الوقت: طی یک ماه گذشته شاهد وقوع معادلاتی جدید در عرصه سیاسی خاورمیانه بودهایم. بدون تردید کاراکتر اصلی این عرصه جدید کشور ترکیه و شخص رجب طیب اردوغان میباشد. پس از کنار گذاشته شدن احمد داود اغلو از منصب نخست وزیری ترکیه در کنگره حزب عدالت و توسعه در 22 مه 2016 و متعاقب آن روی کار آمدن بینالی یلدریم شاهد چرخشی بزرگ در رویکرد سیاست خارجی ترکیه بودیم. یلدریم رویکرد تنشزدایی و عادیسازی روابط دیپلماتیک با کشورهای همسایه و روسیه را در دستور کار وزارت خارجه ترکیه قرار داد. از جمله مهمترین نمودهای اولیه این موضوع را میتوان در مواردی همانند عادیسازی روابط دیپلماتیک با اسرائیل، موافقت به ابقای مشروط بشار اسد در قدرت به مدت 6 ماه، آغاز تلاشها برای تنشزدایی با حکومت مصر و عذرخواهی آشکار و نوشتن نامه به پوتین مشاهده نمود.
در بطن این تغییرات در رویکرد سیاست خارجی ترکیه، وقوع کودتای 15 جولای 2016 در تسریع چرخشهای حاکم بر نگاه دولتمردان ترک تاثیری چشمگیر داشت. بعد از وقوع کودتا اردوغان و یلدریم به این اقناع رسیدند که کلید حل مشکلات سیاست خارجی این کشور در عرصه تحولات خاورمیانه بعد از 2011 را میبایست در بحران سوریه جستجو نمایند. مواضع و اقدامات ترکیه در سالهای بعد از آغاز بحران سوریه در 2011 نتایج موردنظر مقامات ترک را در پی نداشت. نه تنها کردها تضعیف نشدند، بلکه شاهد پیشرفت چشمگیر کردهای سوریه در نواحی شمالی سوریه و مرزهای همجوار ترکیه بودیم. همچنین، حکومت بشار اسد نه تنها سقوط نکرد، بلکه نیروهای تحت حمایت آنکارا در سوریه (جیش الفتح، جیش الاسلام و حتی داعش)، از ابتدای سال 2016 شکستهای پیدرپی را متحمل شدند. در نتیجه این روند در شرایط بعد از کودتای ماه جولای، سیاست حل بحران سوریه بهگونهای که از شکستهای هر چه بیشتر آنکارا پیشگیری شود، مدنظر مقامات ترک قرار گرفت. در همین راستا، وزیر امور خارجه ترکیه مولود چاوش اغلو اظهار داشت که کلید موفقیت ترکیه در خاورمیانه در گرو حل بحران سوریه با بازیگران دخیل در عرصه میباشد. همچنین اردوغان ابراز داشت که بعد از کودتا دوستان و دشمنان خود را به خوبی شناختیم و میدانیم که در آینده چگونه عمل نماییم.
مهمترین تلاش عملی مقامات ترکیه برای تغییر رویه نسبت به بحران سوریه را میتوان در تلاش اردوغان برای دیدار با مقامات روسیه و ایران مورد توجه قرار داد. دیدار اردوغان با ولادیمیر پوتین رئیس جمهور روسیه در 9 آگوست 2016 در سن پترزبرگ را میتوان نقطه عطف مطرح شدن مساله تغییر معادلات در خاورمیانه دانست. آنچنان که اردوغان در دیدار اخیر خود از روسیه ابراز میکند همکاری میان مسکو و آنکارا در حل عدیدهای از مشکلات منطقهای میتواند تاثیرگذار باشد. در ادامه همین روند سفر محمد جواد ظریف وزیر امورخارجه ایران به آنکارا در 12 آگوست 2016 و متعاقب آن سفر مولود چاوش اغلو وزیر خارجه ترکیه به تهران در 18 آگوست را میتوان آغاز توافقات سیاسی و دیپلماتیک جدید، در ارتباط با آینده سوریه دانست. این رویدادها و نشستها، این گمانهزنی را مطرح نموده است که جبهه متحد ایران، روسیه و ترکیه در منطقه در حال شکلگیری است. همچنین، با ورود مشاوران نظامی چینی به دمشق، در قامت آموزش نیروهای نظامی حکومت مرکزی سوریه این سناریو را مطرح نموده است که شاهد جبهه منسجمی از شرق در برابر غرب در بحران سوریه هستیم. پایان بخشیدن به بحران سوریه و حفظ ثبات و یکپارچهگی در این کشور هم به عنوان هدف اصلی این جبهه مطرح شده است.
