سیاست این بود که حلب به عنوان کلید آزادسازی سوریه در نظر گرفته شود و از طریق آزادسازی حلب، راه آزادسازی بقیه مناطق هموار گردد. این هدفگذاری مستلزم تاکتیکهای نو و ناشناختهای بود که با محوریت سردار سلیمانی شناسایی، طراحی و اجرا گردید.
سعدالله زارعی، کارشناس مسائل بینالملل در گفتگو با پایگاه تحلیلی - خبری الوقت اضافه کرد: آزادسازی حلب سه مرحله را پشت سر گذاشته است. مرحله عملیاتهای متوسط ناپیوسته، مرحله عملیاتهای بزرگ ناپیوسته و مرحله عملیاتهای متوسط پیوسته و در نهایت آن چه به آزادی حلب منجر شد، عملیاتهایی از نوع سوم بود.
زارعی به نکات دیگری درباره عملیات یک ماه اخیر حلب و آثار داخلی و خارجی آن پرداخت. آنچه در ادامه می خوانید متن کامل این گفتگوست:
الوقت- روندهای نظامی – امنیتی عملیات آزادسازی شهر حلب را به همراه تاکتیک های نظامی به کار رفته در آن تشریح فرمائید.
زارعی: طی سه سال گذشته، آزادسازی حلب از تصرف گروه های مسلح در اولویت اول نیروهای مقاومت قرار گرفت و دولت و جبهه مقاومت برنامههایی را برای آزادسازی حلب در پیش گرفتند که اگر ما خواسته باشیم این دوره را مرحله بندی کنیم می توانیم به سه مقطع اشاره کنیم.
یک مقطع، مقطع عملیات های سنگین نیروهای جبهه مقاومت شامل ارتش سوریه، حزب الله لبنان، نیروهای دفاع وطنی و بعضی از گروههایی که از بعضی از مناطق دیگر به کمک جبهه مقاومت آمده بودند، است.
که مدل این مرحله از عملیات حلب، مدل عملیات القصیر و یبرود بود که حدود دو سال پیش حزب الله لبنان در منطقه القصیر واقع در شمال غرب استان حمص و عملیات منطقه یبرود واقع در غرب استان ریف انجام داد. این مقطع از عملیات حلب دستاوردهای نسبی را به همراه داشت. مهمترین نتیجه این مرحله از عملیات ممانعت از پیشروی تروریست ها در مناطق دیگر و در واقع سدسازی حرکت النصره و گروههای مشابه دیگر بود.
مرحله دوم، مرحلهای است که در طی آن، این نظر مطرح شد که باید با حجم بیشتری از نیروها وارد عملیات شد و کار حلب را یکسره کرد و برای همیشه از شر تروریست ها خلاص شد. در واقع مدل عملیات هایی که در مواجه با ارتش های کلاسیک بکار گرفته میشود در این جا بکار گرفته شد و این مسئله پس از آن صورت گرفت که یک سلسله پیشرویهایی این گروه ها در منطقه ادلب داشتند و بعضی از نقاط دیگر مثل منطقه سخنه و همین طور تدمر به تصرف تروریست ها درآمد. در این جا این نظریه مطرح شد که باید با عملیاتی سنگین و استفاده از لشکرهای مختلف این جریان را با شکست مواجه کرد.
این سیاست نظامی و جنگی در واقع کپی برداری از جنگ های کلاسیک بود و بیش از همه روس ها مدافع چنین نوع عملیاتی بودند و همین طور ساختارهای مدل روسی چنین عملیاتی را توصیه میکردند. این عملیات اگرچه در نوع خود ضرباتی را هم به جبهه النصره و دیگر گروه ها مانند احرارالشام و جیش الاسلام وارد کرد اما در نهایت نتوانست به اهداف خود دست پیدا کند.
مرحله سوم که از حدود یک سال پیش آغاز شد مرحلهای است که از سیاست استفاده محدودتر از نیروی انسانی و تاکید بیشتر بر کیفیت نیروهای دفاعی صورت گرفت و از نظر تاکتیک هم عملیاتهای کوچکتر پیوسته جایگزین عملیاتهای بزرگ ناپیوسته کرد.
