به گزارش الوقت، «محمد پازوکی» کارشناس مسائل بینالملل، طی یادداشتی به بررسی اوضاع منطقه و احتمال حضور داعش در افغانستان پرداخت.
در این یادداشت آمده است: همزمان با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و بهتبع آن بلوک شرق در سال 1991، این ایده در فکر مسلمانان جهان شکل گرفت که خیل عظیم برادران مسلمان بعد از سدهها اسارت به آغوش اسلام بازخواهند گشت و سبب گسترش و تقویت جهان اسلام خواهند شد.
پس از این اتفاق بود که کشورهای مسلمان برای توسعه نفوذ خود در مناطق استقلالیافته از اتحاد جماهیر شوروی و کشورهای وابسته به بلوک شرق اقدام به ایجاد مراکزی فرهنگی و دینی کردند تا بدینوسیله زمینه فراگیر شدن قرائت خود از اسلام را فراهم نمایند.
کشورهایی همچون عربستان سعودی، ترکیه و پاکستان در این امر پیشگام بودند و بهتبع آن، در حال حاضر نیز از نفوذ بسیاری در این منطقه برخوردارند.
در این بین جمهوری اسلامی ایران که گسترش اسلام ناب محمدی را هدف خود داده است، حضور چشمگیر و تأثیرگذاری در آسیای مرکزی ندارد و فضا را برای رقبای خود باز گذاشته است.
در این پژوهش بر آنیم تا با بررسی شرایط منطقه و وضع احزاب اسلامی در آسیای مرکزی و شمال افغانستان امکان حضور داعش در این منطقه و عوامل احتمالی آن را بررسی کنیم.
مسئله افراطگرایی، امروزه یکی از تهدیدهای جامعه بینالمللی محسوب میشود که متأسفانه در کشورهای اسلامی بهشدت در حال رشد میباشد و در اندیشه محققان، خاستگاه این افراطیگری را میتوان در مدلهای مختلفی موردبررسی قرارداد که به همین منظور به مدلهای سهگانهای که از جامعیت بیشتری برخوردار است اشاره میکنیم.
مدل اول: این مدل به نقش عوامل اقتصادی در تبیین و شکلگیری بنیادگرایی اسلامی تأکید میکند. دیدگاههایی که بر اساس این مدل به تبیین بنیادگرایی میپردازند عمدتاً تحت تأثیر نظریه "محرومیت نسبی" استدلالهای خود را سازمان میدهند. به عقیده آنان حرکتهای اسلامگرا واکنش نوینی هستند به گسترش شدید شهرنشینی، ازدیاد جمعیت، بیکاری، فقر، به حاشیه رانده شدن طبقات پایین، توزیع نابرابر درآمدها، فساد نخبگان و ... .
در این بین جوانان برای پاسخ به این وضعیت و محرومیتهای اجتماعی و اقتصادی موجود درصدد تغییرات رادیکال و در برخی موارد مبارزه مسلحانه برآمدهاند و این هدف را از طریق پیوستن به گروههای افراطگرا دنبال کردهاند.
در این مدل ادبیات گروههای اسلامی حول محور مسائلی همچون فقر، نابرابری درآمد و فقدان خدمات اجتماعی میباشد که انگیزه جوانان برای پیوستن به آنها را افزایش میدهد و جذابترین وعده این گروهها، تشکیل دولت اسلامی است که زنده کننده مجد و عظمت گذشته مسلمانان میباشد.
در نقد این مدل گفته میشود که شکلگیری حرکتهای خشونتآمیز به این دلیل بسیار نادر میباشد. به عقیده محمد حافظ[1]، برای پاسخ دادن به کمبودهایی از این دست، گرایش به اندیشههای چپگرایانه در مقابل گرایش به افراط گرایی اسلامی بسیار جذابتر و تأثیرگذارتر به نظر میرسد.
علاوه بر این پس از بررسیهای صورت گرفته مشخص میگردد که افرادی که به گروههای اسلامگرا میپیوندند نه از محرومین اقتصادی هستند و نه از به حاشیه راندهشدگان، بلکه هدف آنها از پیوستن به این گروهها جست جوی سعادت و تلاش برای رسیدن به آن در آخرت میباشد.
به عنوان نمونه، اسامه بنلادن و ایمن الظواهری هریک جزو طبقات بالا در عربستان سعودی و مصر بودند. کسانی هم که از کشورهای غربی بهافراط گرایان میپیوندند معمولاً از افراد تحصیلکرده و آموزشدیده جامعه خود میباشند. بهطورکلی حدود 80% تروریستها و بمبگذاران انتحاری در این تعریف نمیگنجند.
مدل دوم: تمرکز این مدل بر نقش فرهنگ در گسترش افراطگرایی اسلامی میباشد. بر اساس این مدل استدلال میشود که بنیادگرایی اسلامی پاسخی به نفوذ فزاینده فرهنگ غربی و سایر فرهنگهای بیگانه است و افراطگرایی یک نوع فرآیند دفاع فرهنگی در مقابل بیگانگان است.
