و فرايند تصميم‌گيري، دشوار به نظر مي‌رسد. با اينكه در دين اسلام آيات و احاديث محكمي وجود دارد كه كشتن انساني بي‌گناه را به مثابه قتل همۀ انسان‌ها دانسته‌اند، اما حاميان و رهبران طالبانيسم ادعا مي‌كنند در راستاي اجراي دقيق قوانين و سنت اسلام و تشكيل خلافت و حكومت اسلامي به اين اقدامات دست مي‌زنند و پيروان خود را مقيد و ملزم به اطاعت از دستورهاي دين اسلام مي‌كنند». بنابراين مهم‌ترين اصل در انديشه سياسي گروه‌هاي بنيادگراي افراطي از جمله طالبان، احياي امارت اسلامي است. در حال حاضر، طالبان پاكستان كه به نوعي از اعقاب فكري جمعيت علماي هند به شمار مي‌رود، طرح احياي امارت اسلامي را در پاكستان دنبال مي‌كند. در تئوري خلافت و امارتِ مطلوب طالبان، مردم و احزاب جايگاهي ندارند. تعدادي از سران قبايل و نخبگان ديني با عنوان اهل حل و عقد گرد هم مي‌آيند و فردي را براي اين پست نامزد مي‌كنند؛ آن‌گاه تمام اختيارات كشور به شخص خليفه يا اميرالمؤمنين منتقل مي‌شود. مخالفت با مفاسد فرهنگ و تمدن غربي يكي از شعارهاي اساسي تمام گروه‌هاي اسلامي است؛ اما آنچه بنيادگرايي افراطي از نوع طالبان را از ساير گروه‌هاي اسلامي جدا مي‌سازد، نفي مطلق مدنيت غربي است. گروه‌هاي اسلامي ديگر نظير اخواني‌ها نقادانه به تمدن غربي مي‌نگرند و ضمن رد جنبه‌هاي منفي، از جنبه‌هاي مثبت آن استقبال مي‌كنند؛ اما طالبان و مكتب‌هاي ديوبندي و وهابي با هر نوع دستاورد تمدن غربي مخالفت مي‌كنند. برخورد غيرنقادانه در پذيرش يا نفي ‌فرهنگ غربي، مشكلات بي‌شماري به همراه دارد. مخالفت تعصب‌آميز طالبان با تلويزيون، وسايل تصويربرداري، لباس فرنگي، سينما و امثال آن نشانۀ آشكار روحيه ستيزه‌جويي آنان با مظاهر تمدن غربي است. طالبان تلويزيون و سينما را ابزاري شيطاني مي‌داند. مولانا فضل‌الله، رهبر طالبان پاكستان، نيز تلويزيون را ابزار لهو و لعب كه مشروعيتي در دين ندارد، دانسته است. گروه اجراي مقررات اسلامي يا تنفيذ الشريعه كه بر دره سوات مسلط شده‌اند، تحصيل را براي دختران در اين منطقه ممنوع كرده‌اند. به دستور مولانا فضل‌الله، بيش از 170 مدرسه و ساختمان دولتي در اين منطقه تخريب شده‌اند. در اعلاميه‌اي كه در 2 بهمن 1387 در روزنامه محلي دي نيوز پاكستان منتشر شد، طالبان پاكستان به طور كامل حضور دختران را در مدارس منطقه دره سوات ممنوع اعلام كرد. به اين ترتيب، بيش از 400 مدرسه خصوصي دخترانه بسته شد. دست‌كم 10 مدرسه دخترانه كه پس از 26 دي 1387 هم‌زمان با اتمام ضرب‌العجل اعلام‌شدۀ طالبان فعال بودند، در شهر مينگورا منفجر شدند و بيش از 170 مدرسه و ساختمان‌ دولتي مورد حمله قرار گرفتند. از پيچيدگي‌هاي اساسي بينش طالبان، روح تعبدگرايي و قداست‌بخشي به دستاوردهاي كلامي و فقهي پيشينيان است. بنيادگرايي افراطي دوران صدر و ميانه اسلام را دوره طلايي و مصون از هر نوع خطا تلقي و درباره تفاسير و تأويل‌هاي ديني اين دوره اعتقادي جزم‌گرايانه دارد. اجتهاد و انبساط تازه در اين مكتب جايگاهي ندارد و مردم عموماً موظف به پيروي مقلدانه از كلمات و گفتار علماي سلف هستند. برداشت صرفاً تقليدگرايانه آنها از دين سبب بدبيني و حتي دشمني آنان با الگوهاي زندگي رايج در دنياي معاصر جهان اسلام شده است. تنها الگوي مطلوب نزد بنيادگرايان افراطي، الگوي زندگي جوامع روستايي قرون اوليه اسلامي است. رفتار خشك و متحجرانه آنان با زنان و نوع نگرش‌شان به نقش اجتماعي و تربيتي زن در جامعه، ريشه در همين روح سلفي‌گري آنها دارد كه با ضروريات زندگي كنوني كاملاً بيگانه است. هم‌چنين تفسير آنان از مفاهيمي مانند توحيد و شرك، كه اساس انديشه كلامي بنيادگرايي افراطي را تشكيل مي‌دهد، در مغايرت آشكار با تفاسير رايج آن مفاهيم نزد ساير مكاتب اسلامي است.
رژيم صهيونيستي

رژيم صهيونيستي

شاباك يا به صورت مخفف شين بت يا شين بث، سرويس ضد اطلاعات و امنيت داخلي اسراييل است. شين بت خلاصه كلمه ‹‹خدمت به امنيت›› است. ايسر هرئيل از زمان شكل‌گيري اين سازمان تا سال 1952م. رئيس آن بود. نامبرده بعدها به رياست موساد هم رسيد. اين سازمان مسئول جمع آوري اطلاعات درباره سازمانهاي اطلاعاتي خارجي مربوط به دول دوست و دشمن و فعاليتهاي آنها و تأمين امنيت مقامات و تأسيسات اسراييلي، تحقيق درباره خرابكاري عليه دشمنان داخلي و خارجي، از جمله خرابكاري و تروريسم در اسراييل و خارج است.
وهابیت

وهابیت

وهابیت مسلکی است که در سال ۱۱۴۳ هجری قمری در شبه جزیره ی عرب بوجود آمده است و در بسیاری از اصول عقاید و احکام شرعی با مذاهب دیگر تفاوت دارد. پیروان این مسلک را «وهابی» گویند.
اكراد

اكراد

قوم كرد نژادي با سابقه اند ، اما خاستگاه اين قوم دقيقا روشن نيست و صاحبنظران در باره ي منشاء و خاستگاه آنان اختلاف جدي دارند . در مورد نژاد آنان نيز بحث و گفتگو وجود دارد ، عده اي نژاد آنان را توراني و سامي مي خوانند ، گروهي آنان را از نژاد آريايي و ايراني اصيل مي دانند . شماري از عوامل سياسي و تاريخي اين قوم را متفرقه و پراكنده ساخته كه هم اكنون در چند كشور كه مهمترين آن ايران ، تركيه و عراق است زندگي مي كنند .
شیعیان علوی

شیعیان علوی

علویان از اقلیت های مهم و موثر در جامعه ترکیه محسوب می شوند که حدود 20 درصد از جمعیت 78 میلیونی ترکیه را تشکیل می دهند. آنها در دوره امپراتوری عثمانی مورد سوظن شدید بودند و امنیت هویتشان به خطر افتاد و آسیب جدی دیدند اما دوره جمهوریت و آتاتورک را که حاکمیت بر مبنای سکولاریسم شکل گرفت؛ فرصتی برای بازنمایی هویتی یافته و با همراهی با حاکمیت از فضای تنش خارج شدند. هر چند که این اقلیت هیچ وقت نتوانست با هویت مکتبی خویش سهم سیاسی و فرهنگی در ترکیه کسب نماید. هویت سیاسی آنها بر مبنای مقتضات زمان، مکان و عوامل موثر بر آن، جلوه های متفاوتی داشته و از ملی گرایی تا چپگرایی سیالیت یافته است تا اینکه در یک دهه اخیر به شدت در تکاپوی هویت طلبی سیاسی خود هستند
New node

