الوقت- اتحادیه اروپا که تا چندی پیش از آن به عنوان نمونه موفق همگرایی منطقهای و نظام بازار مشترک در عرصه بینالمللی یاد میشد و سیاستمداران و پژوهشگران مناطق دیگر جهان برای حرکت در این مسیر به تجارب کشورهای اروپایی به عنوان یک الگوی رفتاری قابل پیگیری در مباحث توسعهای نگاه میکردند، اکنون خود با بحرانها و چالشهای عدیدهای روبه رو است که دامنگیر این اتحادیه شده است و بقا آن را به طور جدی تهدید میکند.
در حالی که انتظار میرفت اعتراضات در فرانسه با گذشت سه هفته از آغاز آن روبه آرامش رود، اما روز شنبه خیابانهای پاریس همچنان شاهد حضور گسترده تظاهرکنندگانی بود که علیه سیاستهای دولت پاریس اعتراض داشتند. از سوی دیگر تنها فرانسه نیست که این روزها به شدت درگیر اعتراضات خیابانی است، بلکه این اعتراضات فراتر از مرزهای فرانسه در کشور همسایه، یعنی بلژیک نیز در جریان است و بلژیکیها با جلیقه زرد به نشانه اعتراض علیه سیاستهای دولت به خیابانها آمدهاند که نشان از منطقهای شدن بحران جلیقهزردها در اتحادیه اروپاست.
با این حال اتحادیه اروپا این روزها بحران کم ندارد و حال گسترش بحران جلیقه زردها در مناطقی از اتحادیه اروپا امیدها به آینده روشن این اتحادیه منطقهای را بیش از پیش مبهم ساخته است. اما مهمترین بحرانهای چالشساز این روزها در اتحادیه اروپایی کدامند؟
بن بست نارضایتیها
اعتراضات جلیقه زردها خود یکی از بارزترین نشانههای گسترش نارضایتی و بی اعتمادی در اتحادیه اروپایی است. معترضان جلیقه زرد از میان اقشار شناخته شده و معمولی همیشگی مانند ان.جی.او. ها و یا سندیکاهای کارگری نیستند بلکه از میان پائینترین سطح اقشار جامعه و در واقع حاشیهترین شهروندان هستند. آنها میگویند سالهاست کسی صدایشان را نمیشنود نه دولت نه افراد مشهور و نه نهادهای غیردولتی مردم نهاد و از رای دادنهای تکراری و تغییر نام رئیس جمهورها خسته شدهاند و بدنبال تغییرات واقعی هستند.
گویی در کشورهای اروپایی نیز فعالیتهای غیردولتی و سندیکایی به اقشار خاص و ویژهای محدود شده و همچنان صدای اکثریت شهروندان شنیده نمیشود. در عین حال اعتراضات به سرعت به دیگر شهرهای اروپایی از جمله لندن، برلین و بروکسل نیز سرایت کرد و بروکسل همچنان به مانند پاریس ناآرام است.
حقیقت هم آن است که تداوم این اعتراضات نشان میدهد که نظام لیبرال دموکرات اروپایی تا کنون نتوانسته علی رغم شعار برای حفظ حقوق شهروندان، اما ضامن حقوق آنان باشد و در بیشتر موارد منافع اقلیتی که بیشترین منابع سرمایهای را دارا بودهاند، برمنافع اکثیرت طبقه متوسط ترجیح داده شده است. به عنوان مثال اعتراضاتی که در حال حاضر در صربستان و شهر بلگراد در جریان است بدلیل اعتراض علیه قانونی است که شهروندان این کشور آن را قانون بردگی عنوان میکنند، چون بیش از کارگران و کارکنان، حق بیشتر نصیب کارفرمایان و صاحبان سرمایه خواهد بود و آنان میتوانند تا بیش از یک سال پرداخت حق الزحمه اضافه کاری کارکنان خود را به تعویق بیاندازند.
براین اساس نظام سیاسی و اقتصادی فعلی حاکم در اتحادیه اروپا که از آن لیبرال سوسیال نام برده میشود و به میزان کمتر و یا بیشتر درکشورهای اروپایی جریان دارد در دستیابی به اهداف رضایت عمومی بسیاری از شهروندان ناکام مانده و اعتراضات فعلی در بسیاری از کشورهای اروپایی نماد بارز این نارضایتی است.
انسجام شکننده کشورهای اروپایی
از سوی دیگر با وجود گذشت بیش از چهار دهه از تاسیس اتحادیه اروپایی که آرمان نهایی خود را بر رسیدن به ایالات متحده اروپایی میدید، اما امروز ثبات این اتحادیه و ابقای آن با وجود بحرانها در معرض تهدید قرار گرفته است.