مقطع دوم مقطع عملیاتهای بزرگ پیوسته بود و مقطع اول مرحله عملیاتهای متوسط ناپیوسته بود و مرحله سوم مرحله جنگ های متوسط متصل بود به این معنا که در مقطع سوم با نگاه به تجربه مقاطع قبلی گفته شد که عملیات ها بایستی پیوسته ادامه پیدا کند و تهاجم در هیچ روزی متوقف نشود. از طرف دیگر عملیات پیوسته نیازمند نیروهایی است که بایستی دائما به جبهه تزریق شوند تا از خسته شدن نیروها جلوگیری شود و لذا سطحی از نیروهای انسانی در نظر گرفته شد که به نوبت این نیروها تعویض شوند. در این دوره همچنین نیروهایی بکار گرفته شدند که از نظر توانایی رزمی و فنی از وضعیت بهتری برخوردار بودند. در واقع در این پنج سال نیروهای مورد نیاز کارزار تجربه لازم را بدست آورده بودند. در سال 2016 نیروهای جبهه مقاومت برخلاف سال 2012 از تجربه کافی برای جنگ با تروریست برخوردار بودند. لذا می توان گفت که آزادسازی حلب در واقع پاسخ مثبت به این نظریه نظامی امنیتی محسوب میشود که
در مواجه با گروههای پارتیزان، نحوه مواجه میبایست مبتنی بر اقدامات پیوسته و نه گسسته و در عین حال مبتنی بر نیروهای تازه نفس و کارآمدتر در حجم محدودتر باشد.
در واقع اگر خواسته باشیم مقایسهای میان مقاومت داعش و مقاومت جبهه النصره یا گروههایی مثل جیش الاسلام داشته باشیم، میزان مقاومت جبهه النصره چند برابر مقاومت داعش است. بنابراین از یک طرف ضربه زدن به این گونه نیروها یک گونه مهارت و چیرگی خاصی را طلب می کند و از طرف دیگر مبارزه با چنین جریانی زمان بر خواهد بود و در یک دوره زمانی این اتفاق نخواهد افتاد. اما نکته این جاست که نیروهای حبهه النصره فکر نمی کردند که جبهه مقاومت بخواهد در عملیات حلب به نتیجه برسد. آن ها معتقد بودند که سیاست جبهه مقاومت مبتنی بر محاصره حلب است نه تصرف آن.
الوقت- چرا نیروهای مقاومت اولویت اصلی خود را در این برهه از زمان بر آزادسازی کامل شهر حلب متمرکز ساختند؟
زارعی: جبهه مقاومت با آگاهی از این موضوع که این عملیات تدارک جدیدی نیاز خواهد داشت، آزادسازی حلب را از سلطه تروریست ها به عنوان رمز آزادی سوریه در نظر گرفتند و تمام سیاست های خود را متمرکز بر آزادسازی حلب کردند و برای این موضوع نیز دو سه مسیر انتخاب شد.
یک مسیر، مسیر عملیات نظامی بود که تمرکز بخشی بر فعالیت های نظامی جبهه مقاومت و تمرکز بر حلب در دستور کار قرار گرفت. پیش از این ارتش سوریه بیش از آن که رغبت جنگیدن در حلب داشته باشد، بدنبال جنگ در رقه و دیرالزور بود. دلیل آن هم اقتصادی بود. دولت سوریه احساس می کرد که تسلط داعشی ها بر مناطق نفتی دولت را از درآمدهایش محروم کرده و ضربه سنگینی وارد شده و این توان مردم سوریه را در مقاومت کاهش میدهد لذا آزادسازی مناطق نفتی باید در اولویت قرار گیرد.
همین طور روس ها تمایل بیشتری برای جنگ با داعش داشتند تا جبهه النصره چون جبهه النصره بومی تر است و نگرانی روسیه از داعش بیشتر از جبهه النصره است. در حالی که تشخیص سردار سلیمانی این بود که کمر تروریست ها اعم از داعش و جبهه النصره در حلب شکسته خواهد شد.
متقاعد کردن سوری ها و روسیه و حزب الله و دیگر گروهها که در سوریه حاضر بودند کار آسانی نبود. حتی برای حزب الله، جذابیت حضور در حلب کمتر از مناطق مرزی لبنان و نیز دمشق بود، چون فاصله حلب از مرزهای لبنان بسیار بیشتر از فاصله با دمشق و قنیطره تا مرز لبنان است. نیروها و گروههای مقاومت در سوریه و علاوه بر این روسیه برای عملیات حلب توجیه شدند و بحث مبارزه با داعش و آزادسازی رقه و قنیطره در مرحله بعد قرار گرفت.
