الوقت_ رابرت کاپلان، تحلیلگر و نویسنده معروف آمریکایی، در سال 2012 در روزنامه وال استریت ژورنال نوشت: «برای درک مناقشات امروز جهان، اقتصاد و تکنولوژی را فراموش کنید و بهجای آن، نگاه دقیقی به نقشه جغرافیا بیندازید. پس اگر میخواهید بدانید در آینده تحولات جهانی چگونه رقم خواهد خورد، مطالعه روزنامه به شما کمکی نمیکند، و یا نپرسید که جاسوسها چه چیز تازهای در این خصوص کشف کردهاند؛ فقط از یک نقشه کمک بگیرید. موقعیت جغرافیایی هر کشور میتواند همانقدر راجع به هدفهای یک دولت و یا همسایگان آن به شما اطلاعات بدهد که شوراهای مخفی و سازمانهای جاسوسی ...».
با این فرضیه، اگر میخواهیم درک درستی از دلیل مداخله نظامی عربستان در یمن داشته باشیم و یا احساس ناامنی سیاسی رهبران این کشور را درخصوص همسایه جنوبی آن جویا شویم، بهترین نقطه شروع، مراجعه به نقشه و موضوعیت اهمیت جغرافیایی یمن است .
یمن موقعیت جغرافیایی منحصربهفرد و بسیار چشمگیری دارد که آن را از نظر ژئوپلیتیک و استراتژیک مهم جلوه داده، و با نگاهی به نقشه میتوان بهسادگی نسبت آبراه بابالمندب، خلیج فارس، دریای سرخ، اقیانوس هند و همچنین شبهجزیره عربستان، غرب آسیا، شمال آفریقا و شاخ آفریقا را فهمید. همچنین، توجه به تسلط یمن بر خلیج عدن و آبراه بابالمندب که نقطه اتصال اقیانوس هند به دریای سرخ است، بیانگر اهمیت فوقالعاده این کشور در جغرافیای سیاسی و اقتصادی منطقه است. بابالمندب، آبراهی برای عبور کشتیهایی است که از طریق کانال سوئز به اروپا رفتوآمد میکنند. هممرزی با عربستان در مرزهای شمالی، کشوری که با وجود منابع غنی نفتی و بهواسطه حرمین شریفین در آن سرزمین تأثیرگذاری جدی بر دنیای اسلام دارد، در کنار همسایگی دریایی با سومالی و معضل دزدان دریایی آن، مقولهای نیست که بهسادگی بتوان از کنار آن عبور کرد .
بدین ترتیب، یکی از مهمترین عناصری که تحولات یک کشور را تبیین میکند، فراتر از ایدئولوژی، فرقهگرایی یا سیاست داخلی، موقعیت آن کشور روی نقشه و در پرتو آن، واقعیتهای کلیدی تاریخ، فرهنگ، موقعیت و منابع طبیعی است. بر این اساس، چون سرزمین عربستان، چنان که باید توسط کوهها و رودخانهها حفاظت نمیشود، نئوامپریالیسم آقای ملک سلمان بازگوکننده عدم امنیت جغرافیایی عمیق کشورش میباشد که البته موضوع تازهای نبوده و این دغدغه به سالها و دههها قبل برمیگردد .
بدین ترتیب، مقامات سعودی همواره طی این سالها برای جبران این موضوع، تسلط سرزمینی بر یمن را از ذهن خود بیرون نکرده و این کشور را «خارج نزدیکِ» خود قلمداد میکنند؛ یعنی همانگونه که شبهجزیره کریمه این نقش را برای روسیه ایفا میکند، پادشاه و شاهزادههای سعودی نیز چنین تفکری را در مورد یمن دارند .
در راستای این راهبرد، عربستان سعودی با این بهانه که شیعیان و طرفداران آنها در یمن (انصارالله و شیعیان زیدی حوثی) در حال پیشروی بهسمت منافع اهل تسنن بوده و توازن منطقه را بر هم زدهاند، موفق شده با چنین پوشش مذهبی و فرقهگرایانهای، ده کشور را در ائتلافی عربی و با عملیاتی موسوم به «طوفان قاطع» علیه یمن و بمباران مواضع آن با خود همراه کند. اما همانگونه که اشاره شد، این ظاهر ماجراست و در نهان، عربستان مایل است از رنج یک «معمای ژئوپلیتیکی» به نام یمن خلاص شود. از ابن سعود تا ملک سلمان کنونی، حل این معما و الحاق این سرزمین به عربستان، آرزوی سعودیها بوده است؛ ازاینرو، طی دو قرن گذشته، عربستان تلاش کرده که بر یمن و بهویژه تنگه بابالمندب مسلط شود .
