الوقت - طی یک هفته گذشته موضوع بحران در کشور ونزوئلا و دو شقه شدن ظاهری حاکمیت در این کشور کانون اصلی توجهات رسانهای و افکار عمومی را به خود معطوف کرده است. از یک سو، خوان گوآیدو، رهبر مخالفان در ونزوئلا و رئیس پارلمان این کشور قرار دارد که خود را به عنوان رئیس جمهور موقت معرفی میکند. در سوی دیگر، نیکلاس مادورو، رئیس جمهوری منتخب و قانونی کشور حضور دارد که حاضر به پذیرش واگذاری حکومت به مخالفان نیست و آنها را کودتاگر و عامل دولتهای بیگانه و نیروهای خارجی معرفی میکند.
در میانه این تحولات، دولت آمریکا مهمترین بازیگری است که به طور جدی روند تحولات را رصد میکند و به نوعی خواهان دخالت و مدیریت امور در راستای خواست خود میباشد. از همان ابتدای آغاز اعتراضات در کشور ونزوئلا، دونالد ترامپ، با به رسمیت شناختن گوآیدو، به عنوان رئیس جمهور موقت، از انگیزه آمریکا برای براندازی دولت مادورو پرده برداشت که این امر نیز متعاقبا از سوی مایک پمپئو، وزیر امور خارجه آمریکا و جان بولتون، مشاور امنیت ملی کاخ سفید، مورد تصدیق قرار گرفت. در ادامه رویکرد خصمانه دولت ترامپ نسبت به حکومت قانونی ونزوئلا، اخیرا نیز شاهد انتصاب «الیوت آبرامز»، سیاستمدار کهنهکار و محافظهکار آمریکایی -یهودی به عنوان نماینده ویژه وزارت خارجه آمریکا در امور ونزوئلا هستیم.
این سیاستمدار آمریکایی طی دههها فعالیت سیاسی خود در مقام شخصیتی تندرو و افراطگرا شناخته میشود که به شدت به مداخله نظامی آمریکا در مسائل مختلف بینالمللی علاقمند است. با این وجود، مایه طنز ماجرا این است که در برخی ار رسانههای غربی، همچون «بیبیسی» خبر انتصاب آبرامز به سمت نماینده ویژه آمریکا در امور ونزوئلا با عنوان «آمریکا نماینده ویژه برای 'برگرداندن دموکراسی به ونزوئلا' تعیین کرد»، نقل شد.
برای پرداختن به این موضوع در ابتدای نوشتار حاضر کارنامهای تحلیلی از «الیوت آبرامز» ارائه و سپس سنت سیاسی دولت آمریکا برای کودتا و مداخله در امور آمریکا جنوبی از گذشته تا کنون به اختصار ارائه میشود. در نهایت نیز هدف نوشتار این است که نشان دهد هدف غایی آمریکا در کاراکاس انجام کوتا و براندازی حکومت مستقل نیکلاس مادور است.
آبرامز؛ نومحافظهکار تندرو با ماموریت انجام کودتا
«الیوت آبرامز» در 24 ژانویه 1948 متولد شده و مذهب او یهودی است. آبرامز دکترای خود را در سال 1973 از دانشگاه هاروارد کسب کرده است. او زندگى سیاسى خود را با فعالیت در دفتر سناتور دموکرات «هنرى جکسون» آغاز کرد. او از سال ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۶ به عنوان عضو ارشد در «انستیتوى هوستون» خدمت کرد و به ریاست دپارتمان «اخلاقیات و سیاستگذارى عمومى» این انستیتو منصوب شد.
آبرامز، مشاور ارشد سياست خاورميانه در شوراي امنيت ملي آمریکا در دوران ریاستجمهوری جورج بوش، يك نظریهپرداز نومحافظهكار مشهور است كه پیشتر، در دهه 1980، در رسوايي ايران-كنترا گناهكار شناخته شد. آبرامز در طول دوران ریاست جمهوری ریگان، بخاطر درگیری در تصمیمات جنجال برانگیز سیاست خارجی در رابطه با نیکاراگوئه و السالوادور بدنام شد. وی در دوره اول ریاست جمهوری جرج بوش، به عنوان دستیار ویژه رئیس جمهور و مدیر ارشد شورای امنیت ملی در امور خاور نزدیک و آفریقای شمالی فعالیت کرده است.
