الوقت_ اخوان المسلمين كه در دهه هاي 1950 و 1960 از طريق مهاجرت رهبران تحت سركوب اخواني از مصر، وارد كشورهاي عربي خليج فارس شد، شاهد رفتارهاي مختلفي از سوي اين كشورها بود. در قطر بيش از هر كشور ديگري، اخوان توانست به صورتي نهادينه وارد ساختارهاي رسمي شود. نمونۀ بارز نظام آموزشي قطر بود. وارد كردن جريان اخوان به نظام آموزشي قطر در دهۀ ۱۹۶۰ آغاز شد. هدف اصلي اين تحول، ايجاد يك نظام آموزشي مستقل از عربستان براي پر كردن بوروكراسي در حال گسترش قطر بود. در سال ۱۹۶۱ يوسف القرضاوي به قطر آمده و موسسه اي براي مطالعۀ اديان و سپس دانشكدۀ شريعۀ دانشگاه قطر را تأسيس كرد و خود رئيس آن دانشكده شد. اخوان المسلمين با تربيتِ بوروكرات هاي قطري توانست جايگاه خود را با تأسيس يك نظامِ آموزشيِ جايگزين تحكيم كند. نتيجۀ اين نظام آن است كه امروزه در ساختار دولت قطر بسياري از افراد طرفدار اخوان المسلمين حضور دارند .
به رغم تحولات يادشده، ايدئولوژي اخوان بر قطر مسلط نشد. دلايل اين امر را مي توان در دو مورد اصلي خلاصه كرد: نخست آنكه در قطر سلفيتِ حنبلي (وهابيت) مسلط است. در واقع قبيلۀ بني تميم كه بر قطر مسلط است، همان قبيلۀ محمد بن عبدالوهاب است و قطري ها از اين منظر خود را داراي فضل تقدم در اين مذهب مي دانند و سعودي ها را به منحرف كردن آن متهم مي كنند. بدين ترتيب روشن است كه حمايت از اخوان و دادن پناهگاه به آنها به معناي رويگرداني از وهابيت نبوده و نيست. گشايش درهاي قطر به روي اخواني ها؛ اين كشور را به مثابۀ مكاني آزاد و متنوع معرفي كرد. البته اين آزادي و تنوع در چارچوب رويكردهاي منطقه اي قطر قابل تبيين است و به هيچوجه به معناي اعطاي آزادي به تمامي جريان ها و گرايش ها در قطر نبوده و نيست .
نكتۀ دوم آنكه به رغم اعطاي آزادي فعاليت به اخوان در قطر، اين جريان در مسائل داخلي قطر هيچگونه دخالتي نمي كند. در اين معنا مي توان نوعي توافق ميان نظام قطر و اخوان ديد كه بر مبناي آن اعطاي آزادي عمل به اخوان در برابر عدم مداخلۀ آنها در مسائل داخلي قطر صورت مي گيرد. در واقع اين معادله در كنش اخواني ها در قطر و در سراسر منطقه و از سوي ديگر در نوع حمايت قطر از اين جريان كاملاً هويداست. حتي از نظر نهادي، مداخلۀ مذهبي ها در قطر به هيچ وجه با وضعيت موجود در عربستان قابل مقايسه نيست. در عربستان حاكميت دو جناح مذهبي و سكولار را در خود دروني كرده است و نوعي اسلامِ دولتي با تفسير خاص وهابي به بار آورده است. در اين معنا، مشروعيتِ حاكمان قطر مبتني بر يك طبقۀ مذهبي نيست .
