به نظر نمی رسد با قتل خاشچی توسط عربستان و تهدیدات کلامی غرب بتوان تغییری در سطح حمایت های آمریکا از سعودی ها و رویکرد سرکوبگرایانه محمد بن سلمان در داخل و بحران آفرینی خارجی در طولانی مدت مشاهده کرد
الوقت- ناپدید شدن جمال خاشقچی روزنامهنگار منتقد عربستانی در خاک ترکیه در حالی که تمامی مدارک و قرائن نشان از دست داشتن سعودیها در این رویداد دارد به بحرانی دیگر در روابط خارجی عربستان تبدیل شده است. واکنش و فشار گسترده جهانی بر سعودیها برای پاسخدهی به سوالات فراوان در مورد سرنوشت خاشقچی، مقامات ریاض را دچار سردرگمی در مورد نحوه پشت سر گذاردن این بحران کرده است. بحرانی که بار دیگر کارنامه پر از سیاهی و تباهی عملکرد عربستان سعودی در نقض حقوق اساسی شهروندان عربستانی از یکسو و همچنین رفتارهای ترویجکننده تروریسم، بیثباتی و بحرانآفرینی در منطقه غرب آسیا را به صدر توجه افکار عمومی جهانی، رسانهها و نهادهای بینالمللی آورده است. کارنامهای که تحت تأثیر باجهای کلان اقتصادی به مراکز قدرت در جهان و همچنین بزرگ کردن اقدامات تبلیغاتی محمد بن سلمان با عنوان گذار عربستان به دوران جدید از طریق اصلاحات اجتماعی- اقتصادی و فرهنگی، از سوی دولتهای غربی مورد بیتوجهی قرار میگرفت اما اکنون به واسطه عملکرد گسترده رسانهها در پوشش اخبار و جنبههای مختلف ناپدید شدن خاشقچی و حساس شدن افکار عمومی در غرب نسبت به این موضوع دولتهای غربی نیز مجبور به اتخاذ مواضع علیه اقدامات ضدحقوق بشری و بیثباتساز متحد دیرینه خود شدهاند.
اما از همه این واکنشها مهمتر برای سعودیها نوع عکسالعمل کاخ سفید میباشد که به صورت دو پهلو اتخاذ شد. از یکسو ترامپ اعلام کرده که موضوع متوقف ساختن فروش سلاح به عربستان مطرح نخواهد شد و از سوی دیگر وی از مجازات شدید سعودیها در صورت اثبات دست داشتن در جنایت احتمالی نسبت به روزنامه نگار واشنگتن پست سخن گفته است. عربستان سعودی نیز در مقابل از واکنش شدیدتر به هر دولتی که اقدامی بر علیه عربستان در ارتباط با ناپدید شدن خاشقچی علیه ریاض اتخاذ کند خبر داده است. با وجود این، اکنون این پرسش مطرح است که تهدیدات و اقدامات احتمالی آمریکا تا چه اندازه توان تأثیرگذاری بر رفتار سعودیها در سیاست داخلی و خارجی را دارد؟
برای پاسخ دادن به این پرسش در ابتدا باید به درک درستی از سطح تأثیرپذیری و به عبارت دقیقتر وابستگی سیاستگذاری حکومت سعودی در امور داخلی و خارجی به متغیر سیاست منطقهای دولت آمریکا رسید.
سعودیها از آغاز استیلا بر شبه جزیره عربستان تاکنون با تکیه بر اهمیت نقش عربستان در نظام تقسیم کار بین المللی به عنوان تولیدکننده مواد خام (نفت) و ایفای نقش مورد نیاز غرب در شبه جزیره که همانا تداوم بی وقفه و کم حاشیه تولید و صدور نفت به بازارهای بین المللی میباشد، توانسته اند اتحاد و همراهی کشورهای غربی را در سرکوب مخالفان و تداوم سلطه بر شبه جزیره با خود داشته باشند. در واقع تداوم حکرانی کم چالش سعودی ها بر شبه جزیره در نبود مبانی دموکراتیک حکمرانی، خلأ مشروعیت سیاسی، نبود آزادی های مدنی و سیاسی، نظام ناعادلانه اجتماعی و ناکارآمدی اقتصادی در توزیع صحیح منابع و... تنها و تنها به دلیل حمایتهای بی دریغ غرب و در راس آن ایالات متحده از این رژیم بوده است. همین واقعیت نیز موجبات سخن تحقیرآمیز دونالد ترامپ رئیس جمهور آمریکا را فراهم آورده بود که چندی پیش صراحتاً اعلام کرد اگر حمایت ایالات متحده از عربستان قطع شود سعودیها بیشتر از دو هفته دوام نخواهند آورند. اگرچه این واقعیت بیشتر دیکتاتوریهای مورد حمایت آمریکا در جهان است اما حکومت عربستان به دلیل ماهیت تماماً آناکرونیستی (زمان پریش) آن قادر به بازتولید و ترمیم خود برای فائق آمدن بر بحرانها نیست و برای این منظور همواره چشم به حمایت های سیاسی و نظامی آمریکا دارد.