عربستان سعودی از سویی با خلیج فارس و از سوی دیگر با دریای سرخ مرتبط است؛ اما استفاده از این آبراهها، مستلزم عبور از تنگه هرمز و بابالمندب است که در اختیار و تسلط دو کشور ایران و یمن قرار دارد. با عنایت به این واقعیت که عمده صادرات نفت این کشور از همین دو مسیر امکانپذیر و عملیاتی میشود، مقامات در ریاض همواره از موقعیت آسیبپذیر خود در شرایط بحرانی نگران بودهاند. برای رفع این تنگنای ژئوپلیتیک، عربستان از پسِ ایران و تنگه هرمز برنمیآید و بهناچار چشم به جنوب دوخته است .
در راهبرد کلان عربستان، در صورتی که در کوتاهمدت، ضمیمه یمن به عربستان ممکن نیست، در کنار آن، این سناریو فقط با یک دولت ضعیف در یمن و یک کشور ناکام محقق میشود. به همین منظور، از گذشتههای دور سعودیها سیاست عدم امنیت و عدم ثبات در یمن را در استراتژی منطقهای خود گنجاندهاند. یمن قوی و باثبات هیچگاه مطلوب سعودیها نبوده و در تاریخ معاصر یمن، بهخوبی این موضوع قابل مشاهده است. در کنار این سیاست، وابستگی اقتصادی یمن به سعودیها و پرداخت مستمری به شخصیتهای سیاسی، اجتماعی و قبیلهای این کشور، موجب شده تا عربستان سعودی به بازیگر مهمی در صحنه سیاسی و اجتماعی یمن تبدیل شود. به همین جهت، رهبران عربستان از دیرباز طرفدار سیاست «محدودیت و حفظ» در مورد یمن بودهاند، که در آن از هر رژیمی که در صنعا بر سر قدرت است حمایت لازم بهعمل میآید؛ اما در عین حال، سطح مشخصی از ناکارآمدی در کشور را نیز لازم و ضروری میدانند. همانگونه که قدرت گرفتن رژیمی دموکراتتر در میانمار موجب تضعیف جایگاه برجستۀ چین در این منطقه میشود، جمله معروف «یمن را ضعیف نگه دارید»، که گفته میشود شاه عبدالعزیز پیش از مرگش گفته است، در همین راستا دربرگیرنده ترس بلندمدتی است که یک یمن قدرتمند میتواند برای امنیت داخلی عربستان و دسترسی آن به آبهای آزاد درپی داشته باشد. به هر حال، عربستان سعودی که نسبت به یمن ادعای سرزمینی دارد و یمن را حیاطخلوت خود میداند، نمیتواند نسبت به قدرت گرفتن یک نیروی شیعی زیدی در مرزهای جنوبی خود بیتفاوت باشد .
هرچند عربستان هماکنون به بهانه نفوذ مبارزان حوثی در سراسر یمن و بازگرداندن منصور هادی به قدرت، مردم بیدفاع این کشور فقیر را قتلعام میکند و هدف خود را عقب راندن حوثیها از مناطق مختلف یمن اعلام کرده است، اما بر همگان روشن است که این پادشاهی اهدافی فراتر از نیات اعلامی خود را دنبال میکند. برای کشوری همچون عربستان که ادعای رهبری اعراب را داشته و اقتصادی متکی به درآمدهای نفتی دارد، هیچ چیزی وحشتناکتر از آن نیست که یک بار دیگر تجربه عراق تکرار شده و دولتی در همسایگی آن روی کار آید که اکثریت آنها را شیعیانی تشکیل میدهند که قادر باشد این کشور را در تنگنای ژئوپلیتیک و استراتژیک قرار دهد. از سوی دیگر، وجود دولتهای شیعی در عراق، بحرین و یمن در حوزه خلیج فارس، بهمثابه افزایش قدرت منطقهای ایران میباشد و این امر به معنای پایان نقش برادر بزرگتر عربستان برای حکام فاسد منطقه و همچنین مرگ ژئوپلیتیکِ انرژی برای کشورهای غربی است؛ البته این تحلیل بهتنهایی علت نگرانی سعودیها نیست. در واقع، این روایت در صورتی بر دامنه نگرانی عربستان میافزاید که شیعیان یمن تبدیل به نیرویی قدرتمند و باثبات در این کشور شده و حکومت مرکزی مقتدری تشکیل دهند که از سویی دسترسی جغرافیایی عربستان به تنگه بابالمندب و آبهای آزاد را با مشکل مواجه کند، و از سوی دیگر که بیشتر قابل توجه است، به انضمام برخی مناطق کشور یمن به خاک عربستان توسط سعودیها مربوط میشود که در صورت روی کار آمدن هر نوع دولت مستقل و باثباتی در این کشور، مطرح کردن بازپسگیری این سرزمینها حتمی بوده و عربستان با دشواری زیادی در همسایگی خود مواجه خواهد شد؛ وگرنه صرفاً روی کار آمدن شیعیان در یمن موضوع نگرانی عربستان نیست .