بدون تردید خروج انگلیس به عنوان یکی از اعضای اصلی و قدرتمند اتحادیه اروپا از این اتحادیه بیش از گذشته شکننده بودن پیوند و انسجام داخلی اعضای اتحادیه اروپا را نشان داد.
از سوی دیگر ماه گذشته وقتی رهبران فرانسه و آلمان پیشنهاد تاسیس ارتش مشترک اروپایی را مطرح کردند با واکنش منفی سایر اعضا مواجه شدند و وزرای دفاع و خارجه هلند و دانمارک تشکیل ارتش واحد برای اروپا را با وجود ناتو موضوعی سیاسی و غیرضروری عنوان کردند که از آن حمایت نخواهند کرد.
براین اساس انسجام داخلی اعضای اتحادیه اروپا برخلاف تصور آرمانی سالهای گذشته دیگر چندان به مانند گذشته همسو و همجهت نیست و حتی پس از خروج انگلیس از اتحادیه اروپا، برخی گروههای راستگرا نزدیک به ماری لوپن، رهبر جناح دست راستی فرانسه پیشنهاد خروج فرانسه را تحت عنوان فرگزیت مطرح کردند که با نگرانی نهادهای اروپایی روبرو شد، چون در واقع با خروج فرانسه از اتحادیه اروپا، در عمل اتحادیه اروپا تنها محدود به نامش باقی خواهد ماند.
این انسجام بی سابقه شکننده میان اعضای اتحادیه اروپا از سوی دیگر نتیجه تقویت جریانات راست و به شدت ملیگراست که از دیکته شدن سیاستهای اروپایی در کشورهایشان به تنگ آمده و بیشتر به سمت دنبال کردن سیاستهای ملی بجای سیاستهای اروپایی میباشند. در ایتالیا دولتی راستگرا قدرت را به دست گرفته و در آلمان به عنوان قلب تپنده اتحادیه، حزب راستگرای آلترناتیو برای آلمان توانست به پارلمان راه یابد.
از سوی دیگر رشد جریانات دست راستی در اتحادیه اروپا خود متاثر از تداوم بحرانهای اقتصادی و سیاسی موجود در این اتحادیه است که اعتراضات اخیر برجستهترین نشانه آن میباشد.
تهدیدات بینالمللی
اتحادیه اروپا حتی در فضای بینالمللی امروز نیز چندان به مانند گذشته با شریک قدیمی خود یعنی ایالات متحده همسو و هم جهت نیست و در واقع تغییر صحنه سیاسی واشنگتن و روی کارآمدن نسل جدیدی از محافظهکاران اقتصاد محور به رهبری ترامپ باعث تضعیف پیوندها میان اروپا و آمریکا شده است.
در واقع تاکید رهبران آمریکایی بر یکجانبهگرایی و شعار آمریکا اول باعث شده تا واشنگتن با هرگونه قدرت گیری دیگر واحدهای سیاسی از جمله اتحادیه اروپا به شدت مقابله کند و کاخ سفید بطور علنی از خروج کشورهای عضو اتحادیه اروپا از این اتحادیه حمایت کند که نمونه بارز آن حمایت دولت ترامپ از طرفداران خروج لندن از اتحادیه اروپا بود.
از سوی دیگر اروپا در مرزهای شرقی خود با رقیبی همیشه سرسخت بنام روسیه روبروست که همواره توسعه اتحادیه اروپا را خطری در برابر منافع ملی خود دیده است. از این رو شرایط برای اتحادیه اروپا با وجود رقابتهای به شدت تنگاتنگ با روسیه در مرزهای شرقی چندان مساعد نیست.
براین اساس اتحادیه اروپا این روزها در فضای بینالمللی موجود قدرت مانور و بازیگری خود را بدلیل فشارهای همزمان آمریکا و رقابتهای همیشگی روسیه به شدت از دست داده و بعید به نظر میرسد که در شرایط فعلی اروپا قادر به تعریف منافع مستقل خود باشد. این موضوع از جمله در جریان توافق هستهای با ایران به روشنی مشخص شد و در حالی که کاخ سفید بدنبال خروج از برجام و در مقابل اتحادیه اروپا بر حفظ برجام تاکید داشت، اما در نهایت اروپا در مقابل خروج واشنگتن از برجام بسیار دست به عصا حرکت کرد و حتی با وجود ادعاهای اولیه مبنی بر حفظ برجام اما اعضای اروپایی برجام به سختی مکانی را برای میزبانی از کانال مالی مشترک با جمهوری اسلامی ایران فراهم کردند. سیاستی که بیش از هرچیز نشان داد اتحادیه اروپا هنوز نتوانسته بازیگر مستقل بینالمللی باشد.