New node

انقلاب بحرین

انقلاب بحرین

تاریخ بحرین در چند دهه گذشته همواره مواجه با اعتراضات مداوم مردم علیه رفتار تبعیض آمیز و تمامیت خواه رژیم سلطنتی آل خلیفه بوده است؛ به نحوی که این کشور کمتر روی آرامش و ثبات سیاسی به خود دیده است. انقلاب 14 فوریه 2011 میلادی مردم بحرین هر چند سه روز پس از سقوط حسنی مبارک در مصر و همراه با موج خیزش‌های مسلمانان علیه رژیم‌های دیکتاتوری آغاز شد اما با نگاهی دقیق‌تر ریشه های این انقلاب مردمی را حداقل باید از دهه 1970 میلادی و نوع رفتار خاندان حاکم بر این کشور با مردم مورد مطالعه قرار داد.
New node

New node

روز جهانی قدس

روز جهانی قدس

undefined
تحولات ترکیه

تحولات ترکیه

undefined
آزادسازی موصل

آزادسازی موصل

آزادسازی موصل یا نبرد بازپس گیری موصل از اشغال گروه تروریستی داعش، عملیات نظامی منظم و کلاسیکی است که از روز دوشنبه ۱۷ اکتبر ۲۰۱۶ به فرمان حیدر العبادی نخست وزیر عراق برای پس گرفتن موصل از سیطره داعش آغاز شد. موصل مرکز استان نینوا و دومین شهر بزرگ عراق در تابستان ۲۰۱۴ به اشغال گروه داعش درآمد و از آن زمان ابوبکر بغدادی، خلافت خودخوانده خود را در این هشر استقرار نمود. عملیات آزادسازی موصل از نوع جنگ‌های شهری منظم به شمار می‌رود.
آزادسازی حلب

آزادسازی حلب

پس از آن که دیدبان حقوق بشر سوریه مستقر در لندن؛ اوایل هفته جاری اعلام کرد که 60 درصد از مناطق شرقی حلب توسط ارتش سوریه از اشغال گروه‌های تروریستی آزاد شده است، حال منابع خبری امروز اعلام کرده‌اند؛ با پیشروی سریع و برق‌ آسای ارتش سوریه طی چند روز گذشته، مناطق تحت کنترل دولت سوریه در شرق حلب، به میزان 80 درصد رسیده است.
New node

New node

نقض حقوق بشر در یمن

نقض حقوق بشر در یمن

پرونده ای در مورد نقض حقوق بشر در یمن
alwaght.net
مصاحبه

اتحاد عربستان با اسرائیل پس از ناکامی در تشکیل ائتلاف عربی

يکشنبه 25 مرداد 1394
اتحاد عربستان با اسرائیل پس از ناکامی در تشکیل ائتلاف عربی

 

الوقت- به جهت فهم بهتر تحولات منطقه غرب و جنوب غرب آسیا و شناخت صحیح تر سیر سریع تحولات در کشورهای مختلف از افغانستان و پاکستان گرفته تا سوریه و عراق و همچنین بررسی ویژه تجاوز سعودی به یمن و مسائل پیرامون آن به خصوص تشکیل ائتلاف عربی گفتگویی صریح، دقیق و چالشی با سعدالله زارعی کارشناس ارشد مسائل جهان اسلام صورت گرفته است که به مناسبت سالگرد پیروزی حزب الله در جنگ 33 روزه  منتشر می شود:

 در ابتدای گفتگو می‌خواستم یک تحلیل کلی از وضعیت کنونی جبهه مقاومت چه در عراق، چه سوریه، چه یمن و حتی لبنان به صورت کلی بفرمایید. به نظر شما جبهه مقاومت در حال حاضر در چه وضعیتی به سر می برد؟

 منطقه ما با یک موضوع شناخته شده با ثبات مواجه است که آن انقلاب اسلامی و موج بیداری اسلامی است که با پیروزی انقلاب ایران به وجود آمده و با رخ دادهای منطقه ای دائما رشد کرده است. آخرین چیزی هم که به رشد جنبش بیداری اسلامی کمک کرده تحولاتی است که در حوزه عربی از حدود سال 1389 به این طرف شروع شده است. این یک پدیده شناخته شده مشخص و روشن است. چرا که دارای پشتوانه فکری معین بوده و اهداف و راهبردها و کارکردها، عناصر، خصایص و موضوعات آن مشخص است.

 این جنبش به شهادت تاریخ 36 ساله خودش جنبشی مانا است و در برخورد با تحولات و اتفاقات دنیا از خودش ابتکار عمل دارد و دارای یک استراتژی و راهبرد روشن برای عبور از مرحله ای به مرحله دیگر است. در ارزیابی ها هم این انقلاب و جنبش در مجموع موفق ارزیابی می شود. یعنی هیچ کسی تردید ندارد که امروز در کانون این بیداری و انقلاب، جمهوری اسلامی ایران قرار دارد و این جمهوری اسلامی توانسته از ابعاد مختلف دارای پیشرفت های بزرگی باشد تا جایی که دشمنان ما می گویند که ایران در حال حاضر به یک گستره بزرگ جغرافیایی که از آب های دریای عمان تا آب های دریای مدیترانه سیطره دارد. البته این توصیف به این خاطر است که چون با ادبیات خودشان حرف می‌زنند و این که آن ها به دنبال سیطره هستند، ما را نیز به سیطره طلبی متهم می کنند و می گویند ایران از دریای عمان تا آب های مدیترانه دارای سیطره سیاسی امنیتی است .

 البته این واقعیت دارد که ما فراتر از دریای عمان و مدیترانه هم دارای نفوذ استراتژیک و بی بدیل هستیم. ما امروز در افغانستان، پاکستان، در مناطقی از هندوستان، در مناطقی از جمهوری های جنوب شوروی سابق، در ترکیه و در بخش‌های قابل توجهی از کشورهای آمریکای لاتین دارای نفوذ جدی و تاثیرگذار و تعیین کننده و در بسیاری از این موارد دارای نفوذ بی رقیب هستیم. این یک واقعیت است.

 می توانیم بگوییم چشم انداز آینده انقلاب اسلامی و بیداری اسلامی موفق است و خواهد توانست با چالش های پیش رو برخورد فعال پیدا کند و از فرصت های پیش رو هم به خوبی استفاده کند. در کنار این مسئله ما شاهد یک موجی هستیم که این موج توانسته تا حد زیادی تحولات منطقه را تحت تاثیر قرار بدهد، اما در عین حال این موج دارای ابهامات بسیار زیادی نسبت به موج انقلاب اسلامی و موج بیداری اسلامی است و این موجی است که ابعادو مختصات و رهبری آن هم تا حد زیادی قابل شناسایی نیست.

 همچنین اندیشه ها و افکار و رویکردها، موافقین و مخالفین آن هم خیلی روشن قابل شناسایی نیست. این همان موج تروریسم و جریان تکفیر در منطقه است که متاسفانه بخش وسیعی از آفریقا و آسیا را تحت تاثیر خودش قرار داده و به یک موقعیت های جغرافیایی به رسمیت شناخته نشده و از هم گسیخته ای هم دست پیدا کرده است. امروز در سوریه بالاخره این جریان در استان «رقه» و استان «ادلب» سیطره کامل دارند. در بعضی از استان های دیگر هم دارای سیطره نسبی هستند و در بخش هایی از استان های حلب، دیر الزور، قنیطره، سویدا و درعای سوریه دارای سلطه دارند .

