الوقت- اخیرا گفتگوهای چهارجانبه درباره افغانستان بین افغانستان، پاکستان، چین و امریکا در اسلامآباد پاکستان برگزار شد و در ژانویه 2015 هم نمایندگان بار دیگر باهم دیدار کردند. نوشتار زیر به بررسی انگیزه های چین از مشارکت در روند صلح در افغانستان می پردازد.
انگیزه های سیاسی و ژئوپلتیک
چین با وجود روابط گسترده با غرب از تداوم حضور نظامی ناتو و آمریکا در افغانستان نگران بوده و به عنوان یک تهدید امنیتی به آن مینگرد. یعنی به نگاه «پکن» و از منظر استراتژیک چین مخالف حضور بلند مدت امریکا در افغانستان است، سیاست چین در محور افغانستان متوجه بیرون راندن امریکایی ها و تثبیت افغانستان بوده است. در واقع حضور طولانی امریکا در افغانستان می تواند منجر به تنگ تر شدن محاصره چین توسط غرب گردد.
در این بین به نظر میرسد چینیها از یک افغانستانی که مجری سیاستهای ناتو در منطقه باشد، ناراحت هستند و دور ساختن افغانستان از غرب و بخصوص ناتو یکی از راهبردهای پکن است.
در این میان غیبت استراتژیک چین در افغانستان در کنار گسترده تر شدن حضور آمریکا در افغانستان به عنوان یک تهدید جدی است و باید با راهکارهایی چون توجه به صلح در افغانستان مانع از حضور بیشتر غرب در کشور همسایه شد.
به علاوه به نگاه چینی ها «به دلیل چهره غیرموجه آمریکا و غربیها در افغانستان و چهره مثبت چین، فضا برای نقش فعالتر و سازنده تر پکن در افغانستان فراهم است».
در کنار این با توجه به اینکه قبلا افغانستان از پکن برای ایفای نقش پررنگ تر در این کشور استقبال کرده است، روابط میان چین و افغانستان در 10 سال گذشته رو به گسترش بوده و علی رغم داشتن مرز کوتاه و کوهستانی با افغانستان، پکن نسبت به تحولات افغانستان حساس است.
در این بین موفقیت چین در میانجیگری بین کابل و طالبان (در حالی که غربی ها ناتوان از این هستند) میتواند پرستیژ سیاسی و نفوذ سیاسی چین را در افغانستان به عنوان بازیگر مهم افزایش دهد.
یعنی باید توجه داشت که چین و پاکستان با یکدیگر رابطه استراتژیک دارند و با توجه به اینکه حکومت فعلی افغانستان خواهان نفوذ چین بر پاکستان است تا طالبان را وادار و تشویق به صلح کنند، بیگمان چین میتواند از نفوذ خود بر پاکستان استفاده کند و گامهایی را برای ایجاد صلح بردارد.
در بعد دیگری چین تلاش میکند تا نفوذ گسترده و رو به افزایشی در بین بدنه طالبان و رهبران آن داشته تا در زمانهای مناسب از آن در جهت منافع خود بهره ببرد.
در واقع رویکردهایی چون میانجیگری بین طالبان و دولت کابل، استفاده از نفوذ طالبان در امنیت سازی در مرزهای خود با افغانستان و مقابله با داعش و یا حتی بهرهگیری از توان طالبان در مقابل به نفوذ بیشتر غرب وامریکا مد نظر چین بوده است.
در واقع در گذشته طالبان حتی در مدت 5 سال حاکمیت در کابل رابطه خوبی با چین داشت و بعدها نیز چینیها حتی کمک هایی تسلیحاتی هم به طالبان کمک کردند.
اکنون نیز چین از یک سو سعی می کنند، طالبان را از افراط بیرون کشد و آنان را برای ورود به پروسه مذاکرات تشویق کند.
از سوی دیگر تلاش میکند تا بهترین رابطه را با طالبان داشته باشد. چنانچه این تلاشها منجر به میزبانی چند عضو بلندپایه گروه طالبان از سوی پکن شد.
انگیزههای امنیتی و داخلی
در دهه 1990 افغانستان پناهگاه امنی برای پیکارجویان اویغوری بود. در سال گذشته رسانههای بسیاری به حضور نیروهایی از چین در بدنه داعش اشاره کردهاند و به اذعان مقامات بلندپایه چینی شماری از مسلمانان چینی منطقه اویغور همراه با نیروهای داعش در درگیریهای سوریه و عراق میجنگند.
