الوقت- سیاست
خارجی کشورها در ارتباط با مقدورات و محذورات داخلی و خارجی تعیین و تعقیب
میشوند. مورگنتا معتقد است که انتخابهای سیاسی دولتها در چارچوب قدرت
به سه شکل محدود میشود؛ سیاست مبتنی بر حفظ وضع موجود، سیاست امپریالیستی و
یا سیاست نمایشی مبتنی بر کسب اعتبار. در این راستا به نظر میرسد سیاست
حاکم بر خاورمیانه به دنبال گذار عربستان از سیاست حفظ وضع موجود به
سیاستهای امپریالیستی و نمایشی دچار تحول شده است.
عربستان یکی از قدرتهای مؤثر منطقه با عنایت به اهرمهایی چون منابع انرژی، مراکز ایدئولوژیکی و مذهبی، اتحاد استراتژیک با غرب، ذخایر ارزی و مالی است. سیاست سنتی این کشور بهعنوان حامی ثبات و محافظهکاری مبتنی بر تاکتیکهای ثباتبخش نظیر اعمال قدرت نظامی، حمایت از یک جناح داخلی، گسترش تمایلات فرقهگرایانه، رواج اتهامات ایران هراسانه و اعمال رانتهای مالی در برابر تغییرات داخلی و خارجی است. تحولات مردمی و عربی منطقه، جرقه لازم را برای بشکه باروت عربستان در برخورد با بیثباتی و آشوب در منطقه فراهم کرد و نهتنها منجر به اعمال زور در محیط خارجی شد بلکه تمایل عربستان به تغییر موازنه سیاسی در منطقه تا حدی عمیق شد که این کشور حتی اشکال جدید حکومتی را در همسایگی خود برنتابید و آن را در قالب تهدیدات بالقوه تعریف نمود. در این بستر در چارچوب نگاه حامیمحورانه عربستان، مهرههای ضعیف و غیرقابلدفاع نظیر علی عبدالله صالح در مواقع ضرورت قربانی سیاستهای ثباتبخش این کشور شدند.
عربستان کشور یمن را در حوزه امنیتی خود میداند و همواره استقلال و اتحاد آن را چالشی برای خود توصیف میکند. سیاست سنتی عربستان در یمن در قالب تلاش برای ایجاد دولت مرکزی ضعیف با بازیگران سیاسی متعدد بود بر این اساس ضمن ارتباط با بازیگران سیاسی، با شیوخ قبیله برای ایجاد تعادل با دولت مرکزی نیز ارتباط برقرار میکرد. درواقع ریاض نهتنها هیچگاه تحمل سیاستهای مستقلانه یمن را نداشته است بلکه بدون شک در برابر این سیاستها، تنبیهات لازم را اعمال میکند، برای مثال در جریان حمله عراق به کویت و حمایت عبدالله صالح از صدام، عربستان نهتنها حدود یکمیلیون مهاجر یمنی را اخراج کرد، بلکه کمکهای مالی به این کشور را نیز قطع کرد، حمایت این کشور از تجزیهطلبان سوسیالیست جنوب یمن در 1994 نیز در راستای تنبیه صالح بود.
واقعیت یمن این است که معادله بازی در این کشور با تفاوتهایی روبرو است علیرغم این نکته که بازیگران سیاسی در یمن متعدد، مستقل و مسلح هستند، معترضان یمنی نیز خواهان نظم سیاسی جدیدی هستند بر این اساس درحالیکه کاندیداهای قدرت عربستان در یمن چندان فراگیر عمل نکردند اما فینفسه ایجاد توازن میان منافع سعودی در حفظ نفوذ در یمن با خواست مردم این کشور برای تغییر، کار مشکلی است. بدیهی است تأمین قدرت عربستان در یمن با گزینههای دشوار و راهحل چندان سادهای روبرو نخواهد بود. امری که بر ترتیبات منطقهای بسیار موثر خواهد بود.
