الوقت- بيش از 5 سال از آغاز انقلاب هاي عربي مي گذرد و منطقه غرب آسيا و شمال آفريقا در اين دوره كوتاه تغييرات شگرفي را به خود ديده است. كشورهايي كه با اقتدارگرايي نظاميان به ثبات سياسي رسيده بودند به دولت هاي فرومانده اي تبديل شدند كه اينك به زحمت مي توانند سرزمين خود را اداره كنند. بجز تونس كه جامعه مدني به مراتب قوي تري در ميان كشورهاي منطقه دارد، مصر و ليبي از بارزترين بازيگراني بودند كه اينك به شدت درگير روندهاي داخلي شدند و افق اميدواركننده اي نيز در برابرشان وجود ندارد. سوريه نيز به دام جنگي فرسايشي گرفتار شده كه حتي آتش بس هاي دستوري قدرت هاي بزرگ نمي تواند ميلياردها دلار خسارت و هزاران كشته را به قبل از سال 2012 بازگرداند.
در اين ميان هر چند دولت ها ضعيف شده در برابر موج تحول خواهي دوام نياورند اما نمي توان از دخالت هاي وقت و بي وقت سعودي ها در ايجاد اين شرايط در كشورها گذشت. عربستان سعودي با بروز اولين نشانه هاي انقلاب در كشورهاي عربي با در پيش گرفتن سناريوی «درس عبرت» كوشيد تا اولا مانع از رسيدن موج تحول خواهي به رياض و كشور هاي شوراي همكاري خليج فارس شود و ثانيا سياست دخالت در اين كشورها را در پيش گرفت تا انقلاب هاي مردمي اين كشورها را از دورن تهي سازد تا مبادا ديگر به فكر انقلاب و يا تغيير در حاكميت ها بيافتند.
در همين راستا بود كه عربستان تا روز آخر از حسني مبارك حمايت كرد و حتي آمريكا را براي رها كردن حسني مبارك مورد شماتت قرار دادند. كمي بعد تر نیروهای خود را برای سرکوب معترضان در مارس 2011 به بحرین فرستاد و كشتار فجيعي براه انداخت. رياض از ديكتاتور تونس هم حمايت كرد و پس از مدتي او را پناهندگي داد. از كودتاي مصر عليه محمد مرسي خشنود شد و در سال 2013 السيسي را براي سرنگوني مرسي با وعده كمك هاي مالي مورد تفقد قرار داد. داستان سوريه و دخالت هاي وقت و بي وقت سعوديها هم كه مثنوي هفتاد من مي طلبد؛ از حمايت گروه هاي تروريستي مانند احرار الشام به رهبري آدمكشي چون زهران علوش تا تلاش براي اخراج سوريه از اتحاديه عرب و همنوايي با تركيه براي سرنگوني اسد.
عربستانحتي براي سركوبي انقلاب هاي مردمي در یمن از حمله نيز ابا نكرد و نزديك به 12 ماه آنها را با جنگنده هايش كوبيد. در وراي اينها آنچه كه مسلم مي نمود ترس سعودي ها از دامنگير شدن كشورش به انقلاب هاي عربي بوده است. اما سوال اين است كه آيا سناريوي درس عبرت دوام مي آورد و يا اينكه تركتازي هاي سران سعودي نيز افولي دارد؟
مي توان گفت پاسخ به اين سوال هر چند سخت اما با حدس هاي متهورانه قابل بيان است. بله سناريوي درس عبرت سعودي ها نيز افولي دارد و اين مهم هم از پيگيري تحولات سياسي داخل عربستان و هم از تحولات خارجي قابل فهم است.
سعودي ها در عرصه داخلي با بحران مشروعيت ناشي از درگذشت سلسله وار پادشاهان روبه رو شده و اين در حالي است كه آنان بايد با گروه هاي مخالف داخلي نيز مقابله كنند؛ مخالفاني كه طيف وسيعي را در بر مي گيرد؛ از شيعيان و جوانان و زنان تحول خواه تا گروه هاي افراطي كه دربار سعودي را به مسامحه و عدم كاربست اسلام! متهم مي كنند. در بعد منطقه اي سعودي ها دست خالي از بحران سوريه بازگشته اند و آتش بس دستوري قدرتهاي بزرگ سبب شده كه آنها نتوانند به اهداف خود دست يابند. به این ها اضافه كنيد جنگ فرسايشي با يمني ها كه ميلياردها دلار سعودی را از بين برده است. اين در حالي است كه كاهش شديد قيمت نفت، سعودي ها را با كسري بودجه قابل توجهي(بخوانيد بيش از 100ميليارد دلار) مواجه ساخته است. در بعد بين المللي نيز سعودي ها ديگر حمايت هاي قاطع آمريكايي ها را نمي بينند و كمتر روزي است كه رسانه هاي آمريكايي عربستان را به گسترش وهابيت و عقايد تكفيري متهم نسازند.
همه اينها سبب شده كه سعودي ها روند افول قدرت خود را به نظاره بنشينند. باري موج تحول خواهي منطقه آشوب زده خاورميانه با كاربست سياستهاي فرقه گرايانه سعودي ها متوقف نمي شود و دير يا زود آنها نيز بايد تسليم اين موج شوند.