البغدادی رهبر داعش نیز قبلا اعلام کرده بود اعضای داعش از دهها کشور جهان از جمله چین برای مبارزه برای ایجاد حکومت به اصطلاح اسلامی به منطقه آمده اند.
همچنین برخی بازیگران منطقه ای چون آمریکا و ترکیه در یک سال گذشته صدها معارض چینی را به شمال سوریه منتقل کردهاند که اکثرا اویغور هستند.
در این بین حضور شهروندان چینی در بین تروریستهای داعش موجب نگرانی مقامات چین شده است.
در این راستا نفوذ داعش در افغانستان، نگرانی امنیتی فزایندهای را در چین سبب شده است تا مبادا عوامل این گروه راهی برای نفوذ به منطقه خودمختار «سین کیانگ» در غرب چین چین بیابند.
در واقع این منطقه خودمختار در غرب چین در سالهای اخیر جولانگاه فعالیت گروههای فعال استقلال طلب با 8 کشور از جمله افغانستان مرز مشترک دارد و جنبش اسلامی ترکستان شرقی (که قبلا با حضور طالبان و القاعده در افغانستان همکاریهایی با آنها داشته است) تهدید عمده است.
در این بین به نگاه چینیها با فعال شدن داعش در افغانستان و نزدیکی جغرافیایی به «سینکیانگ» حضور گستردهتر این گروه در افغانستان موجب احساس ناامنی بیشتری است.
در این حال با توجه به تقابل کنونی داعش با طالبان در افغانستان میتوان از رابطه خوب با طالبان و کابل در جهت رفع خطر داعش برای چین بهره برد.
از این دید زمانی میتوان در سین کیانگ و مرزهای چین آرامش برقرار کرد که صلح و ثبات و امنیت در افغانستان برقرار باشد.
در بعد دیگری باید گفت هدف قرار گرفتن چین توسط داعش در حالی است که به نگاه برخی تحلیلگران ناتو با و غرب میتواند داعش را به جان چین اندازند.
لذا حضور بیشتر در تحولات افغانستان خطر بازگشت تروریستها به چین و اجرای عملیات تروریستی علیه منافع این کشور را خواهد کاست.
انگیزههای اقتصادی
در بعد اقتصادی از یک سو افغانستان نگاه مثبت و راهبردی به تقویت انگیزههای اقتصادی پکن جهت افزایش سرمایه گذاری در افغانستان دارد.
صادرات به افغانستان، حجم سرمایه گذاریها و کمکهای اقتصادی و وامهای چین را بیشتر در قسمت زیرساختها چون استخراج معادن در افغانستان را تشویق کرده است.
از سوی دیگر در طی چند سال اخیر حضور اقتصادی در افغانستان چین یکی از راهبردهای اصلی سیاست خارجی پکن بوده است.
چین امروزه یکی از عمدهترین سرمایهگذاران در افغانستان است و سرمایه گذاری در معادنی چون مس عینک نشان میدهد که چین به دنبال دستیابی به منابع و ذخایر زیرزمینی سرشار افغانستان هست.
همچنین خاک افغانستان میتواند گذرگاه خوبی برای انتقال انرژی و تاسیس خطوط انتقال انرژی به سمت چین باشد و به راحتی با برقراری صلح از طریق سرمایهگذاری در این حوزه میتوان به سودهای کلانی دست یافت.
در واقع چین با در نظر داشت پیوستن افغانستان به پروژه کمربند اقتصادی ابریشم و برنامههای اقتصادی خود در بندر گوادر پاکستان، و دیگر سرمایهگذاریهای اقتصادیاش در آسیای مرکزی و جنوب آسیا، تلاش میکند از روند بازسازی افغانستان حمایت میکند.
در این حال دوستی یا بیطرفی پکن با طالبان و یا دستیابی به صلح میتواند تضمینکننده بخش زیادی از امنیت منافع اقتصادی چین در افغانستان باشد و افغانستان باثبات به یک مرکز مهم حمل و نقلی و بازاری برای کالاهای چینی تبدیل شود.
فرزاد رمضانی بونش