راهحل عربستان برای ثباتبخشی در یمن و دستیابی به سایر اهداف در سطح منطقه و فرامنطقهای با برنامهریزی برای یک حمله هوایی سریع و کوتاه به منظور تغییر موازنه میان حکومت هادی با نیروهای حوثی و وفاداران صالح در مارس 2015 آغاز شد. این حمله نهتنها مخالفان را بر سر میز مذاکره برای پذیرش شرایط عربستان نکشانید بلکه در شرایط کنونی نیز، خطر را به این کشور تسری داده است. حمله راکتی حوثیها به استان جیزان و چندین پادگان نظامی سعودی در مناطق مختلف، آغازگر روندی بود که از سرایت تهدید به عربستان حکایت داشت. درواقع این حملات پیامی را برای ریاض ارسال نمود که بمباران یمن هزینههای برگشتناپذیری را به همراه خواهد داشت. نکته مهم این است که کل مناطق جنوب غرب عربستان مورد تهدید مستقیم ائتلاف داخلی حوثیها است.
درواقع حمله به یمن سبب شده تا نظم منطقهای در سطوح مختلف داخلی و خارجی دستخوش تحول شود. عربستان در عرصه داخلی با چالشهای بیشماری مواجه شد که اگرچه همه آنها با آغاز این حمله ایجاد نشدند، بلکه بخش اعظم آن بازنمایی رسوبات گذشته در سیاستهای این کشور قلمداد میشوند. شکلگیری جنبش احرار نجران، نمونهای از این تغییرات است که متشکل از گروههای فعال ضد سعودی از قبایل مختلف است. این گروه نهتنها منعکسکننده انبوهی از مشکلات با دولت مرکزی عربستان است بلکه با توجه به تعلقات تاریخی به یمن قبل از حمله 1934 عربستان، به دنبال کسب استقلال با توسل بهزور میباشد. در حقیقت شکلگیری جنبشهای استقلالطلب در نواحی مرزی بدترین نتیجهای بود که عربستان میتوانست از حمله به یمن انتظار داشته باشد. درگیری عربستان در جنوب غرب با نیروهای استقلالطلب در کنار سیاست سرکوب در مناطق شیعهنشین در شرق حفرههای امنیتی متعددی را برای این کشور ایجاد نموده است، کما اینکه درگیریها در استان قطیف میان نیروهای امنیتی عربستان با ساکنان این مناطق شدت یافته است. درواقع اعمال سیاست سرکوب در داخل نیز از دیگر پیامدهای حمله به یمن در عربستان بود و این نشان داد عربستان اگرچه بر منابع نفتی عظیمی کنترل دارد و نیز به دنبال تعیین شرایط نهایی در شبهجزیره است اما بر مردم خود از کنترل کاملی برخوردار نیست و این روند میتواند در بلندمدت به تصویر منفی از سیاست داخلی عربستان در عرصه بینالملل منجر شود و در کوتاهمدت نیز پایههای مشروعیت حکومت ریاض را به چالش بکشد و هزینههای داخلی را برای حفظ قدرت افزایش دهد.
در سطح منطقهای نیز اقدام تجاوزکارانه عربستان به معنای اعمال استراتژی نیل به چند هدف با یک گام روبهجلو میباشد: حفظ کشور از تهدیدات مورد ادعا در خصوص حوثیهای حامی ایران، اعلام مجدد رهبری بر جهان عرب و اسلام و کنترل کامل بر سیاستهای شورای همکاری خلیجفارس و در نهایت تجدید بنای موازنه منطقه بین خود و ایران. دستیابی به این اهداف میتواند گامهای بعدی پادشاهی را بخصوص در سطح منطقه عربی و کشورهایی چون مصر، عراق و سوریه تسهیل کند. لازم به ذکر است که بازیگری عربستان یک قطعه از پازل سیاست در خاورمیانه است، در حالیکه توجه به سیاست آمریکا به عنوان مهمترین بازیگر فرامنطقهای در خاورمیانه نقش مؤثر و تنگاتنگی با درک سیاستهای عربستان