با شروع دور دوم ریاست جمهوری جرج بوش، آبرامز به جانشینی مشاور امنیت ملی برای استراتژی دموکراسی جهانی ارتقاء یافت و مسئول پیگیری استراتژی بوش برای توسعه دموکراسی در خارج و به عبارت دیگر طراحی کودتاهای نرم و مخملی گردید. انتصاب وی توسط بوش بدلیل محکومیت وی در سال 1991 بدلیل دو فقره اقدام غیرقانونی در پنهان نگاه داشتن اطلاعات از کنگره در جریان تحقیقات رسوایی ایران ـ کنترا، بحث برانگیز و جنجالی بود.
درکارنامه کاری وی، آبرامز بین دولت و شبکه اتاقهای فکر دست راستیها و موسسات سیاسی در رفت و آمد بوده و مناصبی شامل عضو ارشد موسسه هودسون، رییس مرکز اخلاق و سیاست عمومی و عضو شورای مشورتی کمیته یهودیان آمریکا، عضو اصلی پروژه قرن جدید آمریکا است. همچنین، راشل آبرامز، همسر او یکی از سه بنیان گذار اصلی کمیته اضطرار اسرائیل است. برنامههای او بر معرفی و تبلیغ سیاست مداران طرفدار اسرائیل در آمریکا متمرکز است و در وبلاگش طرفداری فراوان و مقدس مابانهای از اسرائیل انجام میدهد و به سیاست مداران میانه رو حمله میکند.
سنت کودتا و دستاندازی واشنگتن در امور کشورهای حوزه آمریکای جنوبی
دولت آمریکا طی چندین دهه همواره سیاست کودتا و دخالت در امور کشورهای آمریکای جنوبی را در دستور کار قرار داده است. این مساله حتی در دوران قبل از ظهور این کشور در مقام یک ابر قدرت در صحنه جهانی نیز وجود داشته است و اکنون میتوان رویکرد دولت آمریکا به تحولات کشور ونزوئلا را تداومی از همین سیاست ارزیابی نمود. برای اثبات این اصل کافی است تاریخچه مداخلات واشنگتن در امور کشورهای اره آمریکا، به ویژه منطقه آمریکای جنوبی موردنظر قرار گیرد.
در سال 1846آمریکا به مکزیک حمله و شهر مکزیکوسیتی را اشغال کرد. انعقاد یک معاهده صلح در سال بعد باعث شد آمریکا بیش از نیمی از قلمرو مکزیک را بدست بگیرد ( آنچه امروز بیشتر مناطق غربی آمریکا به حساب می آید). در سال 1903 استقلال پاناما از کلمبیا با تحریک و نقش نظامی آمریکا انجام شد. در همین سال کوبا و آمریکا معاهده ای را امضا کردند که براساس آن آمریکا تقریبا بطور کامل کنترل امور کوبا را بدست آورد. آمریکا پس از آن پایگاه دریایی در خلیج گوانتانامو ایجاد کرد.
در سال 1954، جاکوبو آربنز رئیس جمهوری گواتمالا در یک کودتای تحت حمایت سازمان سیا سرنگون شد. در سال 1961، عملیات خلیج خوک ها تحت هدایت آمریکا برای سرنگون کردن فیدل کاسترو رهبر وقت کوبا ناکام ماند اما واشنگتن همچنان به تلاش های خود برای ترور کاسترو و سرنگون کردن دولت وی ادامه داد. در سال 1964 ژائو گولارت رئیس جمهوری چپ گرای برزیل در یک کودتای تحت حمایت آمریکا سرنگون شد و یک دولت نظامی تا دهه 80 در این کشور حکمرانی کرد.
در سال 1965 نیروهای آمریکایی در جمهوری دومینیکن مستقر شدند تا در جنگ داخلی این کشور مداخله کنند. در واقع، وقتی درگیری داخلی در جمهوری دومینیکن وارد فاز حاد خود شد، لیندون جانسون، رئیس جمهور امریکا به این نتیجه رسید که امکان پیروزی انقلابیون چپ گرا در این کشور وجود دارد و شخصا دستور دخالت نظامی را صادر کرد. در ادامه در دهه 1970 آرژانتین، شیلی و شماری از کشورهای آمریکای جنوبی عملیات هایی را با حمایت آمریکا علیه دولتها و رهبران چپ گرای آن دوران ( تحت عنوان عملیات کُندور) ترتیب دادند.