با این وجود مدل دوم نیز همانند مدل اول از جامعیت کافی برخوردار نیست و مثالهای نقض فراوانی برای آن وجود دارد. بهعنوان نمونه حزب عدالت و توسعه در ترکیه علیرغم پایبندی به اسلام سیاسی خواهان پیوستن به اتحادیه اروپا و وارد شدن به فرآیندهای غربی است.
مدل سوم: این مدل فشارهای اجتماعی را بهعنوان منبع از خودبیگانگی و افراطگرایی ذکر میکند. بر اساس این استدلال، افراطگرایی واکنشی به استبداد و سرکوب دولتی است.
برخلاف دو مدل قبل برای اثبات این مدل مثالهای فراوانی قابلذکر است ازجمله؛ اخوانالمسلمین در مصر بین سالهای 1954-1969، اخوانالمسلمین سوریه در سال 1980 و حزب نهضت اسلامی تاجیکستان در 1992-1997 که همگی در ابتدا متمایل به فعالیت قانونی در چارچوب فرآیندهای دموکراتیک در نهادهای حکومتی بودند اما به دلیل نادیده گرفته شدن و سرکوب توسط دولتها به افراطگرایی روی آوردند.
هر چند یکی از دلایل مهم شکل گیری گروههای افراطی ، وجود استبداد و سرکوب در کشورها می باشد ، اما اگرتنها با این استدلال پیش برویم باید قاعدتا کشورهایی همچون عربستان و برخی کشورهای شمال آفریقا و عربی امروز گرفتار افراط گرایی داخلی و دستخوش تغییر و تحول شوند.
درست است که این کشورها مولد افراط گرایی هستند ولی تهدید افراط گرایی متوجه محیط پیرامونی آنهاست و استبداد و هرگونه سرکوب داخلی نتوانسته باعث فعالیت آنها در محیط داخل و تغییر حاکمیت شود.
امروز در حالی شاهد اقدامات گروههای افراطی در سوریه و عراق پس از صدام هستیم که هر دو این کشورها به نسبت دیگران ، بهتر نرم های دموکراسی را رعایت می کردند.
داعش پس از موصل
در طی چند هفته اخیر خصوصاً پس از شکست داعش در موصل، مسئله ناامنی و جنگ در شمال افغانستان به یکی از موضوعات مهم خبرگزاریها و محافل رسانهای در داخل و خارج افغانستان تبدیلشده است.
در ابتدای طرح مسئله داعش در افغانستان، حکومت وحدت ملی حضور و فعالیت این گروه در افغانستان را موردتردید قرارداد؛ اما پس از اعلام رسمی تشکیل شاخه «خراسان» داعش در ژانویه 2015 و بیعت سران آن با البغدادی، حضور داعش در افغانستان را تائید نمود.
در مقابل نمایندگان پارلمان افغانستان خصوصاً نمایندگان ولایات شرقی و شمالی بارها و بارها از حضور داعش و تحرکات گسترده آن، اظهار نگرانی کردهاند؛ اما دولت این اظهارات را بزرگنمایی از سوی برخی گروههای خاص معرفی نموده و بر محدود بودن دامنه فعالیت آن تأکید مینماید.
نمایندگان مجلس و همچنین شخصیتهای سیاسی ولایات شمالی بغلان، قندوز، تخار، بدخشان، سمنگان، بلخ، جوزجان، فاریاب، بادغیس و سرپل در مصاحبهها و گفتگوهای متعدد با رسانهها همواره بر گسترش خطر داعش در شمال افغانستان تأکید نمودهاند.
در فروردین 1394 ژنرال عبدالرشید دوستم، معاون اول رئیسجمهوری افغانستان اعلام کرد که نیروهای وابسته به داعش به ولایتهای شمالی فاریاب، جوزجان، سرپل و بدخشان افغانستان رسیدهاند.
فتحالله قیصاری عضو گروه امور دفاعی پارلمان نیز روز شنبه 1 آبان/عقرب 1395 در صحبت با رادیو آزادی بیان داشته بود که «مردم شمال از موجودیت طالبان و بیشتر از آن از گروه داعش نگرانی دارند حضور این نیروها در مرزهای قندوز، مزار، فاریاب و ولایات همجوار بیشتر شده است و میخواهند در آسیای مرکزی نفوذ پیدا کنند.»
درباره اهداف پشت پرده انتقال جنگ از جنوب به شمال افغانستان و گسترش اقدامات داعش در ولایات شرقی و خصوصاً شمالی، تحلیلهای متنوعی ارائه میگردد. بسیاری از صاحبنظران، افغانستان را با توجه به ویژگیهای خاص و منحصربهفرد آن مقصد بعدی داعش معرفی مینمایند حالآنکه برخی دیگر این کشور را بهعنوان معبری برای عبور تروریستها به سمت آسیای مرکزی و سپس روسیه میدانند.
در همین راستا، محمد حنیف اتمر مشاور امنیت ملی در جلسه پارلمان افغانستان در 15 اردیبهشت 1394 بیان میکند که داعش درصدد گسترش فعالیتهای خود به آسیای مرکزی میباشد.
عطا محمد نور سرپرست ولایت بلخ در 29 اسفند/حوت 1393 نیز در اظهاراتی مشابه از وجود برنامه استراتژیک برای نفوذ گروه داعش از طریق شمال به کشورهای آسیای مرکزی خبر میدهد. همچنین زبیر مسعود، از مشاوران شورای امنیت ملی افغانستان، هدف داعش را روسیه معرفی میکند.