دارد. سیاست آمریکا در قبال تحولات مردمی در منطقه عربی، تعارض با عربستان در خصوص آینده سیاسی بشار اسد و برجستگی منابع انرژی شیل بهموازات کاهش اهمیت استراتژیک عربستان در چشمانداز آینده آمریکا در منطقه، در کنار توافق هستهای با ایران توانست زنگ خطر را برای تغییر موازنه قدرت در منطقه به ضرر عربستان به صدا دربیاورد، درحالیکه ایران به عنوان مهمترین رقیب طبیعی این کشور قادر بود در چندین کشور عربی حضور مؤثری داشته باشد، واگرایی در داخل شورای همکاری خلیجفارس بهعنوان کانون قدرت منطقهای عربستان در مواردی نظیر تحولات 2011 و یا تسلیح تروریستها در سوریه بهسرعت نمایان شد بر این اساس عربستان سعی نمود تا در محیط خارجی با بهرهگیری از اهرمهای قدرت سخت به پیشگیری جدیدی دست بزند. در یک منظر کلی میتوان پیامد اقدام تجاوزکارانه عربستان را حول محورهای زیر برشمرد: ـ ایجاد آوارگی، تخریب زیرساختها، تضعیف خدمات عمومی، تداوم فقر و ناامنی در کشور همسایه ـ یمن ـ که تبعات آن به اشکال مختلف نه تنها عربستان بلکه کشورهای منطقه را متاثر خواهد ساخت. ـ تقویت چرخه ناامنی، فقر و توسعه، خلاءهای لازم را در منطقه برای تقویت گروههای تروریستی و گسترش رادیکالیسم تدارک خواهند دید. ـ سیاست کشورها در مبارزه با منابع ناامنی در کنار حمایتهای مالی از بازیگران غیردولتی به گسترش میلیتاریسم در منطقه منجر خواهد شد و در نهایت حضور قدرتهای خارجی در تثبیت منافعشان با بهرهگیری از تحولات موجود تداوم خواهد یافت.
نکته آخر اینکه نتایج این جنگ فراتر از دو کشور خواهد بود پیام آن به کشورهای عرب همسایه پذیرش عربستان بهعنوان بازیگری مهم و قدرتمند در سطح شبهجزیره است اما اگر سرنوشت یمن مطابق خواست مردم آن تعیین شود، پیامد آن برای عربستان اجتنابناپذیر خواهد بود به این شکل که مدیریت ریاض بر کشورهای جزیره بسیار محدود خواهد شد و ایران نیز سیاستهای خود را در سایر کشورهای منطقه بهشدت دنبال خواهد کرد در حالیکه مبارزه با افراطگرایی و حفظ ساختار سیاسی کشورهایی چون عراق و سوریه میتواند کانون مشترک ایران و آمریکا برای اقدام در آینده تعریف شود.
فاطمه عالیشاه
عربستان یکی از قدرتهای مؤثر منطقه با عنایت به اهرمهایی چون منابع انرژی، مراکز ایدئولوژیکی و مذهبی، اتحاد استراتژیک با غرب، ذخایر ارزی و مالی است. سیاست سنتی این کشور بهعنوان حامی ثبات و محافظهکاری مبتنی بر تاکتیکهای ثباتبخش نظیر اعمال قدرت نظامی، حمایت از یک جناح داخلی، گسترش تمایلات فرقهگرایانه، رواج اتهامات ایران هراسانه و اعمال رانتهای مالی در برابر تغییرات داخلی و خارجی است. تحولات مردمی و عربی منطقه، جرقه لازم را برای بشکه باروت عربستان در برخورد با بیثباتی و آشوب در منطقه فراهم کرد و نهتنها منجر به اعمال زور در محیط خارجی شد بلکه تمایل عربستان به تغییر موازنه سیاسی در منطقه تا حدی عمیق شد که این کشور حتی اشکال جدید حکومتی را در همسایگی خود برنتابید و آن را در قالب تهدیدات بالقوه تعریف نمود. در این بستر در چارچوب نگاه حامیمحورانه عربستان، مهرههای ضعیف و غیرقابلدفاع نظیر علی عبدالله صالح در مواقع ضرورت قربانی سیاستهای ثباتبخش این کشور شدند.
