از یک دهه پیش شرایط در روابط آمریکا و چین تغییر کرده و در زمان حاضر این تغییر به سوی تشدید رقابتها، بیاعتمادی متقابل و کاهش همکاریها پیش میرود که اولین سیگنال آن بحران مالی جهانی بود
الوقت - از زمان به رسمیت شناختن حاکمیت کشور چین توسط آمریکا در سال 1971 تا کنون، هیچگاه مناسبات میان پکن و واشنگتن به اندازه مقطع کنونی پرتنش و سرد نبوده است. ریچارد نیکسون در ابتدای دهه 1970 با رهنمودهای هنری کسینجر میراثی از تنشزدایی را میان آمریکا و چین سوسیالیست، بینان نهاد که اکنون دونالد ترامپ رئیسجمهور راستگرای آمریکا در پی پایان دادن به آن است. طی دو سال گذشته که ترامپ ریاست کاخ سفید را بر عهده گرفته، پکن و واشنگتن در مسیر تنشهای فزاینده در سطوح مختلف مناسبات خود قرار گرفتهاند.
در جدیدترین رخداد که نمایانگر افزایش حجم تنشها میان دو کشور بوده میتوان به لغو سفر وزیر دفاع آمریکا به پکن اشاره داشت. این سفر که قرار بود در ماه جاری (اکتبر) در قالب نشست دوجانبه امنیتی و مشترک جیمز ماتیس با همتای چینی خود برگزار شود و مسائل امنیتی مشترک میان دو طرف مورد بحث و گفتوگو قرار بگیرد، توسط پکن لغو شد. اگرچه پیش از این سفر ماتیس به چین بصورت رسمی اعلام نشده بود، اما منابع غیررسمی اعلام کرده بودند که وزیردفاع آمریکا تصمیم داشت تا با سفر به چین در این نشست امنیتی شرکت کرده و در این ارتباط گفتگو کند.
متعاقب لغو این سفر، جیمز ماتیس وزیر دفاع آمریکا در جمع خبرنگارانی که همراه وی عازم پاریس بودند، گفت: تنش هایی در روابط آمریکا و چین وجود دارد ولی بر اساس مذاکراتی که هفته گذشته در نیویورک انجام شده و سایر مذاکرات و تحولات، انتظار نداریم که روابط دو کشور بدتر شود. ما تنها به دنبال این هستیم که این روابط را مدیریت کنیم و این کار را انجام خواهیم داد. زمانی که شرایط مساعد باشد به طور مستقیم با وزیر دفاع چین صحبت خواهم کرد.
ایراد این اظهارات از سوی ماتیس، به وضوح نشانگر شکست در برنامهریزی و اهداف او در سفر به پکن است و این مساله را به شکل جدی مطرح میکند که دلایل لغو این سفر چه بوده و با توجه به سطح فزاینده تنشها میان دو طرف؛ آینده مناسبات میان آمریکا و چین به چه سمتی پیش خواهد رفت؟ در پاسخ به این پرسش، در نوشتار حاضر در ابتدا زمینههای لغو سفر مورد بررسی قرار میگیرد و در ادامه نیز چشماندازی از آینده مناسبات میان دو کشور ارائه خواهد شد.
دلایل لغو سفر ماتیس به پکن
علت اصلی لغو سفر ماتیس به چین را باید در اختلافات رو به افزایش چند وقت اخیر میان پکن- واشنگتن دانست. در بُعد اقتصادی دونالد ترامپ رئیسجمهوری آمریکا با اعمال تعرفه 20 درصدی بر 200 میلیارد دلار از کالاهای چینی، زمینهساز جنگ تجاری بزرگی میان دو کشور شد اما تنها مساله به این موضوع ختم نمیشود بلکه این مسائل سیاسی هستند که بیشترین تاثیر را بر لغو سفر ماتیس داشتهاند.