با وجود این، اگر کمی به عقب برگردیم، انگیزههای ژئوپلیتیکیِ تجاوز عربستان به یمن بیشتر روشن میشود. در همین ارتباط و در پاسخ به کسانی که در منطقه و غرب، جنگ کنونی عربستان علیه یمن را به ایران ارتباط میدهند، باید گفت نخست به تاریخ جنگهای عربستان و یمن مراجعه کرده و موضوع سه استان یمن یعنی «عسیر»، «نجران» و نجیزان» را به خاطر بیاورید که پس از سقوط امپراتوری عثمانی و در سال 1926 توسط عربستان اشغال شد و بهموجب آن، حسن ادریسی، حاکم یمن، مجبور شد معاهدهای را امضا کند که البته این مناطق برخلاف خواست یمن تحتالحمایه عربستان درآمد. اما چند سال بعد امام یحیی، از سران یمن، اشغال این مناطق را نپذیرفت و جنگ عربستان با یمن درگرفت و منجر به شکست یمن و انعقاد معاهده طائف در سال 1934 گردید و بهمدت بیست سال مناطق سهگانه مذکور به عربستان واگذار شد و پس از دو دوره تمدید بیستساله و پس از آن چند دهه توقف تمدید، سرانجام در سال 1995 برخلاف خواست عمومی مردم یمن، مقامات وابسته این کشور و شخص علی عبدالله صالح برای همیشه از ادعای یمن درخصوص سه استان فوق صرفنظر کرد و این استانها (که وسعتی به اندازه سوریه دارند) به عربستان ملحق شد .
اما زیادهطلبیهای سرزمینی عربستان به همین جا ختم نمیشود. سیاست آل سعود حداقل طی یک قرن گذشته این بوده که به دریاهای آزاد راه پیدا کند. دریای عرب در جنوب عربستان واقع شده است که دریایی آزاد است و از طریق آن میتوان به اقیانوس هند دسترسی پیدا کرد؛ برای نمونه، یکی از موانع اصلی، استان حضرموت یمن (و حتی استان ظفار در عمان) است. در راستای این راهبرد، عربستان تاکنون حاضر نشده مرزهای زمینی و دریایی خود را با یمن تحدید کند؛ چراکه تحدید حدود مرزها در واقع به مفهوم تشکیل کشوری مستقل به نام یمن و شناسایی تمامیت ارضی آن است که خاندان آل سعود خواستار آن نیست .
اما دغدغه اصلی عربستان به تنگه حیاتی بابالمندب برمیگردد. این تنگه پس از حفر کانال سوئز، بهنوعی پلی ارتباطی میان شرق و غرب محسوب گشته و بهعنوان یکی از پرترددترین مسیرهای کشتیرانی جهان، تأثیر مستقیمی در بازار جهانی انرژی دارد. این تنگه استراتژیک، آبراهی است که سالانه بیست هزار کشتی پهنپیکر از آن عبور میکنند که بخش قابل توجهی از آنها نفتکش هستند. اما تأثیر یمن بر معادلات بازار نفت صرفاً در ترانزیت نفت از بابالمندب خلاصه نمیشود: نخست با توجه به موقعیت جغرافیایی یمن، یعنی امتداد یافتن خاک این کشور بهسمت غرب تا مرزهای عمان، این سرزمین را در تماس مستقیم با منابع نفت خلیج فارس و سواحل آن را در نزدیکی خطوط مواصلاتی دریایی بهویژه حمل نفت و رساندن آن به بازارهای جهانی قرار داده است. بدین مفهوم که نفت عربستان سعودی از طریق خط لوله از سواحل خلیج فارس به «بندر ینبع» در دریای سرخ منتقل و از آنجا با نفتکشهای غولپیکر از طریق بابالمندب صادر میشود؛ چراکه امکان عبور این نفتکشها از کانال سوئز بهعلت عمق کم آب وجود ندارد. در این میان، بندر عدن نزدیکترین نقطۀ استراتژیک یمن به بابالمندب است و بهمثابه جبلالطارق آسیاست. هر نیروی نظامی که بر این منطقه مسلط باشد، میتواند بر شاخ آفریقا و دریای سرخ استیلا یابد و حتی با بستن تنگه بابالمندب، کانال سوئز را بیخاصیت کند. همین نکته، ورود مصر به این بحران در همکاری با عربستان را نزد مقامات قاهره موجه میکند. بنابراین، قرار گرفتن یمن در همسایگی عربستان سعودی، بزرگترین صادرکننده نفت جهان، و تاثیرپذیری سعودیها از مناسبات سیاسی یمن بهنوبهخود و به طریق اولی در بازار انرژی مؤثر است. دوم و در سطحی کلانتر، نگرشی وجود دارد که معتقد است آیندۀ رقابتهای استراتژیک جهانی در اقیانوس هند شکل خواهد گرفت. با در نظر گرفتن اهمیت انرژی از سویی، و حجم گستردۀ تجارت دریایی، بهویژه بهخاطر نقش فزایندۀ اقتصاد کشورهای هند و چین از سوی دیگر، کانون رقابت بین قدرتهای بزرگ در آیندۀ نزدیک، اقیانوس هند خواهد بود. بنابراین، دسترسی و یا تسلط بر بخشی از این اقیانوس در آینده قدرت کشورها اثرگذار است. حتی امروزه در عصر جت و اطلاعات نیز 90 درصد تجارت جهانی و در حدود 65 درصد کل نفت جهان از طریق دریا منتقل میشود. جهانیسازی بهواسطۀ حمل ارزان و آسان کانتینرها در تانکرها میسر شده است و اقیانوس هند نیمی از ترافیک کانتینری جهان را به خود اختصاص داده است .
