الوقت- جنگ افغانستان تا بدینجا طولانی ترین و یکی از شومترین جنگها در تاریخ آمریکا بوده است. وزارت دفاع ایالات متحده گزارش داده است که تا پایان دسامبر 2014 و خاتمه رسمی نقش فعال نیروهای ایالات متحده در جنگ، آمار نهایی تلفات ایالات متحده به 2356 نفر – مشتمل بر 1846 کشته در جنگ- و آمار نهایی مجروحان به 20 هزار و 66 نفر رسید.
تلفات دیگر دولتهای متحد – از کل 3486 کشته نیروهای ایالات متحده و نیروهای ائتلاف- مشتمل بر 453 سرباز بریتانیایی و 675 سرباز از دیگر نیروهای ائتلاف بود، اما برآوردهای تخمینی قابل قیاسی از مجروحان در دسترس نبوده است.
در رابطه با هزینههای مالی، هیچ برآوردی از هزینه های نهایی وارده به نیروهای ائتلاف یا حکومت افغان موجود نیست. حکومت ایالات متحده هرگز برآورد رسمی از هزینههای مستقیم جنگ در فاصله 2011 تا 2014 منتشر نکرده، اما برآورد امی بلاسکو از سرویس تحقیقات کنگره بیانگر هزینههای مستقیم به میزان 743.7 بیلیون دلار از فوریه 2001 تا فوریه 2014 بوده که 647.3 بیلیون دلار مربوط به وزارت دفاع، 33.6 بیلیون دلار مربوط به وزارت امور خارجه و برنامه کمک رسانی ایالات متحده و 6.9 بیلیون دلار مربوط به امور سربازان بازنشسته بوده است.
در همین حال، این برآوردها هزینه نهایی تجهیزات تخریبشده و انتقال تجهیزات جنگی به افغانستان طی دوره خروج نیروهای ایالات متحده، هزینه های تجهیز مجدد نیروها پس از شکستهای جنگی متعدد و نیز هزینههای درمانی و پزشکی متعلق به پرسنل نظامی برای معلولیت و آسیبهای جسمی پایدار طی جنگ و سالهای پس از آن را پوشش نمیدهد .
جنگ افغانستان از ابتدا بازتابی از مشکلات ایالات متحده در رابطه با اولویتبندی نظامی و راهبردی بوده است. مشهود است که در دولت بوش ایراد این اولویتبندی و نیز محدودیتهای عملی ناشی از هزینههای نمایش قدرت ایالات متحده باعث تلاشهای ایالات متحده جهت انتقال مسئولیت خود در جنگ افغانستان به دیگر دولتهای متحد و نیز قصور در واکنش سریع و موثر به احیای خطر طالبان و نیز دیگر گروههای شورشی بود .
اولویت جنگ افغانستان در دولت اوباما باز هم رو به کاهش نهاد. طی چهار سال اخیر، راهبرد ایالات متحده در افغانستان – و نیز در پاکستان و آسیای میانه- متاثر از تصمیم اوباما مبنی بر اختتام هرگونه حضور نظامی گسترده ایالات متحده تا پایان سال 2014 و نیز تصمیم بعدی وی مبنی بر اختتام عملی هرگونه مأموریت آموزش و کمکرسانی تا پایان سال 2016 بوده است .
در آن زمان مبرهن بود که از جمله دلایل تعیین این تاریخهای مشخص آن بود که افغانستان فاقد یک حکومت مقتدر و موثر بود، همچنین یکی از فاسدترین کشورهای در جهان بود و با وجود کمکهای خارجی پیشرفتی چشمگیر به سمت توسعه بروز نداده بود. مبرهن بود که به محض کاهش کمک های خارجی و هزینههای نظامی، افغانستان با کسری بودجه و بحران اقتصادی مواجه شده و بدون کمکهای مالی خارجی، مشاوره و حمایت نظامی، نمیتوان به صورت نامحدود نیروهای امنیتی را در خاک این کشور حفظ کرد .
بنا به همین دلایل بود که چندین مقام عالیرتبه ایالات متحده در روزهای پس از سخنرانی اوباما اعلام کردند که فرآیند کاهش تدریجی نیروهای ایالات متحده از آغاز تابستان 2011 و خارج کردن تمامی نیروها تا پایان سال 2014 مشروط خواهد بود. با این حال رییس جمهور ایالات متحده هرگز بدین امر تصریح نکرده بود و از طرفی روایت یک مقام عالیرتبه از وقایع پیش از آن سخنرانی حاکی از آن بود که اوباما تمامی تلاش ها برای عدم قید تاریخی مشخص در سخنرانی و نیز بیان مشروط بودن خارجنمودن نیروها را قاطعانه رد کرده بود .