در جدیدترین تحولات در زمینه سیاسی، دونالد ترامپ به طور صریح چین را به دخالت در انتخابات کنگره آمریکا متهم کرده و در اقدامی دیگر، دولت آمریکا مجوز فروش جنگندههای اف 16 را به ارزش 330 میلیارد دلار به تایوان صادر کرده است که به شدت برای چینیها تصمیمی نامعقول و خصومتآمیز تلقی میشود. علاوه براین، گزارشها از تنش میان پکن و واشنگتن بر سر ورود ناوشکنهای آمریکایی به جزایر و محدوده دریایی مورد ادعای چین حکایت دارند. بر اساس گزارش ها در 30 اکتبر 2018 (8 مهر 1397) یک فروند ناوشکن آمریکایی در نزدیکی جزایر مورد ادعای چین در دریای جنوبی چین به حرکت درآمده است. چند روز قبل نیز بمب افکن های بی 52 آمریکا بر فراز دریای جنوبی چین به پرواز درآمده بودند.
در مجموع، این اقدامات آمریکا در شرایطی صورت میگیرد که چین بارها اعتراض خود را نسبت به این مساله ابراز کرده و در شرایط کنونی نیز همین اختلافات زمینهساز لغو سفر وزیر دفاع آمریکا به پکن شدند. چین در شرایط قبل از سفر جیمز ماتیس به پکن، نمیتوانست اقدامات تحریکبرانگیز آمریکا در آبهای مورد ادعای خود را بپذیرد و در صورت استقبال از ماتیس، زیادهخواهیهای آمریکا به نوعی از سوی چینیها تایید میشد. در نتیجه، لغو نشست امنیتی مشترک میان دو طرف تا حدودی قابل انتظار و طبیعی به نظر میرسید.
چشمانداز آینده مناسبات چین با آمریکا
برای بررسی چشم انداز روابط چین و آمریکا در آینده موضوع مهم برای هر دو کشور قدرت، کیش شخصیت و جاهطلبی های ترامپ و شین جینگ پینگ است که تأثیر بسزایی بر روند تحولات در کشورهای خود و در رابطه با دو جانبه دارند. در واقع، پیروزی انتخاباتی ترامپ در نوامبر 2016 و تثبیت قدرت شی جین پینگ در سیزدهمین کنگره ملی خلق در ماه مارس سال جاری نقاط عطفی در تاریخ هر دو کشور بود. هر کدام از این دو رهبر اهداف بزرگ و مشابهی برای کشور متبوع خود در نظر دارند - نوسازی بزرگ چینی و دوباره بزرگ کردن امریکا. هر دو رهبرانی پوپولیست و با اعتماد به نفس فراوان هستند که یکی شعار تبدیل کردن چین به قدرت نخست جهان را سر میدهد و دیگری شعار ترمیم موقعیت متزلزل شده آمریکا در رهبری جهان. این امر به طور اجتناب ناپذیریِ انقضاء تاریخ اعتبار معامله نیکسونی را از یک دهه گذشته مطرح کرده است. نیکسون در مقاله خود در همین موضوع گفته بود برای حفظ امنیت جهانی (ایجاد شکاف میان چین و شوروی) چین را باید متقاعد کرد که باید تغییر کند اما نه از طریق سیاست امپریالیستی نسبت به همسایگان بلکه باید قانع شود که منافع ملی اش نیاز به دور شدن از ماجراجویی های خارجی و روی آوردن به سوی حل مشکلات داخلی خود دارد.