با وجود این تفاسیر آنچه که اکنون مطرح میباشد این مساله است که آیا این جبهه متحد موسوم به جناح شرق، در عرصه عمل میتوانند هماهنگی منافع و همکاریهای لازم را داشته باشند یا خیر؟ همچنین، آیا در عرصه عینی نسبت به تحولات سوریه، ائتلاف روسیه، ایران، ترکیه و چین میتواند ائتلافی قابل اطمینان و دارای ثبات باشد یا خیر؟ دیگر مساله این است که این ائتلاف تا چه اندازه توانایی پایان بخشیدن به بحران سوریه را دارند؟ به عبارت دیگر، آیا ترکیه این وزن سیاسی را دارد که بتواند نیروهای مخالف حکومت مرکزی را به پایان درگیریها راضی و ثبات سیاسی را به ترکیه بازگرداند؟
وقوع هر نوع تحولی در عرصه عمل نسبت به مسائلی که مطرح شدند، روندی جدید از معادلات را در خاورمیانه ترسیم مینماید. بدون تردید حل معمای سوریه نیاز به برداشتن گامهای عملی و البته همراه با بهکارگیری نظامیگری دارد. در عرصهایی که تمام بازیگران تجربه خشونت عریان و تمام عیار را داشتهاند؛ جنگ بخش اصلی راهحل میباشد. در یک سوی تغییرات استراتژیک منطقهای میتوان به بازیگری ایران و روسیه اشاره داشت. در بستر تحولات جدید ایران و سوریه تغییر مواضع دستگاه سیاست خارجی ترکیه را همچون فرصتی مهم برای موفقیت خود در سوریه میبینند و سیاست استفاده از ترکیه را برای تضعیف مواضع مخالفان بشار اسد و حل بحران سوریه لحاظ نمودهاند.
در سوی دیگر، میبایست به بازیگری جدید ترکیه در عرصه بحران سوریه توجهی ویژه داشت. آنچه در عرصه معادلات عینی تا کنون اتفاق افتاده است، عدم رضایت ترکیه به واگذاری جبهه نبرد شمال به ایران و روسیه است. در واقع، آنکارا مخالف کنترل کامل شهر حلب از سوی نیروهای حکومت مرکزی سوریه میباشد. طی چند ماه گذشته، نیروهای بشار اسد با کنترل جاده کاستلو در شرق حلب عرصه محاصره را بر نیروهای جیش الفتح و فتح الحلب تنگ نمودند؛ اما در میدان جنوبی درگیریهای حلب شاهد بودیم که نیروهای تحت حمایت ترکیه موفق به شکستن محاصره شدند و در مقطع فعلی سقوط این شهر را منتفی کردند. همچنین، ترکیه در معادلات جدید خواهان همراه کردن ایران، روسیه و حکومت مرکزی سوریه برای مقابله با کردهای سوریه است. هدف اصلی ترکیه اقناع این نیروها برای شکست دادن تجربه فدرالیسم کردها میباشد.
با دقت نظر در نوع کنش ایران، روسیه و ترکیه در تحولات جدید به هیچعنوان نمیتوان از اتحاد استراتژیک میان این سه قدرت سخن بهمیان آورد. آنچه در حال وقوع است بیشتر اتحادی راهبردی یا نوعی فهم مشترک از مساله بحران سوریه است. هنوز هم در استراتژیهای کلان ناهمخوانی میان منافع ایران و روسیه با ترکیه در بحران سوریه وجود دارد. مساله ابقای بشار اسد در قدرت، چگونگی برخورد با نیروهای معارض حکومت مرکزی و در نهایت چگونهگی تعامل با حکومت فدرال کردها در شمال سوریه از جمله موضوعاتی هستند که در زمینههای عدم اتحاد استراتژیک میان سه کشور را ایجاد کردهاند. در کنار این موضوع، زمانی که واکنشهای عربستان سعودی و ایالات متحده آمریکا را نسبت به اتحاد راهبردی میان ایران، روسیه، ترکیه و حکومت مرکزی سوریه را مورد لحاظ قرار دهیم، میتوان اظهار داشت که تحولات اخیر در اتحادهای راهبردی منطقه با کاراکتری اصلی ترکیه، در کوتاه مدت نه تنها پایانبخش بحران سوریه نیست؛ بلکه زمینه پیچیدهتر شدن و شکلگیری اتحادهای جدیدی را میان بازیگران حاضر در سوریه ایجاد میکند.
آرمان سلیمی (پژوهشگر خاورمیانه)