البته نگرانی از فعالیت داعش تنها محدود به محافل داخلی افغانستان نمیشود، پس از انفجار چهارراه زنبق در کابل، سفیر آلمان در مصاحبهای اظهار داشت: داعش در شمال افغانستان حضور دارد و این یک نگرانی جدی برای آلمان است.
روسیه نیز بارها از وجود تحرکات در مناطق شمالی افغانستان اظهار نگرانی نموده است. روز یکشنبه 25 تیر/سرطان 1396 ضمیر کابلوف نماینده ویژه رئیسجمهور روسیه در امور افغانستان در مصاحبهای بیان داشت: مسکو منتظر واکنش آمریکا و کشورهای غرب در مورد گزارشهای منتشرشده مبنی بر حمایت «هواپیماهای ناشناس» از گروه تروریستی داعش در افغانستان است و مسکو نگران این مسئله است. نماینده ویژه رئیسجمهور روسیه در امور افغانستان افزود: پارلمان افغانستان نیز مانند روسیه در مورد پرواز بالگردهای ناشناس در مناطق مختلف کشور نگران است. کابلوف همچنین گفت: نمایندگان خود پارلمان افغانستان صریح میگویند که بالگردهای نظامی ناشناس متعلق به آمریکایی هاست.
اما سؤالی که در اینجا مطرح میگردد این است که چرا داعش شمال افغانستان را برای فعالیت خویش انتخاب نموده است؟ چه بسترها و یا چه امکاناتی در شمال افغانستان وجود دارد که میتواند حضور این گروه را در این منطقه توجیه نماید؟
علیرضا صمدی، استاد دانشگاه کابل در مطلبی با عنوان «چرا شمال افغانستان ناامن شد» دلایل دهگانه ناامن سازی شمال افغانستان را مورد بررسی قرار میدهد. وی درباره موقعیت ژئوپلیتیک شمال افغانستان مینویسد: «ولایت بدخشان وصلکننده سه کشور پاکستان، چین و تاجیکستان است. افغانستان در شمال با کشورهای آسیای مرکزی مرز مشترک و چندین بندر دارد.
ناامن سازی شمال میتواند در قدم بعدی ناامنی آسیای مرکزی و ناامنی روسیه محسوب گردد همچنین چین از ناامنیهای شمال و گسترش افراطگرای اسلامی آسیبپذیر میگردد، علاوه بر این شمال دارای معادن مختلف و ارزشمندی است که سلطه بر آن درآمدهای هنگفتی به بار آورده و منابع مالی سرشاری برای تداوم و توسعه تروریسم فراهم میآورد.
شمال معبری کوتاه، کم هزینه و سهل برای قاچاق مواد مخدر افغانستان به بازارهای آسیای مرکزی، روسیه و اروپا میباشد. تنها در کشور روسیه سالانه حدود سی هزار نفر براثر استفاده از مواد مخدر که قسمت اعظم آن از افغانستان قاچاق میشود، جان میدهند.
شمال نهتنها برای طالبان ارزش استراتژیک دارد بلکه برای مافیای مواد مخدر و مافیای قدرت دولت نیز از اهمیت بالایی برخوردار است» علاوه بر اینیکی از مفاهیم بنیادینی که داعش همیشه بر روی آن تأکید میکند، آن است که دولت اسلامی دوام خواهد داشت و پیوسته گسترش خواهد یافت. از این نظر داعش خود را دولتی میداند که هیچگاه شکست نخواهد خورد و پیوسته توسعه پیدا خواهد کرد.
به همین جهت یکی از مفاهیم کلیدی در تفکر دولت اسلامی عراق و شام گسترش سرزمینی است که بعضاً از متحدشدن با نیروهای بنیادگرای اسلامی نیز حاصل میشود.
برای مثال از نظر داعش، گروه اسلامی بوکوحرام نیجریه در صورت اتحاد با دولت اسلامی جزئی از آن محسوب میشود هرچند که هزاران کیلومتر با مناطق تحت سلطه دولت اسلامی فاصله داشته باشد. وجود چنین نگرشی به مسائل ژئوپلیتیکی سبب شده است تا سیاستگذاران و سیاستمداران برجسته دنیا همواره به این موضوع فکر کنند که مقصد بعدی داعش کجاست؟
به لحاظ نظری، شمال افغانستان و آسیای مرکزی مکانی مناسب برای گسترش سرزمینی داعش محسوب میشود و مردم کشورهای منطقه آسیای مرکزی تحت حکومتهای اقتدارگرایانه ای قرار دارند که آینده اقتصادی روشنی را برای آنها به تصویر نمیکشد و ضمن وجود فسادهای گسترده، هرگونه گرایشی به اسلام را نیز شدیداً سرکوب میکند.
اگرچه در زمان حال همه توجه داعش به حفظ سرزمینهای تحت تسلط خود در عراق و شام است و به همین دلیل از گروههای جهادی آسیای مرکزی نمیخواهد که در کشور خود اقدام به تأسیس حکومت اسلامی نمایند؛ اما دورنمای احتمالی چنین امری همگان را به وحشت انداخته است، بهخصوص آنکه داعش در مفهومسازی آینده خود، این مناطق را نیز در قلمرو دولت اسلامی قرار داده است و از آن بهعنوان ولایت خراسان نام میبرد.