اقدام دومی که جبهه مقاومت برای تمرکز بر حلب در نظر گرفت، مسئله هماهنگ سازی فعالیت های سیاسی در خصوص سوریه و تمرکز دهی آن در مسئله حلب بود.
در این ارتباط روس ها فعال شدند و با برگزاری کنفرانس هایی با هدف تثبیت دولت دمشق و سپس تثبیت عنوان تروریست برای گروههایی مانند جبهه النصره و .. این هدف را دنبال کردند. در نهایت نیز این گفتگوها نتایجی در بر داشت، هرچند هزینه هایی در پی داشت. مثلا تصرف خان طومان و تل العیس توسط تروریست ها و...هزینه تمرکز بر حلب بود، اما در نهایت فواید تمرکز سیاسی بر حلب بسیار بیشتر از هزینه ها بود.
در سومین مرحله، می بایست عملیات آزادسازی حلب بسیار خاص و به شکل غیرمترقبه دنبال می شد که به عمل کننده اعتبار بخشد و از طرفهایی که مخاطب عملیات هستند، یعنی گروه های تروریستی اعتبارزدایی کند.
براین اساس عملیات نصر 2 طراحی شد که یک برش عرضی در منطقه حلب ایجاد کرد و اساسا تروریستها را پراکنده کرد و بعد از این، عملیات ها استمرار پیدا کرد که طی یک ماه گذشته یک برش طولی را در حلب ایجاد کرد و عملا منطقه شرقی حلب را با محاصره کردن در واقع به تصرف درآورد و مسئله تروریست ها تا حد زیادی حل شد.
بنابراین در این جا سیاست این بود که حلب به عنوان کلید آزادسازی سوریه در نظر گرفته شود و مطمئنا بعد از پایان عملیات حلب، دیگر داعش یا جبهه النصره نمیتوانند امیدی یه پیروزی داشته باشند و کسی در صحنه جهانی بدنبال سقوط دولت بشار اسد نخواهد بود.
آزادسازی حلب روحیه گروههای تروریستی را به شدت تضعیف خواهد کرد و سایر مراحل آزادسازی سوریه نیز با سرعت بیشتری دنبال می شود. البته حفظ حلب پس از آزادسازی نیز هزینه های امنیتی، نظامی و اقتصادی خاص خود را میخواهد و حفظ آن بسیار تعیین کننده و حیاتی خواهد بود.
الوقت- دلایل وشاخصه های اهمیت آزادسازی شهر حلب را چگونه ارزیابی می کنید؟
زارعی: اگرچه برخی در پاسخ به این سوال به دلایل تاریخی یا اقتصادی اشاره میکنند، اما پاسخ به این سوال از منظر اقتصادی، تاریخی یا جغرافیایی هرچند غلط نیست، اما ناقص است، چون در آزادسازی حلب این مقولات چندان تعیین کننده نیستند. اهمیت حلب را باید در فضای میدان و ژئوپلتیک مورد بررسی قرار داد.
در اهمیت آزادسازی حلب، باید به چند مورد اشاره داشت:
نخست این که اساسا جهت عملیاتی تروریست ها و کشورهای حامی تروریست؛ شهر و استان حلب بوده است.
هم تمرکز عملیاتی تروریست ها حلب بوده است و هم پشتیبانان تروریست ها مانند ترکیه، قطر، امارات و امریکا بر حلب تمرکز داشتهاند. لذا در جنگ حلب دو جبهه در مقابل هم هستند و کسی که در جبهه حلب پیروز شود نه فقط در حلب بلکه در میدان مبارزه نظامی و امنیتی در کل منطقه به پیروزی دست یافته است. لذا همزمان با این مسئله انواع موضع گیری ها و تحلیل ها را شاهد هستیم. خانم مرکل از فاجعه سخن میگوید و کاخ سفید از فاجعه انسانی حرف میزند و در نشست ویژه شورای امنیت، آقای دی میستورا نماینده دبیرکل در امور سوریه، از حادثه قریب الوقوع قتل عام در حلب سخن می گوید. فراتر از این اردوغان با کنار زدن تمام قواعد و قوانین عملا اعلام می کند که برای سرنگونی بشار اسد وارد سوریه شده است و سعودی ها در مواجه ارتش با گروههای تروریستی فریاد وا اسلاما سر میدهند. این نشان می دهد که عملیات حلب، فقط آزادسازی یک شهر نیست، بلکه در این جا یک نبرد ژئوپولیتیکی میان جبهه مقاومت و جبهه آمریکا در جریان است.
