الوقت- در طول اعصار و خصوصاً در قرون اخیر کشور مصر همواره مرکز ظهور و تولد اندیشههای جدید و جریانات سیاسی نوظهور بوده که با تسری این تحولات فکری و سیاسی به جهان عرب، منطقه را نیز وارد مدار تحولات نوین میکرده است. لکن با افول جنبش ناصر در مصر، رکود و سکونی غیرطبیعی، فضای سیاسی مصر را دربرگرفت. به نحوی که مصر برای سالیان سال در رأس کشورهای محافظهکار عربی قرار گرفت. البته کارشناسان و تحلیلگران مصر همواره بر شکنندگی این سکون و جمود آگاه بودند؛ نظم شکنندهای که با فوران اعتراضات انقلابی در فوریه 2011 خود را نشان داد. اما بهار عربی دیری نپایید و سطح وسیع مشارکت سیاسی در فرآیندی پرفراز ونشیب با ورود نظامیان به عرصه، روند دیگری در پیش گرفت.
پیروزی عبدالفتاح السیسی، ژنرال سابق ارتش مصر، بهعنوان رئیسجمهور این کشور پس از گذشت نزدیک به یک سال از کودتای نظامیان علیه محمد مرسی، دور از انتظار نبود. تحولات پس از کنار زدن رهبر حزب اخوانالمسلمین، نشان داد که ارتش، حکومت یک رهبر غیرنظامی را بر این کشور هرگز نخواهد پذیرفت. تاریخ مصر نشان داده است که ارتش، قدرتمندترین نیروی این کشور در اداره مملکت و حکومتداری است.
اعلام مقررات عبور ومرور، قوانین مبارزه با تظاهرات هرچند مسالمتآمیز هواداران اخوانالمسلمین و در نهایت برگزاری همهپرسی برای قانون اساسی جدید سازوکارهایی بود که هر روز بر قدرت ارتش میافزود. از آن پس بود که سیسی با تمرکز بر شعارهای اقتصادی و امنیتی تلاش کرد نهتنها بر میزان آرای خود بیفزاید که حضور مردم را در پای صندوقهای رأی افزایش دهد. اما برخلاف انتخابات دموکراتیک پیشین که 52 درصد شرکت کرده بودند، اینبار مردم با وجود ناامنیهای گسترده و اقتصاد رو به زوال مصر، چندان بهرویکار آمدن سیسی بهعنوان ناجی این کشور تمایل نداشتند. در نتیجه مشارکت مردم در انتخابات به 47 درصد کاهش یافت. بیتردید چالش مشروعیت سیاسی مهمترین چالش داخلی پیشروی دولت سیسی است. در واقع مردم مصر با آنکه سالیان درازی تحت حکومت اقتدارگرایانه نظامیان بودهاند، اما همواره به وجودِ رهبری غیرنظامی و دموکراتیک بیش از یک ژنرالِ ارتش برای تأمین امنیت خود اعتقاد دارند.
مسأله مهم و قابل تأمل دیگر در دوره سیسی نحوه برخورد و مواجهه دولت وی با اخوانالمسلمین است.به موازات انتخاب سیسی، اخوانالمسلمین و هوادارانش پس از اجرای محاکمات فرمایشی و حکمهای حبس و اعدام، تبدیل به یک جنبش مخالف زیرزمینی شدند که در مسیر اجرای سیاستهای رئیسجمهوری جدید موانع بسیاری ایجاد کردند. از سوی دیگر محافظهکاری مفرط اخوانیها موجب گشت قشر تحصیلکرده جامعه مصری در واکنش به حکم اخراج و دستگیری عده زیادی از دانشجویان و استادان دانشگاه، به جنبش معارضان حاکمیت نظامیان بپیوندند. به طوری که مانعی جدی در تغییر و تحولات بنیادی در سیاست داخلی و خارجی مصر ایجاد کردند. اخوانیها اشتباهات مختلفی درسطوح راهبردی داشتند. این درحالی بود که اکثریت قریب به اتفاق رسانههای گروهی در اختیار بازماندگان نظام سابق بود. موجسازی خبری و سیاسی علیه دولت مرسی و به هم ریختن اوضاع و جنگ رسانهای بر ضد اخوانالمسلمین را همین رسانههای گروهی انجام دادند. در چنین شرایطی مهمترین اشتباه اخوانیها عدم شناخت اولویتها و تشخیص ندادن دوست و دشمن بود.
به علاوه چالش اقتصادی نیز بیگمان از چالشهای اصلی دولت سیسی است. بحران فقر و بیکاری در مصر به وضعیت حادی رسیده است. به نظر میرسد چالشهای اقتصادی که در مصر 2011 دولت مرسی را به زانو درآورد، همچنان وجود دارند، اما دولت سیسی در عرصه اقتصادی میتواند از امکاناتی برخوردار شود که دولت مرسی فاقد آن بوده است. چیرگی بیرقیب نظامیان بر بنگاههای اقتصادی امری نیست که در حوزه مسایل اقتصادی قابلتوجه نباشد.
سیر تحولات مصر در دوران سیسی حکایت از راه دشوار پیشروی این دولت دارد. در همین راستا به نظر میرسد اگر دولت سیسی بهدنبال برگرداندن اوضاع به وضعیت پیش از سقوط مبارک باشد راهبرد غلطی را در پیش گرفته است. چراکه تحولات سیاسی- اجتماعی مصر به عقب بازنخواهد گشت. بهار عربی تجربهای از خیزش همگانی و مشارکت وسیع تودههای مردم در عرصه سیاست بوده است. بیتأثیرکردن نقش مردم و مهار این نیروی تودهای امری بهنظر ناممکن میرسد. ناممکنبودن استراتژی به عقببرگرداندن تحولات در مصر وقتی روشنتر میشود که به این نکته توجه کنیم که این تحولات صرفاً داخلی نبوده است بلکه منطقه را نیز دگرگون کرده است. هیچکس منکر جایگاه اساسی اخوان در حرکت اجتماعی مصر و تأثیرگذاری آن بر روندهای موجود نیست. از سوی دیگر جایگاه ارتش به عنوان منبع قدرت و مشروعیتبخش در طول دورههای حکومتی بعد از ناصر تا به امروز محل تشکیک نبوده است. لذا استمرار سیطره دولتی نظامی بر کل کشور، بدون جلب حمایت مردمی، بیثباتی را در مصر فراگیر خواهد ساخت. تعامل و گفتگو با همه جریانهای سیاسی در این کشور، یک ضرورت است. از اینرو هیچ جریانی نمیتواند به تنهایی قدرت را در مصر به دست گیرد. ارتش و اخوانالمسلمین طیفهای اصلی در این کشور محسوب میشوند. لاجرم این دو جریان یا می بایست در آینده با یکدیگر تعامل کنند و یا همچنان مسیر کنونی خود را ادامه داده و در مقابل هم قرار گیرند. تحقق هر یک از این سناریوها آینده متفاوتی را برای مصر رقم خواهد زد.
جواد مددی