 در بعضی از مناطق دیگر سوریه هم این افراد حضور لکه ای و موردی دارند. مثلا در استان حمص در منطقه "سخنه" و "تدمر" در دو منطقه کوچک و غیرمتصل به هم این ها حضور دارند .

 این جریان در عراق در استان نینوا سیطره کامل دارد. در استان الانبار هم سلطه نسبی دارند و در بعضی جاهای دیگر عراق هم مثل استان کرکوک حضور لکه ای و موردی دارند .

  در یمن هم این ها موفق شدند بر مرکز استان "حضرموت" یعنی شهر مهم "مکلا" سیطره پیدا کنند. همچنین در لیبی هم بر مناطقی از آن سیطره داشته و توانسته اند بخش‌های قابل توجهی را در حاکمیت خودشان داشته باشند. بنابراین این موج تا یک حدی به یک حاکمیت به رسمیت شناخته نشده و از هم گسیخته دست پیدا کرده اما هر چه جلو آمده این موج هم از درون و هم از بیرون با ضعف ها و کاستی هایی مواجه شده است .

امروز در عراق این جریان بخش زیادی از مناطق تحت سیطره اش را از دست داده است. در استان های دیاله و استان تکریت که یک زمانی به صورت صددرصد تقریبا در سیطره این ها بود، امروز این سیطره از بین رفته و نیروهای مردمی از جنس موج اول یعنی موج انقلاب و بیداری اسلامی آمده اند و این مناطق را باز پس گرفته اند. کما این که در سوریه هم بالاخره نیروهای مردمی و ارتش توانسته اند ضربات سنگینی را به این ها در استان های حلب، حمص، ریف دمشق و در بعضی از استان های دیگر وارد کنند.

 در یمن نیز موج جریان تکفیر با یک موج بسیار پرقدرتی به نام موج انصارالله مواجه است که اگر به عنوان مثال انصار بخواهد شهر مکلا را آزاد کند برایش زحمتی یک هفته ای را خواهد داشت و به آسانی می تواند آن قائله را جمع کند. ولی امروز بنا به ملاحظاتی در این مسئله ورود نکرده است. بنابراین این موج تا یک حدی عقب نشسته است.

اما در این جا یک مسئله حائز اهمیت این است که اصلا مشخص نیست ایدئولوژی این موج از کجا تغذیه می کند؟ آیا از جریان سلفی اهل سنت استفاده می کند؟ آیا از عربستان سعودی تغذیه می شود؟ آیا ایدئولوژی آن ها تحت تاثیر سرویس ها و سیستم های اطلاعاتی است؟ این سوالات همواره بی پاسخ است. این که این تفکرات از کجا سرچشمه می گیرد و چه کسانی پرچم دار و در واقع شکل دهنده افکار این جریانات تکفیری هستند خیلی روشن نیست.

 در عین حال به دلیل ظرفیت هایی که این جریان تکفیر و تروریسم دارد ، فکر می کنم که حدودا طی 10  سال آینده ما شاهد تداوم این موج در سطح جهان اسلام باشیم. منتهی این موج در نهایت رو به توقف و اضمحلال است.

  شما بهتر از ما می دانید که در حال حاضر به صورت روزانه اخباری در زمینه حضور داعش در افغانستان داریم. از سویی چندی پیش هیئت طالبان سفری  به ایران داشت و دقیقا بعد از آن درگیری هایی بین طالبان با داعش در افغانستان رخ داد. این مسائل را چطور ارزیابی می کنید؟ آیا شما نظر برخی از کارشناسان خبره این حوزه را تایید می کنید که بناست داعش حضور جدی و پررنگی در مرزهای شرقی محور مقاومت داشته باشد؟ در این راستا مدتی قبل پوتین هم صحبتی کرد و هشدار جدی مبنی بر حضور داعش در افغانستان و آسیای میانه داد! به نظر شما آیا افغانستان پلی است برای این که جریان تکفیر بتواند در آسیای میانه و  قفقاز حضور پیدا کند؟ تحلیل خود را در رابطه با این مسائل بفرمایید.

 داعشی ها طبیعتا در هر منطقه ای به دنبال شناسایی ظرفیت ها و موقعیت هایی هستند و این ظرفیت ها و موقعیت ها در همه جای دنیا وجود دارد. از جمله در افغانستان، منتهی یک سوال اساسی این جا وجود دارد و آن این که آیا داعش خواهد توانست در افغانستان سیطره پیدا کند؟ و تبدیل به مسئله اول شود؟

 به نظر میاد برای پاسخ به این سوال بایستی یک نگاه کلی به وضعیت جامعه افغانستان داشته باشیم. افغانستان به طور کلی به دو بخش تقسیم می شود. یک بخش پشتون ها هستند که حدود  45 درصد جمعیت افغانستان را تشکیل می دهند. این طایفه ترکیبی از سنی و شیعه هستند. البته اکثریت با اهل سنت است و شیعه هم در آنجا دارای یک ظرفیت و موقعیتی است. شخصیت های برجسته ای از شیعیان در همین طایفه پشتون ها هستند که از جمله می توان به آیت الله محسنی اشاره کنیم که شخصیت اول شیعه افغانستان است. این ها 45 درصد از جامعه را تشکیل می دهند. خوب پشتون ها محیط پرورش طالبان بودند و امروز هم طالبان اولین سازمان پشتون ها به حساب می آید. همچنین دولت اشرف غنی پشتون است و در واقع سیستم سیاسی افغانستان هم در اختیار پشتون هاست و بقیه جمعیت غیرپشتون ها هستند که ما می توانیم در یک عنوان کلی به آن ها غیرپشتون ها بگوییم. یا به تعبیری که در ایران استفاده می شود می توانیم "جبهه شمال" بگوییم که این ها تاجیک ها هستند. همچنین جبهه شمال، شامل هزار ها، شیعه ها ، ازبک ها و بعضی از طوایف دیگر می شود. این بخش یعنی غیرپشتون ها یا شمالی ها به لحاظ مذهبی ترکیبی از شیعه و سنی هستند، که فکر می کنم نزدیک به نیمی شیعه و نیمی سنی هستند. جمعیت شیعه افغان به طور کلی حدود 17 درصد از جمعیت افغانستان را شامل می شود. بین 17 تا 20 درصد است. وقتی شما پشتون ها را جدا کنید و بخواهید نسبت سنجی کنید، ترکیب بخش شمالی تقریبا نیمی شیعه و نیمی سنی می شود. سنی های این بخش هم که یا تاجیک یا ازبک هستند.

 داعشی ها در جبهه شمال قطعا نه در متن اجتماعی و نه در متن سیاسی یعنی احزاب، گروه ها، شخصیت ها نمی توانند نفوذ داشته باشند. چون شمالی ها با افراط گرایی میانه ای ندارند و اساسا جبهه مقابل افراط گرایی به حساب می آیند. در بخش پشتون ها با توجه به این که شخصیت اول پشتون ها در حال حاضر طالبان است و طالبان هم یک موقعیت ملی برای خودش تعریف کرده است . فرق طالبان و گروه هایی مثل القاعده و داعش این است که طالبان داعیه منطقه ای و بین المللی ندارد. طالبان می گوید که ما برای افغانستان دنبال دولت هستیم نه برای پاکستان و نه برای عراق؛ در حالی که داعش و القاعده یک حکومت جهانی را می خواهند. لذا طالبان به شدت با حضور داعش در افغانستان مخالف است و حتی در یک جاهایی با داعش درگیر است.

 دولت افغانستان هم که به طور طبیعی نمی خواهد داعش در آن جا حضور داشته باشد و طبعا در کشورهای منطقه ای هم هیچ کسی نیست که بخواهد داعش در افغانستان نفوذ و حضور داشته باشد. نه ایران و نه پاکستان و نه تاجیکستان و نه هند و حتی چین و به ویژه روسیه هیچ کشوری خواستار فعالیت داعش در افغانستان نیست. بنابراین فکر می کنم درباره این که آیا داعشی ها می توانند بر افغانستان سیطره پیدا کنند پاسخ این سوال منفی است.