از طرف دیگر عملیات حلب در مقایسه با دیگر عملیات ها سخت ترین عملیات به شمار میرود. چون در بخش شمالی حلب کردهایی قرار دارند که هیچ انگیزه چندانی برای مقابله با داعش ندارند و انگیزه شان در حفظ کانتون های خودشان مانند کوبانی و قامشلی و... است. لذا ارتش سوریه در جبهه شمالی فاقد پشتوانه کافی بود.
از سوی دیگر در حلب در مقایسه با دیگر مناطق انگیزههای ملی و مذهبی کمتر است، در حالی که انگیزه ملی در منطقه ادلب بدلیل ادعای تاریخی سوریه بر منطقه اسکندرون وجود دارد. و یا داعیه های مذهبی در مناطق ریف دمشق بیشتر است و یا عملیات در مناطقی مانند حمص و قنیطره به لحاظ اتصال سرزمینی به لبنان، برای حزب الله مسئله ای ملی تلقی می شود. با این حال هیچکدام از این عوامل درباره حلب صدق نمی کند. حلب استانی سنی نشین و متصل به ترکیه و بریده از موقعیت های ملی و مذهبی است. و علاوه براین مرز حدود 500 کیلومتری حلب با ترکیه و نقش ترک ها در تامین لجستیک گروه های شورشی سوری، یکی دیگر از دشواری های عملیات حلب است. کل گروههای تروریست سوریه از طریق حلب تغذیه می شوند و اتوبانی مستقیم از حلب (کاستلو)، سوریه را به ترکیه متصل میکند.
همچنین قرار بود حلب مبدا تحول در سوریه مطابق مدل ترکی، سعودی و آمریکایی باشد. طرح ریزی برای ایجاد منطقه پرواز ممنوع و استقرار دولت گذار برای منطقه حلب بود و قرار بود دولتی ساختگی غربی-عربی در حلب مستقر و حلب اولین نقطه آزاد شده سوریه تلقی شود.
لذا عملیات رزمندگان اسلام در حلب همه این برنامه ها را به هم زد. در واقع بهترین موقعیت جبهه آمریکا برای کمک به گروههای شورشی و تروریستی، منطقه حلب بود و مشابه چنین موقعیتی در دیرالزور فراهم نیست، چون اردن که نزدیکترین کشور به این منطقه است، چندان موافق ورود به این مناقشه نیست.
در جنوب هم ظرفیت حمایت علنی و آشکار از سوی رژیم صهیونیستی وجود ندارد چرا که حمایت علنی اسرائیل از این گروهها بیش از فایده، برایشان هزینه و زیان در بر خواهد داشت، شکست تروریستها و حامیان آنها در حلب به معنای شکست در جنگ سوریه خواهد بود.
در این جا مشخص می شود استراتژی تمرکز عملیاتی بر حلب تا چه میزان حساب شده و حکیمانه صورت گرفته است.
الوقت- به نظر شما استفاده از برگه حلب در فاز سیاسی پس از عملیات نظامی تا چه حد امکان پذیر خواهد بود؟
زارعی: به نظر می رسد کسانی که از یک طرف حامی تروریست و گروههای شورشی و از طرف دیگر مدعی مذاکره بودند، پس از آزادی حلب چندان نمیتوانند در مذاکرات سیاسی اثرگذار و تعیین کننده باشند، ولی قاعدتا آن ها نیز در گفتگوهای آینده حضور داشته و نظراتشان را ارائه خواهند داد ولی به مانند مذاکرات اخیر ژنو، دستور کار را جبهه مقاومت تعیین میکند نه امریکا و همپیمانان آن.
با این وصف آمریکایی ها در مذاکرات شرکت کنند، حداکثر میتوانند برای تروریست ها عفو عمومی بگیرند نه بیشتر. این حداکثر میتوانند دستاورد آمریکا، ترکیه، قطر و سعودی در مذاکرات احتمالی آینده خواهد بود.