بر همین اساس، حکومت مستقر در یمن نهتنها برای عربستان، بلکه برای قدرتهای بزرگ نیز اهمیت فوقالعادهای داشته و دارد؛ یعنی حکومت صنعاء میتواند اولاً از نظر جغرافیایی بر امنیت شبهجزیره عربستان و تنگه بابالمندب تأثیرگذاری بالایی داشته باشد و ثانیاً انرژی متراکم در جمعیت رو به رشد یمن را بهسمت اهداف خاص هدایت کند. در همین رابطه، خدمتی که علی عبدالله صالح در طی سه دهه گذشته برای سعودیها و غربیها انجام داد این بود که اولاً سرزمین یمن را در اختیار سعودیها و غربیها قرار داد و ثانیاً زمینه لازم برای شکلگیری جریانهای فکری و فرهنگی براساس منافع سعودیها و غربیها را فراهم آورد و از رشد جریانهای مخالف جلوگیری کرد و یا موجب تضعیف آنها شد. غربیها، اهمیت مناطق استراتژیک جهان ازجمله یمن را بهخوبی درک میکنند. مختصر اینکه اگر یمن بهطور کامل از کنترل قدرتهای غربی خارج شود، بهطور قطع امنیت سعودی و شبهجزیره عربستان از بین خواهد رفت و بهدنبال آن، حرمین شریفین، خلیج فارس، نفت خاورمیانه و در یک کلام قلب جهان اسلام از چنگ قدرتهای بزرگ خارج خواهد شد .
بنابراین، اهمیت موقعیت جغرافیایی یمن را هرگز نمیتوان نادیده گرفت. تأثیر آن نیز همواره و در طی اعصار مختلف، بر سیاست و روابط کشورها اجتنابناپذیر بوده است. بسیاری بر این باورند که تاریخ و جغرافیا بهواسطۀ جهانی شدن بیاثر شدهاند و جهان هموارتر، کوچکتر و حتی همکارانهتر شده است؛ اما مسلماً چنین نیست. جهانی شدن در شکل کنونی خود نتایج اقدامات انجامشده در گرداگرد جهان را تسریع میبخشد، اثرات آنها را در معرض دید قرار میدهد و ازاینرو، ماهیت شتابان و بههمپیوستۀ جغرافیای سیاسی و فعالیت اقتصادی، موجب ایجاد فشارها و تنشهای جدیدی میشود و باعث میشود کشوری همچون عربستان، همسایه ضعیف و شکستخوردهای چون یمن را بهواسطه برخورداری از این موقعیت و ویژگی، به نابودی بکشاند .
در مجموع، دامن زدن به این موضوع که ایران در ناامنی یمن دست دارد و بهواسطه آن ایرانهراسی در منطقه با محوریت عربستان، دروغی بیش نیست. دستکم طی نود سال گذشته تاکنون، عربستان سعودی بهدفعات و مکرراً در جنگ، کودتا، تجزیه یمن، ناامنی و اختلافات قبیلهای در این کشور بهطور مستقیم نقش داشته است. بنابراین، مطرح کردن جنگ و درگیریها در یمن بهعنوان یک جنگ فرقهای، عمدتاً اغراقآمیز و بزرگنمایی است و انگیزههای سرزمینی و جغرافیایی، دلیل اصلی این جنگ عربستان است .
مسعود رضایی