  این ارزیابی شما در دراز مدت یا میان مدت به چه صورت است؟

 در دراز مدت و میان مدت بعید می دانم. ولی مزاحمت ها و شرارت را بعید نمی دانم. چون ایجاد مزاحمت وناامنی نیاز به سیطره ندارد. یک بمب گذار می تواند کیفی را حمل کند و در یک بازار و مدرسه ای منفجر کند. در افغانستان هم این امکان پذیر است. ولی سیطره داعش بر افغانستان را خیلی خیلی بعید می دانم.

  در یمن امروز بیش از صد روز از تجاوز سعودی گذشته و این تجاوز در حوزه نظامی دستاوردی نداشته و در روزهای اخیر شاهد بودیم که وزیر جنگ عربستان به روسیه رفت و اخباری منتشر شد مبنی براینکه بن سلمان از پوتین درخواست میانجی گری برای پایان جنگ کرده است. از سویی مذاکرات بین گروه های یمنی نیز با سه سناریو در سه جا پیگیری می شود. جریان اول توسط سازمان ملل و شخص نماینده ویژه این سازمان مدیریت می شود که با استقبال انصارالله روبرو است. از طرفی دیگر مذاکرات انصارالله با حراک جنوب در مسقط در حال انجام است. جریانی هم با پشتوانه عمان در مسکو به دنبال مذاکرات هستند.  به طور مشخص آینده تحولات یمن را چه طور می بینید؟ سرنوشت تجاوز نظامی سعودی را چگونه ارزیابی می کنید؟ آیا همچنان ادامه دار خواهد بود و تبدیل به جنگی فرسایشی می شود؟ و اینکه آینده مذاکرات را چگونه می بینید؟

 درباره یمن این نکته حائز اهمیت است که یک ملت و جنبش در یمن صد روز در برابر دو جنگ مقاومت کرده است . یک جنگ، جنگ خارجی است که سعودی ها در یک جنگ یک جانبه و بی رقیب یمن را مورد حمله قرار دادند. این جنگ در واقع جنگ انسان ها نبوده، بلکه جنگ ماشین با انسان و جنگ هواپیماهای مدرن با خانه های گلی بوده است. اما جنگ دوم، جنگ با گروه های داخلی بوده است که انصارالله همزمان با این که با مسئله تجاوز خارجی مواجه بود، با چند نوع گروه تروریستی و غیرقانونی هم در داخل روبرو  بود. با القاعده که در یمن با نام "انصار الشریعه" شناخته می شود. از طرفی با شبه نظامیان منصور هادی که با پول بی حد سعودی ها گروهی را درست کردند و چه حزب اصلاح و چه گروه های دیگری که تحت عنوان "رشاد" و ... در آنجا فعالیت می کنند. این ها مجموعا با سلاح در برابر انصارالله و در واقع در برابر انقلاب یمن ایستادند. این که صد روز انصارالله و مردم یمن مقاومت کردند و همه می گویند که عربستان سعودی و مخالفان داخلی انقلاب هیچ دستاوردی نداشته اند، این خودش پیروزی بزرگ و عجیبی به حساب می آید. و به همین دلیل هم ما شاهدیم که اعضای ائتلاف عربستان در گفتگوهای سیاسی که با مقامات ایرانی و با بعضی مقامات دیگر داشتند و در مطالبی که در رسانه های این ها منعکس می شود بیانگر این است که از موفقیت در عملیات نظامی کاملا مایوس شده اند. هم مقامات عمانی، هم مقامات قطری و کویتی و هم مقامات اماراتی به این مهم اذعان داشته اند. بعضی از شخصیت ها مثل محمد بن نایف (ولیعهد عربستان) هم به این مسئله اذعان داشته است. آمریکایی ها و اروپایی نیز می گویند که این یک جنگ شکست خورده است و بعضی از این ها با صراحت گفته اند که ما از قبل می دانستیم که ارتش یمن قوی تر است و در نهایت غلبه می کند.

 انصارالله همان ابتدای جنگ به مزاح ارتش سعودی را "جیش الکبص" لقب داد. یعنی ارتش پلویی! ارتشی که برای سر سفره است. نه ارتشی برای میدان جنگ! این را این ها دارند اذعان می کنند و واقعا این بحث مهمی است. به همین نسبت هم روند سیاسی در حال تقویت شدن است. الان سازمان ملل دارد گفتگو می کند برای این که روند سیاسی را بتواند شکل بدهد و در مجموع تلاش هایی برای پیدا کردن راه حل سیاسی مشاهده می شود. منتهی یک بحثی است که آیا جنگ افروزان سعودی یعنی محمد بن سلمان که در رأس این قصه واقع شده و مثل یک جوان خام به تجربه های منطقه نگاه نکرده و وارد جنگ شده، آیا این ها آتش بس را می پذیرند ؟ عربستان دنبال یک دستاورد است که بتواند از جنگ فاصله بگیرد و من فکر می کنم سعودی ها هفته های آینده را به جنگ ادامه می دهند و اگر چه به هدفی هم نمی رسند ولی دیوانه وار مثل صهیونیست ها که جنگی را شروع می کنند و بعد اعتراف به ناکامی می کنند و در عین اعتراف به شکست می بینیم هفته ها جنگ ادامه پیدا می کند. مثلا در جنگ 51 روزه بود که در روز ششم اسرائیلی ها گفتند این جنگ به نتیجه نمی رسد ولی در عین حال تا روز 51 جنگ را ادامه دادند. فکر می کنم سعودی ها کما بیش که به شکست اعتراف می کنند. اما جنگ را ادامه می دهند بلکه یک اعجازی اتفاق بیفتد .

  در زمینه گفتگوها فکر می کنید چه سناریویی محقق شود؟ انصارالله گفته منصور هادی را تحت هیچ عنوان نمی پذیرم. از طرفی در مسقط در حال مذاکره هستند. فکر می کنید گفتگوها در حین جنگ به نتیجه می رسد و مانع ادامه جنگ خواهد شد؟ افق گفتگوها را چگونه ارزیابی می کنید؟

 گفتگوها از مدت ها قبل آغاز شده است. ما شاهد چندین دور گفتگو در مسقط بودیم شاهد یک دور چند روزه گفتگو در ژنو بودیم. همین الان هم گفتگوها در مسقط ادامه دارد. گفتگوها به طور کلی به دو سطح تقسیم می شود. یک سطح گفتگوهایی که به شکل آشکار انجام می شود که نتایج و مباحث آن در مطبوعات و رسانه ها منعکس می شود، که این ها گفتگو هایی است که در ژنو و پیرامون ژنو یا در مسقط صورت می گیرد. یا گفتگوهایی که در ریاض صورت گرفته این ها گفتگو های علنی هستند که اخبارش به رسانه ها می رسد. گفتگوهای دسته دوم که موثرترند گفتگوهایی است که با مرکزیت مسقط انجام می شود که به دو دسته تقسیم می شود. گفتگوهای جامع و گفتگوهای تخصصی. گفتگوهای جامع گفتگوهایی هستند که در آن انصارالله و مخالفین هستند. از طرفی دولت مسقط و کم و بیش ایران حضور دارد. در این گفتگوها، مخالف و موافق از این طیف ها به گفتگو می پردازند. این ها گفتگوهای جامع است که در آنجا صورت می گیرد ولی محرمانه است و مباحثش به رسانه ها درز پیدا نمی کند و محرمانه می ماند. ولی کم و بیش بعضی هایی که شم سیاسی قوی دارند حدس می زنند که مثلا این مباحث در چه موضوعاتی صورت گرفته است. گفتگوهای تخصصی که مثلا یک هیئتی از انصار با یک هیئتی از عمان وارد گفتگو می شود یا یک هیئتی از ایران با یک هیئتی از عمان وارد گفتگو می شود یا هیئتی از عمان با یک هیئتی از افراد مرتبط با منصور هادی مثل خالد بحاح وارد گفتگو می شود یا گفتگوهایی که هر کدام از این ها به طور خاص با نماینده دبیر کل سازمان ملل اسماعیل ولد شیخ انجام می دهند. این ها گفتگوهای تخصصی است که به طور خاص برگزار می شوند و مسائلی را هم دارند. بنابراین گفتگوها به صورت جدی در جریان است. در آینده هم این گفتگوها توسعه پیدا می کند. انصارالله هم دیروز دست به یک ابتکار سیاسی زد و شرایط آینده را ترسیم کرد. واکنشی هم که معمولا این روزها گروه های مخالف انصارالله نشان می دهند مبنی بر این است که این واقعیت را پذیرفته اند که با اسلحه نمی شود یمن را از دست انصارالله خارج کرد و بنابراین دارند در همین حوزه سیاسی خودشان را آماده می کنند تا وارد گفتگو شوند.