الوقت- تحلیل شما از پیامدهای آزادسازی کامل حلب در سطوح داخلی، منطقهای و بینالمللی چگونه است؟
زارعی: در سطح داخلی، آزادی حلب نوید بزرگی برای ملت سوریه برای غلبه بر تروریستها در دیگر مناطق خواهد بود و لذا گرایش عمومی مردم برای کمک به دولت در آزادسازی ادلب، درعا، دیرالزور و قنیطره بیشتر خواهد شد و متقابلا امکان سربازگیری برای گروههای تروریستی کمتر خواهد شد.
علاوه بر این چون احتمال پیروزی تروریسیت ها کاهش پیدا کرده است، لذا کمک خارجی به تروریست ها نیز کاهش پیدا خواهد کرد.
در سطح منطقهای آزادسازی حلب، ترکیه را در وضعیت دشوار قرار خواهد داد. چون ارتش سوریه که توانسته حلب را آزاد کند، دیگر مناطق تحت اشغال ترکیه را نیز آزاد خواهد کرد. ترکیه در بخشهایی از سوریه در عمق 15 تا 30 کیلومتر حضور دارد و این حضور بصورت باریکهای مرزهای ترکیه را در بخش جنوبی در برمیگیرد.
بعد از آزادی حلب، ترکیه یا بایستی ریسک باقی ماندن در این مناطق را بپذیرد و منتظر حوادث بعدی باشد، یا این که بپذیرد که با تفاهم خاک سوریه را ترک کند. به نظر من اردوغان تا آن جا که بتواند نیروهای خود را در سوریه نگه خواهد داشت البته با تعدیل هدف اولیه خود. هدف اولیه اردوغان براساس به پیش کشیدن توافقات جنگ جهانی اول و توافقات لوزان، به نتیجه رساندن ادعاهای تاریخی بوده است. با آزادسازی حلب، امکانی برای توسعه طلبی ترکیه باقی نمیماند و لذا اردوغان ناگزیر است، در هدف اولیه خود تجدید نظر و تعدیل نموده و هدف خود را به مشارکت در صورت بندی سیاسی دولت آتی در سوریه تبدیل نماید.
روسیه به عنوان شریک مهم پیروزی نظامی حلب، از این موقعیت برای پرستیژ بین المللی خود استفاده خواهد کرد. پوتین اخیرا به ترامپ گفته بود، نظم تک قطبی به پایان رسیده و نظام بین الملل وارد نظم چند قطبی شده است که این اشارهای تلویحی به بازگشت روسیه به صحنه و به شرایط قبلی می باشد. در واقع باید گفت روسیه بعد از آزادی حلب موقعیت خیلی بهتری در صحنه منطقهای و بینالمللی پیدا خواهد کرد.
البته باید توجه داشت پرونده سوریه، پرونده روسیه نیست، بلکه این پرونده و این پیروزیها، اولا متعلق به ملت سوریه است و از نتایج این پیروزیها در مرحله اول ملت سوریه بهرمند خواهد شد.همچنین این پیروزی وامدار جبهه مقاومت، شامل ایران، حزب الله لبنان، فاطمیون، زینبیون و گروههای مشابه است که در شرایط سخت و زمانی که احتمال موفقیت در سوریه کم بود در میدان حاضر شدند. لذا سهم روس ها در این پیروزی در مرتبه سوم و به نسبت ملت سوریه و جبهه مقاومت محدودتر است. این نکته را باید توجه داشت که زمان ورود روسیه به پرونده امنیتی سوریه زمانی صورت گرفت که بقای اسد حتمی شده بود. اما جمهوری اسلامی ایران و مرتبطین منطقهای آن بسیار پیش از این و در شرایطی که همه خبرها از سقوط اسد خبر میدادند، وارد عملیات در سوریه شدند. با این حال بدون تردید نقش روس ها در سوریه ارزشمند بوده است.
در فضای بعد از شکست تروریست ها و استقرار کامل دولت، برخی بدنبال آن هستند که چهرهای روسی به سوریه بدهند، اما این چهره جعلی است و آینده سوریه متعلق به ملت سوریه و سپس جبهه مقاومت است، اگرچه زحمات جبهه مقاومت، روسیه پاس خواهد داشت.