به همين دليل است كه مي توان رقابت و تنش ميان قطر و عربستان را به تقابل وهابيت عملگراي قطر و وهابيت محافظه كار عربستان توصيف كرد. وهابيت عملگراي قطر به خوبي توانسته است با اخوان و غرب تعامل كند. اين وهابيت كمتر جوياي تقابل است و بيش از هرچيز در خدمت سياست خارجي دولت قطر است و برنامه هاي فرادولتي، همچون سلفي هاي تكفيري عربستان، ندارد. يكي ديگر از مزاياي رابطۀ خوب با اخوان براي قطر، برقراريِ روابطِ نزديك با كشورهاي واجد حكومت هاي اخواني و يا نزديك به اخوان المسلمين بوده است. در اين معنا، اخوان المسلمين در ازاي خدمات قطر به اين جريان، به سياست خارجيِ اين كشور كمك مي كنند. بدين ترتيب مبنايِ حمايت قطر از اخوان المسلمين، با منافعِ داخلي و منطقه ايِ اين كشور در ارتباط است و در نتيجه، انتظار تغيير و تحول جدي در سياست قطر در قبال جريان منطقه اي اخوان، انتظاري واقع بينانه نيست و به همين دليل به رغم تلاش هاي ملك عبدالله، ارتباطات ويژۀ اخوان و قطر تداوم يافت .
نكتۀ محوري آن است كه سياست قطر در قبال اخوان المسلمين در منطقه، فرعي بر سياست منطقه اي اين كشور و تلاش آن براي استقلال جويي در برابر عربستان است. چنانچه اين گزاره را بپذيريم كه اخوان المسلمين به استقلال جويي قطر در برابر رياض كمك كرده است در آن صورت قطر به دشواري گذار از اين ابزار را خواهند پذيرفت. حتي در دوره اي كه قطر براي كاهش تنش با كشورهاي شوراي همكاري، پس از فراخوانده شدنِ سفرا از دوحه، تلاش مي كرد، اين كشور به رغم ظاهر فاصله گرفتن از اخوان المسلمين در عمل امكانات خود را همچنان در اختيار جريان اخواني قرار مي داد. به عبارتي قطر از يك سو از تعداد ناچيزي از رهبراي سرشناس اخواني خواستار خروج از قطر مي شود در حالي كه صدها اخواني ديگر در قطر حضور دارند و فعاليت خود را بدون وقفه ادامه مي دهند .
مرگ ملك عبدالله و سياست محافظه كارانه تر جريان ملك سلمان، فشارهاي وارد شده به دوحه در اين زمينه را بسيار كاهش داد. يكي از برنامه هاي اصلي ملك سلمان، بازگشت به رابطۀ ويژه با جريان منطقه اي اخوان و تلاش براي بهره گيري از پتانسيل آن ها در رقابت منطقه اي با جمهوري اسلامي ايران بوده است. در اين راستا، ابتدا رابطه با تركيه ترميم شد و نتيجۀ اين رويكرد نوين، ديدار اردوغان از رياض بود. افزون بر اين، روابط رياض و دوحه در شرايط جديد وارد مرحله اي متفاوت شد؛ مرحله اي كه شاهد همراهيِ هر دو كشور با جريان اخواني در سوريه و يمن بود. افزون بر اين، فشارهاي اعمال شده بر قطر در دورۀ ملك عبدالله براي كاهش حمايت از جريان اخواني و عادي سازيِ رابطه با نظامِ سيسي در مصر، به كلي مرتفع شده است و تبليغات مخالف حكومت سيسي از سوي الجزيره از سر گرفته شد و ارتباطات قطر با جريانِ اخواني همچون گذشته و به صورتي علني مجدداً بروز كرد .
بدين ترتيب، عربستان ملك سلمان به جاي مبارزه با ايران و اخوان المسلمين در يك زمان، اولويت خود را به رويارويي با ايران و متحدان منطقه اي آن داده است و در اين راه از اخوان المسلمين و حاميان منطقه ايِ آن، حداقل به صورتي مقطعي، استفاده مي كند. اما قطر برخلاف عربستان، بنابر اولويت هاي منطقه اي متفاوتي حركت مي كند. براي قطر توانمندي منطقه اي عربستان خطري كمتر از خطر توانمندي منطقه اي ايران ندارد. لذا به نظر مي رسد قطر، كه آزادي عمل بيشتري در پشتيباني از جريان اخواني به دست آورده است، نيز به صورتي تاكتيكي و مقطعي به همراهي با عربستان در سوريه و يمن مي نگرد و در نهايت برنامه هاي خاص خود را براي دو كشور يادشده دارد .