 در مورد شخص منصور هادی هم باید گفت که او واقعیتی است مربوط به گذشته و طبیعتا یمنی ها نمی توانند منصور هادی را بپذیرند. انصارالله نسبت به منصور هادی دشمنی ندارد. کما این که وقتی که هادی در روز دوم بهمن ماه سال گذشته استعفا داد انصارالله مخالف استعفای منصور هادی بود و صراحتا اعلام کرد که ما درخواست می کنیم هادی به قدرت برگردد. بنابراین با شخص او دشمنی ندارد. منتهی مسئله این است که منصور هادی کاری را انجام داده که هر کسی دیگری هم این کار را انجام داده بود نمی توانست در یمن جایگاه داشته باشد. منصور هادی آمده از یک کشور خارجی برای حمله به کشور خودش دعوت کرده است. در هیچ کشوری اجازه نمی دهند چنین فردی به ریاست جمهوری برسد و کسانی از این طیف نمی توانند جایگاهی در ریاست جمهوری و دولت پیدا کنند.

مسئله انصارالله با هادی از این جنس است نه این که دشمنی و خصومت شخصی وجود داشته باشد. همچنین بعید به نظر می رسد علی رغم ظاهر ماجرا سعودی ها خیلی روی هادی تاکیدی داشته باشند و فکر می کنم کمترین مسئله، بحث عبور از هادی باشد. انتخابات را باید مردم برگزار کنند. انصارالله هم به عنوان کسی که در میدان به عنوان نماینده مردم یمن به رسمیت شناخته شده حق دارد تا پیش از آن که انتخاباتی برگزار شود برای اداره امور مردم به طور موقت دولت را تشکیل دهد و الان این کار را می کند.

بعضی ها خیال می کنند در حال حاضر یمن با خلأ دولت مواجه است. در صورتی که چنین نیست. همان زمانی که منصور هادی استعفا داد، دولتی سر کار بوده و این دولت نخست وزیر نداشته ولی یک شورای انقلاب بالای سرش بوده که این شورای انقلاب از طیف های مختلف تشکیل شده است. از انصار بوده، از سران قبیله "حاشد" بوده، از شخصیت های ذی نفوذ یمن بوده و از رهبران شافعی هم بوده است. یعنی 8 فرد و شخصیت شناخته شده یمن حوزه رهبری را پوشش داده اند. آن ها عملا دولتی دارند. یعنی وزارتخانه ها توسط وزیر یا معاون وزیر اداره می شده است و همین الان هم به همین صورت در حال اداره است و هیچ روستا و شهر و استانی بدون متولی نیست. تمام استان ها استاندار دارند، تمام شهرها فرماندار دارند و تمام روستاها دهدار دارند و هر کدام یک شورایی دارد که این ها را مدیریت می کنند و الان مردم مشکلی در این حوزه ندارند. یعنی مردم بلاتکلیف نیستند. ادارات کار می کنند. مراکز اداری، قضایی، مراکز مربوط به سوخت، مراکز آموزشی، مراکز بهداشتی همه دارند کار می کنند. این که در اخبار رسانه ها می شنویم یک بیمارستانی را بمباران کردند، پس معلوم می شود بیمارستانی وجود دارد که ارائه خدمات می کند. نشان دهنده این است که خلایی در یمن وجود ندارد هر چند که بایستی آن جایگاه هایی که خالی است تعیین تکلیف شود مثل نخست وزیری.

  بحث اتفاقاتی که در سه استان جنوبی  عربستان یعنی نجران، جیزان و عسیر افتاد و بحث جنبش آزادگان نجران که اعلام موجودیت کرد را چه قدر جدی می دانید؟ فکر می کنید واقعا منجر به جدایی این سه استان از عربستان می شود یا این که این وقایع را یک اقدام تاکتیکی و مقطعی برای فشار بر عربستان می دانید ؟

 اجازه بدهید سوال شما را در یک سطح بزرگتری پاسخ بدهم و در واقع سوال شما را تبدیل به این سوال کنم که آیا اساساً عربستان با مشکل تجزیه مواجه هست یا خیر؟ اگر بخواهیم به سوال شما پاسخ دقیق بدهیم بایستی ببینیم شرایط عربستان در گذشته چطور بوده و الان به چه صورتی است؟ اصلا از چه زمانی عربستان به عنوان کشوری واحد و مستقل مطرح شده است؟ کلمه ای به نام عربستان و عربستان سعودی در فرهنگ سیاسی جهان در کنار دیگر رژیم های سیاسی چه زمانی به وجود آمده است؟

 در توضیح باید بگویم عمر عربستان سعودی از سال 1931 است که تا امروز 84 سال از زمان پیدایی کشوری به نام عربستان سعودی می گذرد. حال قبل از این چی بوده است؟ در گذشته یک حاکمی در مکه به نام شریف حسین بوده، یک حاکمی بوده در مدینه از سادات حسنی بوده، یک حاکمی در منطقه الشرقیه یعنی همین دمام، عوامیه، احساء ، قطیف و... حاکم بوده ، یک منطقه ای بوده به نام منطقه شمال که منطقه الجدار میشه، که شامل جدار شمالی و منطقه جوف میشه. البته یک جوف یمن دارد و یک منطقه جوف عربستان دارد که این جوف عربستان وصل است به مرزهای اردن که برای خودش حاکمی داشته و در نهایت یک منطقه ای بوده به نام نجد که سعودی ها متعلق به آن جا هستند که به سه تقسیم استان می شود. استان ریاض، قصیم و وائل که در وسط عربستان است که سعودی ها در آنجا حاکم بودند. پدر معلون این سعودی ها یعنی عبدالعزیز حاکم این منطقه بوده است. یک منطقه دیگر نیز بوده به نام منطقه جنوب که شامل همین سه استان عسیر، جیزان یا جازان و نجران می شود که این ها هم برای خودشان یک وضعیتی داشتند. یعنی اینها بخشی از یمن بودند و به صورت قبیله ای اداره می شدند.

 بنابراین به عنوان جمع بندی پس در کل شبه جزیره حجازی ها جدا بودند. منطقه حجاز خود حجاز شامل سه استان استان مکه، مدینه و تبوک می شود. منطقه وسط که همین منطقه ریاض است. منطقه شرق و منطقه شمال و منطقه جنوب این ها همه از هم جدا بودند و هنوز هم این ها از هم جدا هستند. یعنی هنوز هم که هنوز است متحد نشده اند. درست است که از نظر سیاسی یک اتفاقی شکل گرفته و یک کشوری به نام عربستان سعودی درست شده است. این از نظر سیاسی اتفاق افتاده است. اما از نظر اجتماعی آیا الان کسانی که اهل منطقه الشرقیه هستند و عضو یک قبیله ای در آنجا هستند، این ها موجودیتی به نام عربستان سعودی را قبول دارند؟!!! یعنی این ها قبول کردند؟ در حالی که ما می بینیم که وطن در عربستان سعودی معنای ملیت را پیدا نکرده. یعنی وقتی یک قبیله می گوید وطن منظورش قبیله خودش است.