با آزادی حلب سیاستهای منطقهای عربستان، امارات و قطر اعتبار خود را از دست خواهند داد. چون این کشورها هزینه های زیادی کردند و نتیجهای نگرفتند.
گفته شد که پادشاه سابق عربستان، ملک عبدالله هزینهای معادل 200میلیارد دلاری صرف تغییر دولت سوریه کرد و قطر و وامارات هم در این راه مبالغ زیادی هزینه کردند و حال باید شکست جبهه مورد حمایت شان را بپذیرند.
مسئله مهمتر در خصوص این سه کشور، شکست اخلاقی آن هاست. در واقع شکست اخلاقی برخلاف شکست سیاسی یا شکست نظامی، دارای آثار بسیار عمیقتر و طولانی مدتتر است. این سه کشور در پرونده سوریه دچار شکست اخلاقی شدند. شکست اخلاقی حتی بعد از قرن ها فراموش نمی شود.
هنوز پس از حدود 2000 سال؛ نرون - امپراطوری روم در سالهای 54 تا 68 میلادی- زیر بار شکست اخلاقی ناشی از به آتش کشیدن شهر رم است هرچند در نهایت ناگزیر خودکشی کرد و هنوز هم ارتش نازی زیر بار اخلاقی تهاجم به ملتهای اروپا است. در این جا هم این سوال برای همیشه باقی خواهد ماند که چگونه ممکن است که یک دولت عرب علیرغم شعار ناسیونالیسم عربی، ملت دیگر عربی را مورد تاخت و تاز قرار داده و چطور می شود که یک کشور ثروتمند، یک کشور فقیر را مورد تهاجم قرار دهد؟ چطور کشور عربستان با هم پیمانی کشوری غیر مسلمان، کشور مسلمان را مورد هجوم قرار داده است؟ این ها شکست اخلاقی عربستان، قطر، امارات، اتحادیه عرب، شورای همکاری خلیج فارس و سازمان های مشابه است. این شکست اخلاقی که در نتیجه آن به موقعیت و پرستیژ عربستان در جهان اسلام ضربه می زند، اقدامات و تهاجمات عربستان را در دیگر مناطق نیز با دشواری روبرو میسازد. در ماجرای نزدیکی سودان به عربستان، دیدیم که این نزدیکی از یک سال تجاوز نکرد در حالی که سودان نزدیک به سی سال روابط نزدیک خود با ایران را حفظ کرد. این که کشوری ثروتمند مانند عربستان نمی تواند کشوری ضعیفتر در کنار خود نگه دارد، از آثار شکست اخلاقی است. آثار منطقهای شکست اخلاقی عربستان و امارات و قطر در سوریه بلند مدت و تعیین کننده خواهد شد و از این به بعد قطعا جنگ عربستان علیه یمن با دشواری بیشتری همراه خواهد میگردد، قطعا مداخلات عربستان در عراق با مقاومت بیشتری از سوی عراقی مواجه خواهد شد و هزینه های عربستان را در منطقه بیشتر میکند.
الوقت- با توجه به تحولات اخیر امریکا و نوع رویکرد ترامپ، مواجه ی آینده امریکا در پرونده سوریه را چطور ارزیابی میکنید؟
زارعی: ترامپ از قبل از پروندهای که در آن برای امریکا امکان پیروزی وجود ندارد، کنار کشید و اعلام کرد که سیاستهای بوش و اوباما در مسائل منطقه از جمله سوریه شکست خورده و من برای این که شکست جدیدی را بر آمریکا تحمیل نکنم، با روسیه و ایران در سوریه همکاری می کنم، تا هم آلام مردم سوریه کمتر شود و هم امریکا هزینه بی فایده نکند.
به نظر می رسد این از فرصت طلبی و زرنگی ترامپ بود که پیشاپیش ذیل عنوان اصلاح استراتژی، این مسئله را مطرح کرد. در صورتی که این نوعی فریب کاری هم بود، چون اساسا امکان تداوم و تشدید سیاست اوباما در سوریه وجود نداشت. سیاستی که شکست میخورد، خود به خود منسوخ میشود نه اینکه تحت اراده منسوخ گردد. لذا این اعلام تغییر سیاست یک نوع کلاه برداری آمریکا در پرونده سوریه است.