در دهه 1980 نیز دولت رونالد ریگان از نیروهای ضد کمونیستی علیه دولت ساندینیست نیکاراگوئه حمایت کرد. سال 1983 نیروهای آمریکایی به جزیره گرانادا در حوزه کارائیب حمله کردند. در سال 1989 آمریکا برای سرنگونی دولت مانوئل نوریگا به پاناما حمله کرد. همچنین، در سال 1990 آمریکا با کمک رسانی مالی به تروریسم، جنگ خبری و حمایت سازمان سیا از تروریستهای کنتراس برای برهم زدن ثبات در نیکاراگوئه، مجددا در این کشور دخالت کرد. در آستانه انتخابات سازمان سیا از شایعاتی مبنی بر خرید روزنامه های آلمانی توسط ساندینیست ها خبر داد. از این گزارش ها علیه دانیل اورتگا، نامزد ساندینیست استفاده شد و در نهایت انتخابات نیز با شکست اورتگا همراه شد.
در ادامه اقدامات مداخلهجویانه آمریکا، در سال 1994 یک حمله تحت هدایت آمریکا به هائیتی برای کنار گذاشتن حکومتی نظامی که توسط کودتای سال 1991 ایجاد شده بود، انجام شد. در اقدامی دیگر، در سال 2002 هوگو چاوز رئیس جمهوری وقت ونزوئلا پیش از حضور دوباره در قدرت، برای دو روز از قدرت خارج شد. وی آمریکا را به حمایت از کودتا در ونزوئلا متهم کرد. اکنون در وضعیت جدید، آمریکاییها با این پیشینه طولانی از مداخله و کودتا در قاره آمریکا، با تعیین الیوت آبرامز به سمت نماینده آمریکا در امور ونزوئلا، به نظر میرسد طرح کودتایی جدید را در سر میپرورانند و در آینده یز شواهد این امر به وضوح نمایان خواهد شد.
کودتا برنامه نهایی آمریکا در ونزوئلا
تعامل و کنشهای دولت آمریکا با دیگر کشورهای جهان به ویژه پس از پایان جنگ جهانی دوم تا کنون، نشانگر کارنامهای سیاه از کودتا علیه حکومتها و سیاستمداران مستقل است. در واقع، در هر نقطه از جهان اگر دولتی مستقل وجود داشته که تابع سیاستها و اوامر واشنگتن نبوده، بلافاصله نهادهای امنیتی و دفاعی آمریکایی، کودتا علیه حکومت مستقل را در پیش گرفتهاند. این روند به گونهای بوده که میتوان صحبتهای آیرا کورزبان وکیل ژان برتراند آریستاید، رئیس جمهور وقت هائیتی پس از کودتا در این کشور، را مورد توجه قرار داد که با نکتهسنجی ظریف تاکید میکند: «چرا تاکنون در آمریکا کودتا شکل نگرفته است؟ زیرا در این کشور «سفارت آمریکا» وجود ندارد!»
واقعیت آن است که سفارت آمریکا در کشورهای مستقل جهان بیش از آن که وظیفه تنظیم مناسبات دیپلماتیک میان دو کشور را داشته باشد، در پی جاسوسی و اداره امور در راستای خواستههای واشنگتن است. دولت ترامپ حتی بیشتر از دولتهای سابق آمریکا خواهان کنار گذاشتن و براندازی رهبران مستقل و آزادیخواه در کشورهای مختلف جهان است. ترامپ و مشاوراناش بر اساس منطق تجارت مسلکانه خود قصد دارند که در ونزوئلا به عنوان یکی از مهمترین کشورهای دارنده منابع عظیم انرژی در سطح جهانی، دولتی دست نشانده و تابع اوامر واشنگتن را روی کار بیاورند، تا از این طریق، از یک سو، ذخایر عظیم نفت و صادرات بنزین ونزوئلا به آمریکا را برای تنظیم بازار داخلی آمریکا و بازار جهانی انرژی، به کار گیرند و از سوی دیگر، با به قدرت رساندن رهبران دستنشانده در ونزوئلا قدرت سیاسی آمریکا را در سطح جهان افزایش دهند.