بالاخره عربستان سعودی پادشاه، هیئت وزرا و ارکان حکومتی و حاکمی دارد ولی در متن اجتماعی این اتفاق رخ نداده است. این که مثلا شما ایران را نگاه کنید که لرها و ترک ها عمیقا ایرانی هستند. کردها، ترکمن ها و بلوچ ها ایرانی هستند. همه این ملیت را قبول دارند. به عنوان این که وطنی وجود دارد به نام ایران! وقتی هم جنگ می شود کسی که در منطقه خوزستان می جنگد و عرب است به اندازه آن ترک و لر می جنگد و مفهومی به نام وطن وجود دارد. اما در عربستان مفهومی به نام وطن در فضای اجتماعی وجود ندارد. فلذا این ظرفیت برای گسیخته شدن عربستان در متن اجتماعی وجود دارد. اگر این فشار از بالا برداشته شود وضع داخلی آل سعود به هم بریزد.

اگر قضایای دیگری اتفاق بیفتد این ها کمک می کند به این که گسیختگی در داخل اساسا شکل بگیرد. ما واقعا طرفدار گسیختگی در عربستان نیستیم و دعا نمی کنیم متلاشی شود به خاطر این که اولا متلاشی شدن هیچ کشور اسلامی را نمی پسندیم و ثانیا می دانیم در این شرایط اگر عربستان متلاشی شود شیعه ها در معرض آسیب بیشتری هستند. به خاطر این که گروه هایی مثل القاعده امکان سیطره پیدا می کنند و شیعیان را قتل عام می کنند. ما خواستار فروپاشی عربستان نیستیم. اما اگر کسی سوال کند آیا عربستان در معرض تجزیه است می گوییم بله! عربستان در معرض تجزیه است.

 بعد از این تجاوز عربستان یک سری از کارشناسان معتقدند شخصیت بن سلمان(وزیر دفاع) همانند صدام است و او را شبیه صدام می دانند.این کارشناسان بر این باورند که زمان تجاوز عراق به ایران هم آمریکایی ها به او چراغ سبز دادند که وارد جنگ بشود و در این جنگ شکست بخورد تا زمینه فروپاشی عراق شکل بگیرد و الان هم معتقدند که این سناریو درباره عربستان در حال رویداد است! با این تفاوت که آمریکایی ها به دنبال سرنگونی حکومت آل سعود نیستند ولی این تجاوز هر سرنوشتی پیدا کند آن ها منافع خاص خود را کسب می کنند که خلاصه آن تسلط بیشتر بر حکومت عربستان است. چقدر این تحلیل را قبول دارید؟ ارزیابی شما از این مسئله چیست؟

من آن تحلیل را درباره صدام قبول ندارم که بگوییم آمریکایی ها عمدا صدام را فرستادند که سیستم صدام متلاشی بشود. انصافا هیچ دلیل واضحی برای این تحلیل وجود ندارد. البته خیلی هم نشنیدم بیان بشود. خوب چه کسانی این تحلیل ها را بیان می کنند؟!! کسانی بیان می کنند که معتقدند که هیچ اتفاقی در منطقه ما بدون تایید و نظر مثبت آمریکایی ها اتفاق نمی افتد! چون اتفاق افتاده پس حتما آن ها موافق بودند. این یک تحلیل سیاسی ارتجاعی است که عمدتا هم توسط برخی اساتید دانشگاه و در یک قالب های خاص تئوریک ارائه می شود ولی واقعا عمیقا ارتجاعی است.

  خوب در مورد تجاوز عربستان به یمن چطور؟

 در همین بحث هم همین طور است. من سوال می کنم آیا آمریکایی ها که ما احتمال می دهیم یک درصدی عقل داشته باشند! آیا این ها می آیند یک گاو ده من شیری را که تا به حال هر کره ای خواستند از آن گرفته اند را در معرض یک طوفانی قرار می دهند که بلکه چه شود! بلکه چه اتفاقی بیفتد! قطعا این طوری نیست. منتهی؛ این جا این بحث دارای اهمیت وجود دارد که آیا آمریکایی ها مثل گذشته توان مدیریت صحنه ها را دارند؟ آیا می توانند به طور کامل حتی عناصر وابسته به خودشان را مدیریت و هدایت کنند؟ من به شهادت آنچه در مصر در حال رخداد است معتقدم این طور نیست.

امروز همه می دانند که آمریکایی ها در مصر خواهان هماهنگی بین السیسی و اخوان هستند. همه این را می دانند که آمریکا خواهان این است که بین اخوانی ها و ژنرال السیسی یک ارتباط و پیوندی برقرار شود و حکومت تقسیم شود. یعنی بین ارتش و اخوان. چرا آمریکا خواهان این مسئله است؟ برای این که آمریکا می خواهد جریانات ناشناخته ای که قابل مهار نیستند یک وقت بر مصر تسلط پیدا نکنند. لذا می گوید ما اخوان را می شناسیم. 85 سال سابقه دارد و ضمنا با ما هم ارتباط دارد و ضمنا با دوستان ما مثل قطر و ترکیه ارتباطی قوی دارد. این جریان برای ما قابل قبول است. این که بتوانند با السیسی کنار بیایند تبدیل به معضل شده است. چرا که السیسی که نمی تواند طولانی حکومت داشته باشد زیرا مردم نمی پذیرند. ولی مردم اخوانی ها را می توانند بپذیرند. اخوان آمد و 47 درصد رای مردم را گرفت.

پس آمریکایی که قادر نیست مشکل بین السیسی و اخوان را حل کند چه طور ما توقع داریم که در صحنه عربستان بتواند اختلافات بین شاهزادگان سعودی را حل بکنند. فکر می کنم آن چه که اتفاق می افتد یک دیوانگی باشد که طیف خاصی از سعودی انجام می دهند.

  خوب به نظر شما چرا در حال حاضر آمریکا در چنین موقعیتی قرار گرفته است؟

ببینید برای فهم صحیح تر این مسئله باید به نظر من یک روزی باید بحث جداگانه ای داشته باشیم تحت عنوان آمریکا و ابر قدرت، که چه شده در فاصله این سال ها دچار این تحولات شدند. من یک بار در تلویزیون یک بحثی داشتم و مطرح کردم که به 5 دلیل آمریکایی ها ابر قدرتی شان را از دست داده اند. یکی از مواردی که گفتم این بود که گفتم که ابر قدرت بایستی قدرت فیصله دهندگی داشته باشد. آمریکایی ها قدرت فیصله دهندگی شان را از دست داده اند و نمی توانند بحران ها را فیصله دهند. یعنی مسئله ای را شروع کنند و بعد آن طوری که می خواهند تمام کنند. همین عراق را آمریکایی ها شروع کردند اما چطور فیصله پیدا کرد؟ الان عراق کجاست؟ عراق الان در مشت آمریکا نیست. خودشون دارند می گویند که این عراق بیشتر با ایران است. آیا واقعا آمریکا می خواست صدام را ساقط کند و به قول حسنی مبارک مخلوع عراق را در یک سینی طلا تحویل ایران بدهد؟ آمریکا این را می خواسته است؟؟ اگر کسی بگوید بله، می گوییم خوب آمریکا خیلی خوب مدیریت کرده و اگر بگویند نه پس یک جای کار آمریکا می لنگد. بنابراین باید به نظرم زمانی بحثی راجع به ابر قدرت و آمریکا و نسبت این دو با هم داشته باشیم.