بر این اساس ما شاهد آن هستیم که عربستان سعودی سیاست خارجی خود را همواره بر اساس خطوط کلی سیاست منطقه ای آمریکا در منطقه تنظیم می کند به صورتی که برای مثال با روی کار دونالد ترامپ و رویکرد دولت وی برای پایان دادن به مسأله فلسطین از طریق حمایت های تمام عیار از رژیم صهیونیستی اکنون سعودیها ماموریت هموار کردن این مسیر در جهان عرب را بر عهده گرفته است. همچنین این موضوع را می توان در طرح ترامپ برای فشار آوردن بر تهران از طریق خروج از توافق هسته ای و طرح قطع صادرات نفت ایران مشاهده کرد که آمریکا سعودی ها را مامور جبران کاهش عرضه نفت جهانی به منظور افزایش نیافتن قیمت نفت کرده است و سعودی ها نیز بی چون چرا در حال ایفای این ماموریت هستند.
با این توصیف سعودی ها بسیار نگران هستند که انتقادات روبه گسترش در میان سیاست مداران آمریکایی بویژه در کنگره نسبت به تداوم حمایت کاخ سفید از جنگ یمن، پس از بروز قتل خاشقچی موجب پا پس کشیدن آمریکا در این موضوع و تنها گذاشتن سعودیها شود که این امر برای ریاض به معنی شکست کامل در یمن خواهد بود.
اما با وجود این درجه از تأثیرپذیری، متغیر دوم در فهم رفتار سیاسی سعودی ها در سیاست های داخلی و خارجی پس از تهدیدات آمریکا، میزان عملیاتی شدن تهدیدات کاخ سفید است که نه تنها در دوران شخصیت تاجرمآبی چون ترامپ که در تمامی قضایا صرفاً اولویت را به منافع اقتصادی آمریکا می دهد، بلکه حتی در دوره های گذشته نیز هرگاه موضوع اقدامات ضد حقوق بشری متحدین این کشور مطرح می شود زمامداران آمریکا منافع خود در اولویت قرار می دهند. برای مثال در سپتامبر 2015 در حالی که شواهد بسیاری از دست داشتن دولت عربستان در حوادث 11 سپتامبر وجود داشت اما دادگاه، در پی تهدید سعودی ها به خروج سرمایه های خود از آمریکا و فشار دولت اوباما رای به تبرئه عربستان از این اتهام داد و در کمال ناباوری بعدها ایران را به عنوان یکی از عاملین این اقدام محکوم کرد. بنابراین دراولین واکنش ترامپ نسبت به ماجرای خاشقچی وی با صراحت تمام از تداوم فروش سلاح به عربستان سخن گفت.
اکنون نیز سعودی ها مجدداً قصد استفاده از این ابزار را دارند به صورتی که علاوه بر بیانیه وزارت خارجه عربستان، 'ترکی الدخیل' که از نزدیکان محمد بن سلمان هم محسوب می شود، در یادداشتی نوشت اعمال تحریم آمریکا علیه عربستان ضربه به خود این کشور محسوب می شود و اگر واشنگتن مایل به تحریم ما باشد عربستان دچار فاجعه اقتصادی می شود که بر روی همه دنیا اثر خواهد داشت. اگر نفت 80 دلاری باعث نگرانی و خشم رییس جمهوری آمریکا شده است ممکن است با تحریم ریاض قیمت آن به 100 یا حتی 200 دلار برسد. از اینرو باید گفت به نظر نمی رسد با قتل خاشچی توسط عربستان و تهدیدات کلامی غرب بتوان تغییری در سطح حمایت های آمریکا از سعودی ها و رویکرد سرکوبگرایانه محمد بن سلمان در داخل و بحران آفرینی خارجی در طولانی مدت مشاهده کرد.