فارغ از آنچه که در تصور رهبران داعش در رابطه با آسیای مرکزی وجود دارد، آنها اولویت امروز گروههای جهادی را فعالیت در عراق و سوریه میدانند و از همین رواز همهی داوطلبین پیوستن به خود میخواهند که به این کشورها سفر کنند.
برای آنکه شناخت دقیقتری از محبوبیت و نفوذ داعش در آسیای مرکزی به دست آوریم، باید مناطق استراتژیک و دارای پتانسیل افراطگرایی را موردبررسی قرار دهیم، بنابراین در بخش پیش رو به تحلیل وضعیت منطقهای بحرانخیز، موسوم به دره فرغانه خواهیم پرداخت، البته پیشازاین، بررسی اجمالی موضوع جایگاه داعش در کشورهای آسیای مرکزی ضروری به نظر میرسد.
بر اساس دادهها و آمارهای موجود، ازبکستان با حدود 500 تروریست در داعش جایگاه نخست کشورهای آسیای مرکزی در تمایل پیوستن به دولت اسلامی را دارا میباشد.
حزب حرکت اسلامی ازبکستان که بزرگترین گروه اسلامگرا در این کشور میباشد بهصورت رسمی از داعش اعلام حمایت کرده و در بین تمامی احزاب اسلامی آسیای مرکزی بیشترین قرابت را با آن دارد. به همین دلیل بیجهت نیست که این حزب سنی گرا به دنبال ساخت امارت اسلامی در منطقه آسیای مرکزی است و از این جهت با تشویق طرفداران خود برای پیوستن به القاعده، طالبان و داعش به دنبال آموزش نظامی آنان میباشد.
کشور تاجیکستان که به لحاظ قومیتی نسبت به سایر کشورهای منطقه متفاوت میباشد نیز درخطر تمایل همگانی برای پیوستن به داعش قرار دارد. حدود 90 درصد مردم این کشور سنی هستند که اکثریت آنها در غرب و جنوب غربی کشور، یعنی دره فرغانه و حوالی آن زندگی میکنند. یعنی درست در همان جایی که بیشترین افرادی که به داعش پیوسته اند از آن ناحیه هستند.
بر اساس دادههای دولت تاجیکستان حدود 400 شهروند این کشور به داعش پیوستهاند که این تعداد در بعضی از آمارهای بینالمللی تا 2000 نفر نیز ذکر میگردد. البته این میزان در جمعیت 7 میلیون نفری تاجیکستان جمعیت زیادی بهحساب نمیآید.
در دهه گذشته 2 انقلاب در قرقیزستان رخداده است که در هردوی آنها، شورشها و اعتراضات از جنوب کشور آغاز گشته است. فقر و بیعدالتیای که در جنوب قرقیزستان جاری و ساری بوده و مفهوم حکومت برابر اسلامی در اندیشه داعش، سبب شده است تا مردم این منطقه از قرقیزستان که همواره تحتفشار بودهاند به سمت دولت اسلامی حرکت کنند.
بر اساس تخمینها بین 100 تا 600 نفر از شهروندان قرقیز از میان جمعیت 7/5 میلیون نفری این کشور به داعش پیوستهاند که اکثریت آنها مرد و در بازه سنی 22 تا 28 سال قرار دارند.
آنچه که قرقیز های پیوسته به داعش را از سایر افراد آسیای مرکزی که به داعش پیوستهاند جدا میسازد، آن است که قاطبه آنها از یک محل جغرافیایی خاص هستند.
این کشور اگرچه به لحاظ موقعیت اجتماعی بهگونهای بوده است که کمترین برخورد را با تفکر داعش داشته است، اما ازنظر تعداد افرادی که برای پیوستن به دولت اسلامی، به عراق و سوریه سفرکردهاند با تعداد تقریبی 360 نفر در ردههای بالای این امر قرار دارد.
تفکر بنیادگرایی اسلامی از نوع داعشی در ترکمنستان به علت نهادینه شدن مفهوم ملیت و قومیت، در بین اکثریت مردم جایگاهی ندارد و بهاحتمال قوی این تعداد از افراد داوطلب پیوستن به داعش ازجمله افرادی هستند که هویت مشخصی را در جامعه ترکمن ها برای خود پیدا نکردهاند.
حدود 250 شهروند قزاق در صفوف داعش علیه دولتهای عراق و سوریه میجنگند و از این تعداد حدود نیمی از آنها درگذشته در سطوح مشاغلی همچون پرستاری، استادی دانشگاه و مهندسی بودهاند که بر اساس برخی تحلیلها نیمی از آنها زن هستند.
وجود مذهب حنفی و گستره آن در خاک قزاقستان سبب شده تاقزاقها تمایل شدیدی برای پیوستن به داعش داشته باشند. از سوی دیگر حزب بنیادگرای "جماعت تبلیغی" که فعالیت آن در قزاقستان ممنوع اعلامشده نیز پیوسته مردم را برای حرکت به سمت پیوستن به داعش تشویق میکند.