عربستان کشور یمن را در حوزه امنیتی خود میداند و همواره استقلال و اتحاد آن را چالشی برای خود توصیف میکند. سیاست سنتی عربستان در یمن در قالب تلاش برای ایجاد دولت مرکزی ضعیف با بازیگران سیاسی متعدد بود بر این اساس ضمن ارتباط با بازیگران سیاسی، با شیوخ قبیله برای ایجاد تعادل با دولت مرکزی نیز ارتباط برقرار میکرد. درواقع ریاض نهتنها هیچگاه تحمل سیاستهای مستقلانه یمن را نداشته است بلکه بدون شک در برابر این سیاستها، تنبیهات لازم را اعمال میکند، برای مثال در جریان حمله عراق به کویت و حمایت عبدالله صالح از صدام، عربستان نهتنها حدود یکمیلیون مهاجر یمنی را اخراج کرد، بلکه کمکهای مالی به این کشور را نیز قطع کرد، حمایت این کشور از تجزیهطلبان سوسیالیست جنوب یمن در 1994 نیز در راستای تنبیه صالح بود.
واقعیت یمن این است که معادله بازی در این کشور با تفاوتهایی روبرو است علیرغم این نکته که بازیگران سیاسی در یمن متعدد، مستقل و مسلح هستند، معترضان یمنی نیز خواهان نظم سیاسی جدیدی هستند بر این اساس درحالیکه کاندیداهای قدرت عربستان در یمن چندان فراگیر عمل نکردند اما فینفسه ایجاد توازن میان منافع سعودی در حفظ نفوذ در یمن با خواست مردم این کشور برای تغییر، کار مشکلی است. بدیهی است تأمین قدرت عربستان در یمن با گزینههای دشوار و راهحل چندان سادهای روبرو نخواهد بود. امری که بر ترتیبات منطقهای بسیار موثر خواهد بود.
راهحل عربستان برای ثباتبخشی در یمن و دستیابی به سایر اهداف در سطح منطقه و فرامنطقهای با برنامهریزی برای یک حمله هوایی سریع و کوتاه به منظور تغییر موازنه میان حکومت هادی با نیروهای حوثی و وفاداران صالح در مارس 2015 آغاز شد. این حمله نهتنها مخالفان را بر سر میز مذاکره برای پذیرش شرایط عربستان نکشانید بلکه در شرایط کنونی نیز، خطر را به این کشور تسری داده است. حمله راکتی حوثیها به استان جیزان و چندین پادگان نظامی سعودی در مناطق مختلف، آغازگر روندی بود که از سرایت تهدید به عربستان حکایت داشت. درواقع این حملات پیامی را برای ریاض ارسال نمود که بمباران یمن هزینههای برگشتناپذیری را به همراه خواهد داشت. نکته مهم این است که کل مناطق جنوب غرب عربستان مورد تهدید مستقیم ائتلاف داخلی حوثیها است.
درواقع حمله به یمن سبب شده تا نظم منطقهای در سطوح مختلف داخلی و خارجی دستخوش تحول شود. عربستان در عرصه داخلی با چالشهای بیشماری مواجه شد که اگرچه همه آنها با آغاز این حمله ایجاد نشدند، بلکه بخش اعظم آن بازنمایی رسوبات گذشته در سیاستهای این کشور قلمداد میشوند. شکلگیری جنبش احرار نجران، نمونهای از این تغییرات است که متشکل از گروههای فعال ضد سعودی از قبایل مختلف است. این گروه نهتنها منعکسکننده انبوهی از مشکلات با دولت مرکزی عربستان است بلکه با توجه به تعلقات تاریخی به یمن قبل از حمله 1934 عربستان، به دنبال کسب استقلال با توسل بهزور میباشد. در حقیقت شکلگیری جنبشهای استقلالطلب در نواحی مرزی بدترین نتیجهای بود که عربستان میتوانست از حمله به یمن انتظار داشته باشد. درگیری عربستان در جنوب غرب با نیروهای استقلالطلب در کنار سیاست سرکوب در مناطق شیعهنشین در شرق حفرههای امنیتی متعددی را برای این کشور ایجاد نموده است، کما اینکه درگیریها در استان قطیف میان نیروهای امنیتی عربستان با ساکنان این مناطق شدت یافته است. درواقع اعمال سیاست سرکوب در داخل نیز از دیگر پیامدهای حمله به یمن در عربستان بود و این نشان داد عربستان اگرچه بر منابع نفتی عظیمی کنترل دارد و نیز به دنبال تعیین شرایط نهایی در شبهجزیره است اما بر مردم خود از کنترل کاملی برخوردار نیست و این روند میتواند در بلندمدت به تصویر منفی از سیاست داخلی عربستان در عرصه بینالملل منجر شود و در کوتاهمدت نیز پایههای مشروعیت حکومت ریاض را به چالش بکشد و هزینههای داخلی را برای حفظ قدرت افزایش دهد.