با وجود آنکه اوباما هیچ راهبرد فراگیرتری در خصوص پاکستان، آسیای میانه و جنوب آسیا مشخص نکرد، اما در همین برهه زمانی، گرچه ایالات متحده پاکستان را مرکز ثقل جنگ می انگاشت، اما آن را پایگاهی برای کمک به دشمن هم تصور می کرد. مبرهن بود که ارتش پاکستان همچنان از سرویس اطلاعاتی خود (ISI) برای حمایت مخفیانه از طالبان و دیگر شورشیان افغان استفاده کرده و پناهگاههایی را در اختیار اسامه بن لادن، القاعده و نیز شبکه حقانی و طالبان کویته قرار میداد .
اولویتهای مبهم و نامشخص برای راهبرد ایالات متحده
در صورتی که ایالات متحده اثر اقدامات کنونی این کشور در افغانستان، پاکستان و منطقه و پیامدهای آن پس از سال 2014 را مورد توجه و ارزیابی قرار داده و به نحو مقتضی گزینههای در دسترس و هزینه و فایده هر یک را ارزیابی کند، ممکن است بتواند به درستی بدین نتیجه برسد که بهترین راهکار برای برخورد با مشکلات پیچیده در آسیای میانه و جنوب آسیا اتخاذ رویکردی حداقلی است.
وضعیت وخیم دستهبندی راهبردی ایالات متحده
همانگونه که پیشتر با ارائه ارقام و برآوردهایی از تعداد کشته و مجروحان جنگ و نیز دیگر هزینههای مالی تحمیلشده اشاره شد، آمریکا سرمایهگذاری هنگفتی هم از بعد نیروی انسانی و هم از بعد مالی در جنگ افغانستان نموده است. با این حال، سرمایهگذاری گذشته دلیل موجهی برای استمرار هزینهکردن زندگی نیروهایانسانی و نیز منابع مالی نیست، مگر آنکه ضرورتهای راهبردی و احتمال موفقیت آتی چنین هزینههایی را به وضوح توجیه کند .
به نظر نمیرسد که هیچ یک از اولویت های امنیت ملی ایالات متحده در گرو جنگ افغانستان یا پاکستان به گونه ای باشد که حضور گسترده و مستمر ایالات متحده یا ظرفیت مداخله این کشور را الزامی سازد و از طرفی اولویتبندی و تریاژ راهبردی بیانگر آن است که دیگر مناطق و مشکلات اولویت بالاتری برای ایالات متحده دارند. از یک سو ایالات متحده با خاتمه جنگ در افغانستان، سهم هزینه های عملیات احتمالی خارجی از هزینههای کلی نظامی را کاهش داده، اما در مقابل، فعالیتهای خود را در عراق از سر گرفته و نیروهای خود را در خلیج فارس مستقر می کند. از طرفی موقعیت نظامی خود در اقیانوس آرام را تغییر داده، مشارکت امنیتی خود در منطقه را تقویت کرده و در نتیجه بحران اکراین، تعهدات خود در قالب ناتو را در اولویت قرار داده است .
مسئله منابع نیست، بلکه اولویتهای راهبردی است
با وجود کاهش بودجه، ایالات متحده همچنان دارای حجم عظیمی از منابع موجود برای هزینه در راستای امنیت ملی خود است. هیچ یک از برآوردهای مربوط به هزینه های صورتگرفته از فوریه 2013 تا فوریه 2014 و نیز طرحهای هزینههای دفاعی زیربنایی از فوریه 2015 تا فوریه 2019 حاکی از کاهش فزاینده هزینههای ایالات متحده نبوده است .
به علاوه، سطح کنونی تدابیر مربوط به امنیت ملی ایالات متحده می بایست در چارچوب چشمانداز جهانی سنجیده شود. اندیشکده SIPRI برآورد کرده که ایالات متحده 37 درصد از کل هزینههای نظامی جهان را در سال 2013 به خود اختصاص داده که این سهم برای چین، 11 درصد، روسیه 5 درصد، انگلیس 3.5 درصد و آلمان 2.8 درصد بود. در مقابل، SIPRI برآورد کرده که دولتهای اروپای میانه و غربی در سال های 2013 و 2014 هزینههای نظامی را به میزان 6.5 درصد کاهش دادهاند .
در رابطه با دولتهای ائتلاف، به تازگی اجلاس وزیران ناتو همه کشورهای عضو این پیمان را به افزایش بودجه دفاعیشان تا میزان دو درصد فراخوانده است. بودجه دفاعی ایالات متحده در حال حاضر دو برابر رقم تعیینشده است و در همین سطح نیز خواهد ماند. با وجود آنکه این کشور با کسری جدی بودجه، بدهیهای هنگفت فدرال و دیگر هزینههای رو به رشد داخلی مواجه است، در واقع هزینههای زیربنایی نظامی ایالات متحده به همان میزان پیش از شروع این جنگها در سال 2001 است .