بر اساس دادههای ذکرشده صحبت از تشکیل دولت اسلامی در آسیای مرکزی زود به نظر میرسد، اما درصورتیکه داعش بتواند با جا انداختن مفهوم ولایت خراسان حتی قسمت کوچکی از آسیای مرکزی را برای مدت کوتاهی تحت سلطه خود درآورد، این احتمال بهصورت بسیار قوی وجود دارد که در مدتزمان کوتاهی با سرعت هر چه تمامتر اسلامگرایی بنیادگرای سنی در آسیای مرکزی رشد یابد.
در صورت وقوع چنین امری، عمده خطرها و تهدیدات متوجه ترکیه، روسیه، چین و حتی ایران که اکثریت جمعیت آن را شیعیان تشکیل میدهند خواهد شد.
دره فرغانه؛ کانون ناآرامیهای آینده آسیای مرکزی
امروزه بیشک یکی از مناطقی که ظرفیتهای بالایی برای بروز جنبشهای اسلامگرا در آسیای مرکزی دارد، دره فرغانه است. علاوه بر تحولات سیاسی، تحولات این منطقه از جهات اندیشهای نیز برای اسلام پژوهان دارای اهمیت است، چون اتحاد و ائتلاف میان جریانها و گروههای اسلامگرا در این منطقه و یا اختلاف سازمانی و اندیشهای بین آنها تأثیرات خود را بر کل تحولات هویتی و اسلامی آسیای مرکزی میگذارد.
از طرف دیگر به دلیل مجاورت با شمال افغانستان، این تحولات تأثیرات مهمی نیز بر شمال افغانستان داشته و خواهد داشت. به همین دلیل ضروری است که توضیحاتی پیرامون دره فرغانه داده شود.
دره فرغانه محل اتصال سه جمهوری تاجیکستان، قرقیزستان و ازبکستان است که شامل سه استان از قرقیزستان (جلال آباد، اوش، باتکن) سه استان از ازبکستان (نمنگان، اندیجان، فرغانه) و یک استان تاجیکستان (سغد) می باشد و جمعیت آن حدود 12 میلیون نفر ذکر میگردد. دره فرغانه به لحاظ تراکم جمعیتی پس از چین و بنگلادش در مقام سوم جهان قرار دارد، بهگونهای که در یک کیلومترمربع از آن، حدود 360 نفر زندگی میکنند.
از سوی دیگر بهغیراز گروههای اصلی قومی (قرقیز ها، ازبک ها و تاجیک ها)، 50 اقلیت قومی دیگر نیز در این منطقه زندگی می کنند.
این منطقه به طول 300 کیلومتر و عرض 170 کیلومتر یکی از اصلیترین مناطق کشاورزی در آسیای مرکزی محسوب میشود. در اواخر قرن 19، روسیه تصرف آسیای مرکزی را از همین دره شروع کرد. دره فرغانه در بدو ورود استعمارگران روسیه تزاری به کانون مقاومت علیه متجاوزان تبدیل شد.
در سال 1875 شورش بزرگی علیه حاکمان روسیه تزاری در این منطقه به وقوع پیوست که شدیداً سرکوب و موجب انحلال خاننشین "خوقند" شد. در دوران بعد از انقلاب اکتبر سال 1917 روسیه و گسترش آن به مستعمرات این کشور؛ دره فرغانه صحنه ظهور اولین گروههای مقاومت گردید و از آن زمان تا فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی نیز بهعنوان کانون ناآرامیها شناخته میشد.
در سال 1989 میلادی و در واپسین سالهای حیات اتحاد شوروی "ولایت اندیجان" در دره فرغانه به مرکز درگیریهای قومی تبدیل شد که این اتفاق برای اتحاد شوروی غیرقابلتصور بود و دهها کشته و زخمی بر جای گذاشت.
در پی این امر اقلیت ترکهای مسخطی توسط ملیگرایان ازبک از خانه و کاشانه خود رانده شدند. این اتفاق پیشگوییها در مورد شکننده بودن ثبات در دره فرغانه را تأیید کرد.
از سوی دیگر در بهار سال 1990 در استان "اوش" جمهوری قرقیزستان سازمان غیررسمی "عدالت" و به دنبال آن سازمان "اوش ایماغی" تحرکات خود را گسترش دادند. هدف اصلی این سازمانها حفظ و گسترش فرهنگ، زبان و آداب و رسوم اهالی ازبک این استان بود. بهتدریج رهبری "عدالت" به سمت قومگرایی متمایل شد، اما " اوش ایماغی" به دلیل بیکفایتی هایی که در روند سازش و گفتوگو از خود به نمایش گذاشت از صحنه حذف گردید.
در ماه می سال 1990 جوانان قرقیزستان تقاضا کردند که زمینهای کالخوز به آنان واگذار شود. این درخواست توسط حاکمان محلی که بهطور کامل قرقیز بودند مورد قبول واقع شد، اما کمی بعد این تصمیم لغو گردید.در ماه ژوئن همین سال، اولین رویارویی قرقیز ها و ازبک ها در مورد زمین به وقوع پیوست که بعدها این رویداد تحت نام "فاجعه اوش" در تاریخ تحولات آسیای مرکزی ثبت شد.