در سطح منطقهای نیز اقدام تجاوزکارانه عربستان به معنای اعمال استراتژی نیل به چند هدف با یک گام روبهجلو میباشد: حفظ کشور از تهدیدات مورد ادعا در خصوص حوثیهای حامی ایران، اعلام مجدد رهبری بر جهان عرب و اسلام و کنترل کامل بر سیاستهای شورای همکاری خلیجفارس و در نهایت تجدید بنای موازنه منطقه بین خود و ایران. دستیابی به این اهداف میتواند گامهای بعدی پادشاهی را بخصوص در سطح منطقه عربی و کشورهایی چون مصر، عراق و سوریه تسهیل کند. لازم به ذکر است که بازیگری عربستان یک قطعه از پازل سیاست در خاورمیانه است، در حالیکه توجه به سیاست آمریکا به عنوان مهمترین بازیگر فرامنطقهای در خاورمیانه نقش مؤثر و تنگاتنگی با درک سیاستهای عربستان دارد. سیاست آمریکا در قبال تحولات مردمی در منطقه عربی، تعارض با عربستان در خصوص آینده سیاسی بشار اسد و برجستگی منابع انرژی شیل بهموازات کاهش اهمیت استراتژیک عربستان در چشمانداز آینده آمریکا در منطقه، در کنار توافق هستهای با ایران توانست زنگ خطر را برای تغییر موازنه قدرت در منطقه به ضرر عربستان به صدا دربیاورد، درحالیکه ایران به عنوان مهمترین رقیب طبیعی این کشور قادر بود در چندین کشور عربی حضور مؤثری داشته باشد، واگرایی در داخل شورای همکاری خلیجفارس بهعنوان کانون قدرت منطقهای عربستان در مواردی نظیر تحولات 2011 و یا تسلیح تروریستها در سوریه بهسرعت نمایان شد بر این اساس عربستان سعی نمود تا در محیط خارجی با بهرهگیری از اهرمهای قدرت سخت به پیشگیری جدیدی دست بزند. در یک منظر کلی میتوان پیامد اقدام تجاوزکارانه عربستان را حول محورهای زیر برشمرد: ـ ایجاد آوارگی، تخریب زیرساختها، تضعیف خدمات عمومی، تداوم فقر و ناامنی در کشور همسایه ـ یمن ـ که تبعات آن به اشکال مختلف نه تنها عربستان بلکه کشورهای منطقه را متاثر خواهد ساخت. ـ تقویت چرخه ناامنی، فقر و توسعه، خلاءهای لازم را در منطقه برای تقویت گروههای تروریستی و گسترش رادیکالیسم تدارک خواهند دید. ـ سیاست کشورها در مبارزه با منابع ناامنی در کنار حمایتهای مالی از بازیگران غیردولتی به گسترش میلیتاریسم در منطقه منجر خواهد شد و در نهایت حضور قدرتهای خارجی در تثبیت منافعشان با بهرهگیری از تحولات موجود تداوم خواهد یافت.
نکته آخر اینکه نتایج این جنگ فراتر از دو کشور خواهد بود پیام آن به کشورهای عرب همسایه پذیرش عربستان بهعنوان بازیگری مهم و قدرتمند در سطح شبهجزیره است اما اگر سرنوشت یمن مطابق خواست مردم آن تعیین شود، پیامد آن برای عربستان اجتنابناپذیر خواهد بود به این شکل که مدیریت ریاض بر کشورهای جزیره بسیار محدود خواهد شد و ایران نیز سیاستهای خود را در سایر کشورهای منطقه بهشدت دنبال خواهد کرد در حالیکه مبارزه با افراطگرایی و حفظ ساختار سیاسی کشورهایی چون عراق و سوریه میتواند کانون مشترک ایران و آمریکا برای اقدام در آینده تعریف شود.
فاطمه عالیشاه