پیشنهاد نیکسون مشخص بود اگر چین، تهدید همسایگان خود را متوقف کند، غرب به رشد اقتصاد پکن کمک می کرد. نیکسون قادر به بستن این معامله نبود، اما جیمی کارتر بود. عادی سازی روابط دیپلماتیک به سرعت موجب حذف موانع روابط اقتصادی شد. دانشگاه های آمریکایی، بازار آمریکا و تکنولوژی آمریکایی به روی چین باز شد. در طول این دوران اما، همچنان دو کشور به اهداف طرف مقابل شک داشته و اعتماد کامل میان دو طرف وجود نداشت اما باز هم مزایای همکاری متقابل را درک میکردند بنابراین سعی می شد تا فضاهای اصطکاک منافع را مدیریت کنند. همچون بروز بحران تنگه تایوان 1995-96. اما از یک دهه پیش شرایط تغییر کرده و در زمان حاضر این تغییر به سوی تشدید رقابتها، بیاعتمادی متقابل و کاهش همکاریها پیش میرود. اولین سیگنال بحران مالی جهانی بود. رهبران چینی در آن زمان تصور می کردند که ایالات متحده سیاست هایی را برای ایجاد بحران اجرا کرده بود تا روند توسعه چین را مخدوش کنند. کسری بودجه با کاهش مالیات و صرف دو جنگ؛ نگه داشتن نرخ پایین بهره و غیره همه اینها یک حباب اعتباری ایجاد کرد که پس از انفجار، تأثیر موجی فوری داشت. همچنین تغییر و تحولات در نوع همکاریهای اقتصادی سیگنال دیگر انتقضا معامله اقتصادی میباشد چرا که غرب شرایط و ضوابط سرمایه گذاری در چین را سختتر کرده است. ترامپ از سرقت مالکیت معنوی بوسیله پیش شرط گذاری برای انتقال تکنولوژی توسط چینی بسیار شاکی است. سیگنالهای بعد اما مربوط به مسائل سیاسی است که شامل مسئلههای تایوان، کره شمالی و رقابت در دریای شرقی و جنوبی چین می باشد.
یانگ وزیر امور خارجه چین در مجمع منطقه ای آسه آن در سال 2010، به همتایان آسیای جنوب شرقی خود که به رفتار چین در دریای جنوبی انتقاد داشتند اعلام کرد: "چین یک کشور بزرگ است و کشورهای دیگر کشورهای کوچک هستند و این یک واقعیت است".
در واقع اکنون با پایان یافتن رسمی معامله نیکسونی، چین اعمال هژمونی خود بر شرق آسیا را حق مسلم و غیرقابل مذاکره میداند که واشنگتن از طریق تلاش برای ایجاد بلوک ضد چینی در شرق در حال تقابل با آن است. بنابراین، چین در اواخر دهه 1990، شروع به توسعه توانایی های هوایی و دریایی لازم برای توسعه عمق استراتژیک خود نمود. در همین راستا، پکن تمرکز ویژهای را بر افزایش توان نظامی به ویژه در حوزه نیروی دریایی معطوف کرده است. ارتش چین نیز تلاش میکند در چند سال آینده بودجه نظامی خود را به بیش از 300 میلیارد دلار در سال افزایش دهد تا از این طریق، زمینه حضور خود را در آبهای آزاد گسترش دهد.
از سوی دیگر، چینیها با تمرکز بر بُعد اقتصادی، به گونهای که بر خلاف آمریکا توجهی به سیستم و نوع نظام سیاسی کشورهای شریک نداشته باشد، تلاش دارند نفوذ خود را در سطح جهانی برای اجرایی کردن «طرح یک کمربند و یک جاده» افزایش دهند. این امر به خودی خود تقابل پکن با سیاستهای بیثبات ساز آمریکا در اقصی نقاط جهان بویژه در مناطق نفتخیز همچون غرب آسیا و شمال آفریقا و.. (همچون مخالفت با رویکرد تحریمی ایران، سودان و ونزوئلا از سوی واشنگتن)که چین وجود ثبات در این مناطق را بخشی از منافع حیاتی خود برای حفظ روند توسعه اقتصادی شتابان این کشور میبیند، اجتناب ناپذیر خواهد کرد.
در مقابل برنامه چین، آمریکاییها تلاش میکنند که از قدرتگیری چین در سطح جهانی ممانعت به عمل آورند که اسم بردن از چین به عنوان تهدید در سه سند راهبردی امنیت ملی آمریکا در دوران ترامپ موید این موضوع می باشد. در همین راستا، واشنگتن طی دو سال گذشته مسیر ایجاد اتحاد استراتژیک و تقویت فزآینده کشور هند را در پیش گرفته است. در حقیقت، واشنگتن قصد دارد از طریق دهلینو در سطح منطقهای چین را مهار کند و در آسیای میانه نیز با تقویت پایگاههای نظامی خود مانع از نفوذ چینیها شود.