نگاهی به وضعیت کنونی منطقه حاکی از آن است که همه استانهای دره فرغانه برای جمهوریهای خود از اهمیت ویژهای برخوردار هستند و در حیات اقتصادی و اجتماعی آنها نقش مهمی ایفا میکنند.
در استانهای نمنگان، اندیجان و فرغانه 27/2 درصد از اهالی ازبکستان زندگی میکنند،در استانهای اوش، جلال آباد و باتکن 51 درصد از اهالی قرقیزستان و در استان سغد 17/7 درصد جمعیت تاجیکستان مستقر هستند.
از طرف دیگر در دره فرغانه وضعیت جالبی از منظر ژئوپولیتیک شکلگرفته است که در آن، ازبکستان بخش عمده جلگه، قرقیزستان کوهها و منابع آب و تاجیکستان تنها راه آهنی که دره فرغانه را به جهان خارج متصل میکند را در اختیار دارد.
امروزه دره فرغانه درگیر مشکلات زیادی است که بنا به تعبیر کارشناسان زمینه ساز بیثباتی های فراوانی در آینده خواهند شد. در جنوب قرقیزستان و استان سغد تاجیکستان، سطح زندگی بهشدت نزول کرده است.
بر اساس آمار بانک جهانی در سال 2003 میلادی 64 درصد جمعیت این استان زیر خط فقر زندگی میکردند و اکنون وضع آنها بدتر نیز شده است.گزارش های نهادهای بینالمللی حاکی از آن است که در مناطق روستایی دره فرغانه، فقر رو به گسترش است و تلاشهای مقامات محلی برای مهار این پدیده شوم ناموفق بوده است. در بخش تاجیک دره فرغانه 27 درصد افراد بالای 18 سال بیکار هستند.
بر اساس این آمارها بیکاری بهویژه در میان زنان بیداد میکند، در همین راستا میتوان به بررسی فعالیتهای گسترده حزب نهضت اسلامی تاجیکستان پرداخت که در بستر عوامل فوق به کنشگری سیاسی-اجتماعی مشغول است.
نهضت اسلامی تاجیکستان یکی از مهمترین حرکتهای اسلامی در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز در صدسال اخیر است. این نهضت در طول حیات 40 ساله خود، ضمن اثرپذیری از حرکتها و نهضتهای اسلامی منطقه و جهان اسلام، ازجمله حرکت اخوان المسلمین در مصر، جهاد مردم افغانستان با شوروی سابق و انقلاب اسلامی ایران، خود نیز موجب بروز و تقویت حرکت های اسلامی در آسیای مرکزی شده است.
نهضت اسلامی را میتوان در زمره نهضتهایی که تمامی ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی یک جامعه را دربرمی گیرد و از پشتوانه مردمی بسیار خوبی برخوردار است، محسوب کرد .
در مطالعه مشخصات این حزب، ذکر این نکته ضروری است که حزب نهضت اسلامی تاجیکستان عناصر اصلی چهارگانه هر نهضت، یعنی ایدئولوژی، راهبرد، رهبری و سازمان را از بدو ظهور دارا بوده است.
این حزب، مراحل شکلگیری یک نهضت را که عبارتاند از: مرحله ظهور، دوره تکوین، دوره ارتقاء مبارزه از روشنفکری به فاز عملیات و دوره توسعه و تکامل را طی کرده است.
در حقیقت ظهور این جریان اسلامی هم مانند حرکت اسلامی ازبکستان، تقریباً واکنشی است به محیط سرکوب و رعب و وحشتی که از طرف حکومت کمونیستی شوروی علیه دینداران اعمال میشد.
اما زمانی که در اثر اصلاحات سیاسی-اقتصادی گورباچف، فضا کمی باز شد، نهضت اسلامی تاجیکستان هم در کنار سایر جنبشهای اسلامی منطقه فرصت ظهور و بروز پیدا کرد.
بر اساس زمینههای موجود در ماوراءالنهر، حزب نهضت اسلامی تاجیکستان به نام «سازمان جوانان» در سال 1974 توسط گروهی از علما به رهبری آقای نوری[4] در شهر "فرغان تپه" بهطور سری سازماندهی شد. هدف این سازمان بالا بردن سطح آگاهی های دینی مردم و آماده کردن جوانان برای مبارزه با رژیم کمونیستی تعیین شد .
رهبران سازمان جوانان در سال 1990 اقدام به ثبت سازمان خود به نام "حزب اسلامی اتحاد شوروی" در مسکو کردند و تعداد زیادی از هواداران سازمان از جمهوری تاجیکستان و سایر جمهوریها (بیش از 300000 نفر) به عضویت آن درآمدند.
در آن هنگام بیش از 15 سال از فعالیت سازمان میگذشت و حزب در بعد تربیت انسانی (که مهمترین هدف آن بود) ازنظر کمی و کیفی موفقیت های چشمگیری کسب کرده بود.