هزینه-فایده افزایش سرمایهگذاری
این مشکلات و فشارهای مالی نه به معنای لزوم عقبنشینی ایالات متحده از افغانستان، پاکستان یا جنوب آسیا و میانه عقبنشینی، بلکه بدان معناست که این کشور میبایست اولویتبندی و تریاژ راهبردی را به کار بسته و بر اساس میزان ارزشمندی و اهمیت پیگیری و ایفای یک نقش موثر در افغانستان در برابر هزینههای آن و دیگر نیازهای راهبردی ایالات متحده تصمیمگیری کند. لذا این امر به نوبه خود به معنای اتخاذ رویکردی واقعگرایانه به وضعیت سیاست و حکومت افغانستان، ارزیابی قابلیت این کشور برای تحقق وضعیتی ایدهآل و متناسب، ارزیابی وضعیت امنیتی جهان و تهدیدها، ارزیابی وضعیت نیروهای امنیت ملی افغانستان (ANSF) و وضعیت حاکمیت و اقتصاد افغانستان است .
از سویی این کشور دارای اولویتهای داخلی و خارجی به مراتب بالاتر از افغانستان است و در جهانی نقش ایفا می کند که افغانستان در قیاس با دیگر تهدیدهای گروههای افراطی و بنیادگرایانه، تهدید تروریستی نسبتاً جزئی متوجه ایالات متحده و دیگر دولتهای متحد ایساف می کند .
تهدیدهای منطقهای علیه آمریکا
ایالات متحده همچنین باید در خصوص تسری تنشهای راهبردی با سایر دولتهای خارج از افغانستان، آسیای میانه و جنوب آسیا به داخل افغانستان و منطقه هوشیار باشد .
ایران هرگز جز در مواردی بسیار حاشیهای و جزئی با ایالات متحده در افغانستان در تقابل قرار نگرفته است و از طرفی در صورتی که روسیه و چین به صورت عمیقتر و جدیتری در سطح اقتصادی و امنیتی افغانستان ایفای نقش کرده و با تهدید گستردهتر بنیادگرایی اسلامی برخورد کنند، منفعت بیشتری عاید ایالات متحده خواهد شد. منافع دیگر دولتها چون ترکیه در تقابل با منافع ایالات متحده قرار نمیگیرد و از سوی دیگر گسترش نقش نهادهایی چون شورای همکاری شانگهای ممکن است هم به افغانستان و هم به پاکستان کمک کند .
هرچند ایالات متحده باید هوشیار باشد، اما ایران تا بدینجا در راستای ایجاد ثبات در شمال غربی افغانستان که مسیری کلیدی برای انتقال غذا و غلات به داخل افغانستان است، گام برداشته و از سوی دیگر ایران منفعتی قابل توجه در تلاش برای برقراری ثبات در غرب افغانستان و مقابله با قاچاق مواد مخدر دارد .
مگر درصورتی که تنش میان ایالات متحده و ایران در خاورمیانه و شمال آفریقا منجر به اتخاد اقداماتی از سوی ایران شود که ثبات افغانستان را به خطر اندازد، در زمانی که امکان همکاری رسمی میان این دو دولت وجود ندارد، افغانستان میتواند به خوبی نمونهای باشد که در آن ایران و ایالات متحده از اتخاذ عمل به موازات هم و در یک راستا منتفع میشوند .
همانطور که پیشتر بیان شد، ایالات متحده انگیزهای راهبردی در رقابت با روسیه و چین ندارد و در صورتی که تصریح کند در صدد استفاده از منطقه برای تنگتر کردن حلقه بر این دو کشور نیست، میتواند از ایفای نقش آنها منتفع نیز شود. روسیه و چین دارای نفعی مشخص در ثبات افغانستان و منطقه هستند و از سویی در صورت امنترشدن افغانستان، چین محتملترین دولت برای سرمایهگذاری در معادن این کشور است. با این حال هیچ یک از این دو دولت تمایلی به گسترش نقش کمکی و امنیتی خود در افغانستان نداشته و بیشتر متمایل به اتخاذ عمل در قالب "جامعه بینالمللی" هستند .
از سوی دیگر به نظر میرسد که اقدام ایالات متحده به خارج کردن بخش اعظم نیروهای خود از افغانستان در راستای وارد آوردن فشار به روسیه و چین جهت گسترش نقششان در مقابله با تروریسم در منطقه باشد .
ذکر این نکته ضروری است که منافع دولتهای کلیدی چون ایران، چین و روسیه ممکن است در گذر زمان تغییر کرده، به نحوی که اولویتهای ایالات متحده را نیز با تغییر مواجه کند. با این حال، لااقل در حال حاضر، به نظر میرسد که مسئله ای که منفعت بیشتری عاید ایالات متحده می کند، همکاری آشکار یا ضمنی با این دولتهاست. با وجود این احتمال که هریک از این سه دولت – و همچنین دیگر قدرتهای خارج از منطقه- در بسیاری از زمینهها رقبای طبیعی هم باشند، اما این امر نمیتواند مانع از همکاری آنها در زمینههای دیگری باشد. حداقل میتوان گفت در کوتاه مدت، ثبات و توازن حاصل از همکاری در خدمت منافع ایالات متحده و نیز منافع افغانستان و سایر دولتهای منطقه خواهد بود.
مرکز مطالعات راهبردی و بین المللی واشنگتن