  در آغاز این تجاوز یک بحث مهمی شکل گرفت و آن اینکه که ظاهرا قرار است یک ائتلافی نظامی علیه محور مقاومت شکل بگیرد و صحبت از شکل گیری نیروی ائتلاف عربی یا ناتو عربی به رهبری عربستان است. ما روزهای قبل شاهد این بودیم که نشست کمپ دیوید برگزار شد و در  آن جا بحث هایی در این راستا صورت گرفت. مسئله مهم تر از موضوع اول بحث ارتباط عربستان با اسرائیل است که ظاهرا در لایه ای دیگر ذیل همین ائتلاف قابل تعریف است چرا که صحبت از دشمن مشترک یعنی ایران در میان است.

شما این مسئله را چه قدر جدی می دانید؟ آیا واقعا فکر می کنید یک نیروی نظامی با محوریت عربستان و شامل مصر و ترکیه و امارات و کویت و پاکستان در مقابل جریان مقاومت در منطقه شکل می گیرد؟ و در صورت شکل گیری خطرش واقعا منطقه را درگیر می کند یا خیر؟

 این سوال بسیار مهمی است. خیلی هم در فضاهای اینترنتی و در شبکه های اجتماعی این مسئله مطرح شده است.

اما این روزها یک خبر جدیدتری در شبکه های اجتماعی آمده و آن هم مسئله سفر یک مقام سعودی به تلاویو هست و از آن طرف اسرائیلی ها اعلام کردند که ما با عربستان جبهه واحد هستیم و این دومی را من تایید می کنم که بین عربستان و اسرائیل از قبل و خیلی قبل تر هم خیلی سر و سر بوده است و این ماجرا حداقل بر می‌گردد به سال های دهه 1970 به این طرف و حتی قبل از کمپ دیوید این ارتباط وجود داشته است. اسنادش هم هست. حداقل از سال 1975 ما اسناد داریم. سال 1975 سالی است که ملک فیصل(پادشاه وقت عربستان) ترور شد. در ماجرای ملک فیصل ما اسناد داریم که بین اسرائیلی ها و سعودی ها ارتباط بوده و این روابط با مسئله ترور ارتباط دارد. بنا بر این بحث ارتباط واقعیت دارد و این روابط از قبل بوده و در حال حاضر ما شاهد علنی شدن این روابط قدیمی بین دو طرف هستیم.

 خوب این موضوع کمک می کند به پاسخ سوال اول که آیا عربستان سعودی توانست به آن چیزی که اعلام کرد برسد که ما می خواهیم یک جبهه عربی اسلامی را حول محور خودمان برای مقابله با دشمن مشترک به وجود آوریم و بعد هم علامت می داد که آن دشمن مشترک ایران است! آیا موفق شده؟ موفق نشده؟ آیا موفق می شود یا نمی شود؟ برای این که بفهمیم باید تک تک این کشورهایی که به عنوان عضو ائتلاف اسم برده شدند را یک مرور داشته باشیم که من به دلیل کمبود وقت نمی توانم و خود خوانندگان فهیم شما خودشان مطالعه داشته باشند. من اشاره ای به بعضی ها می کنم. این ائتلافی که عربستان اعلام کرد سه عضو مهم و چند عضو غیر مهم داشت. سه عضو مهم آن پاکستان، ترکیه و مصر بودند و بقیه هم کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس منهای عمان بودند که می شود چهار کشور غیر از عربستان و بعضی از کشورهای آفریقایی مثل سودان و جیبوتی بودند.

 این ها کشورهای عضو ائتلاف با عربستان بودند. خوب تابلو چه بود؟ تابلو این بود که یک گروه تروریستی به نام انصارالله در یمن پیدا شده و هدفش تسلط بر مکه و مدینه و حرمین شرفین است. پس ایها الناس! ایها الاعراب! بیایید که در دفاع از حرمین شرفین یک جبهه واحد تشکیل بدهیم. خوب تابلو آن خیلی قشنگ بود. همه این اعضا هم با انصارالله مشکل داشتند. هیچ کدام شان نمی خواستند انصارالله در یمن دارای موقعیت بشود. پس مشکلی با حذف انصارالله وجود نداشت. تابلوی اعلامی هم خیلی زیبا و وجیه بود که ما داریم از حرمین شرفین دفاع می کنیم و شما هم در این دفاع شریک باشید.

 خوب سرنوشت این چه شد؟ سرنوشت این ائتلاف با این تابلوی خیلی زیبا چه شد؟ وقتی که اعلام موجودیت این ائتلاف شد، اولا که این اعلام یک اعلام دقیق و هماهنگ شده نبود. چرا که وقتی بعضی از مقامات این کشورها با مقامات ایرانی وارد گفتگو شدند، گفتند اصلا ما خبر نداشتیم. شش ساعت قبل از این که این اعلام بشود عربستانی ها به ما تلفنی تماس گرفتند و گفتند که ما می خواهیم یک کاری بکنیم و  خواهش می کنیم شما مخالفت نکنید. هزینه ای هم برای شما ندارد و شما هم مخالفت نکنید. بعد یک دفعه دیدیم این ها گفتند ائتلافی علیه یمن شکل گرفته و فلان کشور هم در این ائتلاف حضور دارد. نزدیک ترین این رژیم ها در آن سه کشور به عربستان رژیم پاکستان بود که سال های سال پاکستانی ها از سعودی‌ها پول می گرفتند و شخص آقای نواز شریف ( نخست وزیر فعلی پاکستان) اصلا در پاکستان معروف است که این آقا بنده زر خرید سعودی است! و قبل از این که این جنگ شروع بشود سعودی ها آمدند در ریاض کاخ بسیار مجللی به او هدیه دادند و به او وعده دادند در برابر اعزام هر عنصر پاکستانی به یمن به شما شخصا (اگر اشتباه نکنم ) 5 هزار ریال سعودی تعلق می گیرد !

 خوب در عمل چه شد؟ دیدیم معاون وزیر دفاع آمد و گفت که بله ما در کنار عربستان هستیم. فردای آن وزیر دفاع پاکستان گفت که ما در جنگ حضور نداریم. بعد آقای نواز شریف گفت هستیم. بعد او دست به دامن مجلس شد که مجلس در این باره تصمیم بگیرد. مجلس پاکستان که نواز شریف از دل همین مجلس اصلا آمده است. یعنی مجلس و نواز نداریم. در آن جا مجلس یعنی نواز، نواز هم یعنی مجلس. نواز شریف به مجلس آمد و گفت قانونی در این زمینه تصویب کنید و مجلس نشست و بلند شد و اعلام کرد که ما در جنگ با یمن بی طرفیم. ولی اگر به خاک عربستان حمله بشود ما کنار دولت و ملت برادر عربستان هستیم. یعنی خیلی قشنگ و اتو کشیده کنار رفتند. بعد جالب این هست که در بیانیه مجلس پاکستان می گوید اگر به خاک عربستان حمله شود ما هستیم.

الان دست کم یک ماه است که به خاک عربستان حمله می شود. به پایتخت عربستان حمله شده ولی باز پاکستانی ها در این صحنه نیستند. دیگر از پاکستان نزدیک تر به عربستان در این ائتلاف وجود ندارد. ولی چرا پاکستانی ها در عمل صحنه را خالی کردند؟ سوال مهمی است که اگر کسی می خواهد جواب این سوال را بداند باید نگاهی به نقشه جغرافیایی بیندازد و ببیند امروز پاکستان چه وضعیتی دارد؟ پاکستان چهار تا مرز دارد. یعنی با چهار کشور مرز دارد. یک مرز طولانی با هند دارد که طولانی ترین مرز پاکستان است . این مرز که در وضعیت قرمز به سر می برد. مرز هند و پاکستان در جنوب و شمال و شرق واقع می شود.