در این مدت سازمان علاوه بر تاجیکستان، در سایر جمهوریها ازجمله ازبکستان، قرقیزستان، آذربایجان، جمهوری چچن و برخی از نواحی قفقاز، شعبات زیرزمینی خود را مشابه آنچه در تاجیکستان انجام گرفته بود، تأسیس کرد و بالاخره نمایندگان حزب نهضت اسلامی تاجیکستان در همین سال در نامهای رسمی به مقامات دادگستری تاجیکستان خواستار اجازه فعالیت رسمی حزب شدند اما پاسخ منفی دریافت کردند.
به دنبال پاسخ منفی وزارت دادگستری به درخواست تشکیل حزب نهضت اسلامی موضوع تشکیل حزب طی نامهای به شورای عالی پارلمان تاجیکستان منعکس شد و چندین بار در دستور کار مجلس شورای عالی این جمهوری تحت عنوان "در رابطه با نامه گدایف[5]، دولت عثمان[6] و دیگران" قرار گرفت و پارلمان تاجیکستان در بهار سال 1990 با تصویب و آغاز فعالیت رسمی حزب نهضت اسلامی در تاجیکستان بهشدت مخالفت کرد.
به دنبال شکست کودتای 19 آگوست کمونیستها علیه گورباچف در شوروی، نیروهای طرفدار اصلاحات در تاجیکستان علیه حکومت این کشور که به طرفداری از کودتاچیان پرداخته بودند دست به فعالیت شدیدی زدند و با اتکا به حمایتی که از جانب نیروهای دموکرات روسیه و شخص گورباچف و یلتسین -که در آغاز قدرت گرفتن بود- از آنها به عمل میآمد، به میدان مبارزه وارد شدند و "قهار محکم اف" رئیسجمهور وقت تاجیکستان که از مخالفین سرسخت اصلاحات (پرسترویکا) در تاجیکستان محسوب میشد را وادار به کنارهگیری کردند.
طرفداران اصلاحات در تاجیکستان که خود را در مقابل حکومت (حزب، دولت و پارلمان) میدیدند مجبور شدند برای پیشبرد روند اصلاحات در تاجیکستان از طریق انجام تظاهرات و اجتماعات اقدام کنند و درخواست های مختلف خود را در این اجتماعات شبانه روزی که چند هفته به طول کشید مطرح سازند.
فعالیت رسمی حزب نهضت اسلامی نیز در تظاهرات پاییز 1991 که دهها هزار نفر به مدت قریب یک ماه در مقابل مقر حکومت تاجیکستان جمع شده بودند افزایش یافت و سرانجام در 17 اکتبر 1991 حکومت مجبور به پذیرش درخواست فعالیت رسمی حزب شد و حزب نهضت اسلامی اجازه فعالیت خود را به دنبال بسیج مردمی و فشار سیاسی به حکومت، به دست آورد.
تأسیس حزب نهضت اسلامی به دنبال فشارهای سیاسی وسیع عمومی هرچند برای حزب موفقیت بزرگی محسوب میشد، اما این بهانه را به دست مخالفین خود داده بود که در فرصتی مناسب روند قانونی تشکیل حزب را زیر سؤال ببرند.
سرعت حوادث سیاسی و فروپاشی شوروی و به دنبال آن استقلال جمهوریهای شوروی ازجمله جمهوریهای مسلمان باعث شد که روند شکلگیری احزاب اسلامی در جمهوریهای مختلف شکل دیگری به خود بگیرد و تلاش برای تشکیل احزاب اسلامی به داخل جمهوریهای مستقل منتقل شود.
با توجه به این نکته که دره فرغانه در میان سه جمهوری ازبکستان، قرقیزستان و تاجیکستان گسترده شده است، تسلط بر این منطقه برای کشورهای آسیای مرکزی مشکل به نظر میرسد و از طرف دیگر، غربیها نیز در تلاش هستند تا نفوذ خود را در این دره بیشتر کنند تا در آینده بتوانند بر جریانهای اجتماعی و سیاسی ای که بهاحتمال فراوان همراه با خشونت خواهند بود تسلط داشته باشند.
در کنار عوامل فوق، وجود بستر فکری مناسب در مناطق شمالی افغانستان و آسیای مرکزی دارای اهمیت زیادی در تحولات اخیر این منطقه میباشد. با اعلام خلافت داعش در عراق و سوریه، حزب التحریر برخلاف طالبان و القاعده که از پذیرش خلافت ادعایی داعش سرباز زدند، از تشکیل خلافت در سایتها و رسانههای منتسب به خود استقبال نمود.
حزب التحریر در سال 1953 توسط تقی الدین النبهانی از دانشآموختگان دانشگاه الازهر در اردن تشکیل شد. هدف این حزب که بر اساس آموزه های اهل سنت تشکیلشده بود، ایجاد یک کشور بزرگ اسلامی زیر نظر خلیفه بود.
میتوان گفت این حزب یک گروه شبه سوسیالستی با تعهد نسبت به تشکیل یک حکومت اسلامی تحت رهبری خلیفه محسوب میشد. تمام ادبیات این حزب مبتنی بر رد دموکراسی و نظریههای غربی بوده و آن را در تناقض با توحید و اسلام میدانست.
ظهور حزب التحریر در آسیای مرکزی حاصل تضعیف کنترل اتحاد شوروی بر مذهب و سیاست در اواخر دهه 80 بود. علاقه به اسلام سیاسی اولین بار از سوی جنبشهایی مانند حزب رستاخیز اسلامی در تاجیکستان و توسط مجموعهای از گروهها در ازبکستان که تحت تأثیر آموزههای وهابی و سعودی بودند برانگیخته شد.