این مرز برای پاکستان مرز جنگی است و تا حالا چهار بار با هم در این مرز جنگیدند. یک مرز خیلی طولانی در شمال دارند که مرز بحران است و هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی آن جا را می زنند که مرز با افغانستان است و آن جا مرز بحران است. یک مرز کوچک بند انگشتی هم با چین دارند که آن هم عملا مرز نیست. یک 10 الی 15 کیلومتر با چین مرز دارد. و یک مرزی هم با ایران دارند که مرز امن پاکستان است. یعنی تنها مرز امن پاکستان با ایران است .

شما فرض کنید جای آقای نواز شریف باشید. معلوم است که چه می کنید. وقتی این بحث ائتلاف پیش آمد ایران به نواز پیام داد این ائتلاف یعنی جنگ با ایران! این را بدان!! این ائتلاف، ائتلاف ضد انصارالله نیست. ضد ایران است. بلافاصله این پیام را منعکس کردیم که بدان این جنگ با ایران است و این مسئله، مسئله ایران است. خوب نوازشریف جا زد. چه کار می توانست بکند؟!! تنها مرز امنش را ناامن می‌کرد !!!

خوب این ها نمونه بود. ترکیه نیز به یک نسبت دیگر. در روز دهم جنگ اردوغان به تهران آمد و مذاکره کرد. بعد از مذاکره گفت که ما برای یمن به راه حل سیاسی اعتقاد داریم و طرح 4 ماده ای ایران را قبول داریم. این را هم ترکیه خیلی صریح و شفاف گفت.

  در کنار رفتن ترکیه بحث اقتصادی مطرح است. درسته؟

 ترک ها البته معامله گر هستند. معروفند به تاجر! منتهی در عین حال برای ترکیه اصلا امکان نداشت که وارد این جنگ بشود. شما نگاه کنید ترکیه کجاست و یمن کجاست! ترکیه چطور می خواهد در این جنگ شرکت کند؟!! بعد هم ترکیه یک بار 4 هواپیما جنگی به لیبی فرستاد و در ائتلاف ناتو شرکت کرد و لیبی را زدند. هنوز که هنوز است ترکیه دارد تاوان آن 4 تا هواپیما را می پردازد. چون در جهان اسلام شما رفتید در یک ائتلافی شرکت کردید که ضد مردم مسلمان بوده و این بازتاب و عواقب دارد.

 اجمالا می خواهم بگویم که عربستان خیلی تلاش می کند که به یک ائتلافی دست پیدا کند ولی زمان تشکیل ائتلاف اسلامی عربی علیه ایران به سر آمده است و دلیل آن وضع جهان عرب است. امروز وضع جهان عرب بسیار آشفته است. دیگر قطری ها سلطه سعودی ها را نمی خواهند. کویتی ها و عمانی ها نیز همین وضع را دارند. حتی اماراتی ها دیگر سیطره عربستان را نمی خواهند. در جایی که عربستان صد میلیارد صد میلیارد ممکن است خرج کند، آن جا هم سیطره عربستان را نمی خواهند !

در همین مصر در جریان همین تجاوز محمد البرادعی به ژنرال السیسی زنگ زد و گفت چی کار می کنید!! دارید سربازان مصری را مفت می فروشید! السیسی گفت من تا 200 میلیارد دلار نگیرم وارد جنگ نمی شوم! و جالب این که سعودی ها حاضر شدند 200 میلیارد دلار را بدهند ولی السیسی به سلمان گفت که من تحت فشار داخلی هستم و گروه های داخلی هیچ کدام موافق دخالت ما در جنگ یمن نیستند. عربستان 200 میلیارد دلار هم حاضر شد بدهد ولی السیسی نتوانست بگیرد. چون اگر می گرفت در داخل تبدیل به بحران می شد. در خود ارتش مصر هم گفتند یک بار مصر از یمن شکست خورده است و دیگر کافی است. چون یک بار مصری ها زمان عبدالناصر به یمن نیروی نظامی فرستادند. در آن مقطع تعداد کشته های مصر ظاهرا به 10 هزار نفر رسید! یعنی 10 هزار مصری در برخورد با یمنی ها کشته شدند!! مصری ها می دانند که یمن چه جایی هست.

 لذا فکر می کنم این که عربستانی ها رفتند و روابط شان را با اسرائیل آفتابی و علنی کردند یک بدیل سازی در برابر عدم شکل گیری ائتلاف اول بود.

  فکر می کنید تا چه اندازه اتفاق بیفتد ؟چون ظاهرا خلبان های اسرائیلی در این تجاوز حضور دارند و با هماهنگی عربستان با استفاده از خاک سودان به یمن حمله می کنند! ایجاد ائتلافی جدی بین عربستان و اسرائیل علیه ایران را تا چه اندازه جدی می دانید؟ از آنجایی که ائتلاف اول در عمل شکل نگرفت فکر می کنید ائتلاف دوم به عنوان بدیل حالت اول محقق شود؟ تا چه اندازه محتمل است؟ و چقدر می تواند برای ایران و منطقه خطرناک باشد؟

بدیلش که وجود داشته است. یعنی اتحاد عربستان و اسرائیل را در جنگ 33 روزه داریم که بنده در مقاله ای آن موقع توضیح دادم. اسنادش هم هست. در جنگ 22 روزه داریم. در جنگ 8 و 51 روزه هم داریم. در ماجرای عملیاتی که اسرائیلی ها علیه سودان انجام دادند داریم. در همین جنگ یمن الان ما اسناد داریم که بمب های اسرائیلی روی سر مردم یمن ریخته شده است. بعضی ها می گویند با هواپیمای اسرائیلی بوده و بعضی ها می گویند نه با هواپیمای سعودی بوده است. خیلی هم فرقی نمی کند .

 حال سوال مهم این است که آیا این ائتلاف کارآمدی دارد؟ آیا ائتلاف اسرائیل و عربستان مشکلی را برایشان حل می کند ؟ نه! اتفاقا مشکلات سعودی ها را بیشتر می کند و وقتی این به گوش مردم رسد که این ها با یهودی ها علیه شیعه ها متحد شده اند، این برای عربستان خوب نیست. سعودی ها آمدند چیزی درست کردند ولی جا نیفتاد، تحت عنوان تهدید دور و نزدیک. می گفتند اسرائیل تهدید دور است و ایران تهدید نزدیک است ولی آخرین نظرسنجی که در عربستان انجام شده بیانگر این است که 60 درصد از مردم عربستان ایران را یک کشور اسلامی قابل احترام می دانند، نه یک دشمن! 60 درصد می گویند ایران دشمن نیست. این فضای عمومی عربستان است و ضمنا این که ما آن جا دست بسته هم نیستیم .

سعودی می گوید جمعیت شیعه عربستان 10 درصد است. در صورتی که واقعیت این است که جمعیت شیعه در عربستان 38 درصد می باشد. یعنی در استان های شرقی و در جیزان، نجران و عسید در جنوب و شیعیانی که در مدینه و در جاهای دیگر هستند جمع این ها حدود 36 درصد از 19 میلیون جمعیت عربستان می شود و عربستان جمعیت خود را 27 میلیون بیان می کند ولی 27 میلیون جمعیت ندارد. جمعیت واقعی عربستان 19 میلیون است. این را من از خود عربستانی هایی که به ایران می آیند تحقیق کرده ام. این 27 میلیون شامل خارجی هایی که  برای کار و امور مستشاری در عربستان حضور دارند می شود. پس عربستان 19 میلیون جمعیت بومی خودش را دارد .

در نهایت اینکه ترکیب جمعیتی نیز در این مسئله چندان به نفع آن ها نیست و نمی توانند مسائل مورد نظر خود را به راحتی پیاده کنند .

منبع: خبرگزاری دانشجو

تگ ها :

نظرات
نام :
پست الکترونیک :
* متن :
ارسال

گالری

تصویر

فیلم

تصاویر بسیار نزدیک از جنگنده روسی سوخو ۵۷ در آسمان

تصاویر بسیار نزدیک از جنگنده روسی سوخو ۵۷ در آسمان