اعضای گروههای ازبک بعدها حرکت اسلامی ازبکستان را تشکیل دادند که متحد طالبان در افغانستان محسوب میشد. سرکوب این گروهها از سوی دولتهای منطقه بهویژه در ازبکستان، امکان ایجاد تکثر مذهبی را به حداقل رساند و در عوض راه را برای گروههای مخفی هموار نمود. این محیط، محیطی ایدهآل برای حزب التحریر بود تا فعالیتهای خود را در آسیای مرکزی گسترش دهد.
گزارشهای فعالیت این حزب در ازبکستان برای اولین بار در اواسط دههی 1990 منتشر شد. این امر به دنبال سرکوب گسترده اعضای حزب التحریر پس از 1997 رخ داد.
گزارشهایی که از سال 2000 به بعد در مورد فعالیتهای حزب در جنوب قزاقستان منتشرشده است بیانگر رونق مجدد فعالیتهای این گروه در آسیای مرکزی است. همچنین گزارشهایی پراکنده در مورد فعالیتهای حزب التحریر در زندانهای ترکمنستان نیز منتشرشده است .
در طول سال 2002 بسیاری از ناظران متوجه کاهش فعالیت حزب التحریر شدند. اعلامیههای کمتری منتشر شد و برخی پژوهشگران مدعی شدند که علت این مسئله کاهش منابع مالی حزب است که احتمالاً عامل آن محدودیتهای آغازشده پس از حملات تروریستی 11 سپتامبر میباشد، اما به نظر میرسد که جنگ در افغانستان به رادیکالیزه شدن دیدگاههای برخی اعضای حزب و تندتر شدن لحن نشریات آن کمک کرده باشد.
بر اساس گزارش دولت قرقیزستان تعداد اعضای حزب التحریر از 5000 نفر در سال 2006 میلادی به 20000 نفر در سال 2009 میلادی رسیده است این در حالی است که در سالهای اخیر حدود 3000 نفر دیگر به عضویت گروه اسلامی حزب التحریر درآمدهاند. البته در ازبکستان تعداد و گستره فعالیت حزب التحریر بهمراتب بیشتر و قویتر است.
در قزاقستان نیز هرچند بحث فعالیت حزب التحریر کمرنگ است ولی بر اساس آخرین برآوردها در شرایط کنونی حدود 16 گروه اسلام گرای افراطی در این کشور فعالیت دارند.
با این وجود حزب التحریر خطرناکترین گروه اسلامی در بین حکومتهای آسیای مرکزی میباشد. بهعنوان مثال از میان 7600 زندانی سیاسی در ازبکستان، 5100 نفر را اعضای این حزب تشکیل میدهند.
ازنظر اعضای حزب التحریر، حکومت سابق ازبکستان تحت رهبری اسلام کریم اف یک حکومت فاسد بوده و شخص کریم اف نیز همانند آتاتورک یک یهودی بودکه به دنبال نابودی اسلام و ارزشهای اسلامی می باشد. با این وجود تحلیل محتوای بروشورهای حزب التحریر میتواند تا حدودی مسائل مهم برای حزب و جهت گیری های آن را مشخص کند.
این حزب پس از ورود به افغانستان، مورد توجه بسیاری از اساتید دانشگاه و دانشجویان قرار گرفت و بهنوعی میتوان هسته اصلی این حزب در افغانستان را اساتید، دانشجویان، طلاب مدارس وملاامامان دانست.
این حزب برخلاف طالبان که دارای رنگ و بوی محلی و بومی میباشند دارای داعیه فرامرزی و جهانی است. مسئله اصلی برای این حزب، احیای خلافت میباشد ، موضوعی که دارای جاذبه خاصی برای بسیاری است و ازجمله نقاط اشتراک با گروههای افراطگرا و ازجمله آنان داعش میباشد.
از سوی دیگر و بر اساس گزارش بنیاد پژوهشی «هریتیچ» در سال 2003، حزب التحریر در بیش از چهل کشور دنیا فعالیت نموده و در هیچیک از این کشورها دفتر قانونی و مکان رسمی برای فعالیت ندارد. بیشترین فعالیت حزب التحریر در آسیای مرکزی و در ازبکستان متمرکز است و پس از آن در تاجیکستان بیشترین هوادار را دارد.
نتیجه گیری
از دیرباز به دلیل دور بودن آسیای مرکزی از مراکز مهم اسلامی، شناخت همهجانبه و درستی از اسلام در منطقه حاکم نبوده است و همواره دین مردم ملغمهای از خرافات و باورهای غلط بوده که به نام اسلام رواج داشته است.
زمانی که این واقعیت تاریخی را در کنار حکومت ضد دین کمونیستها که حدود 70سال ادامه داشت قرار میدهیم، درمییابیم که امروزه مردم این کشورها بیشتر نام مسلمان را یدک میکشند تا اینکه شناخت دقیقی از اسلام داشته باشند.
به همین دلیل پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در هشتم دسامبر 1991 مسابقهای در بین کشورهای اسلامی شکل گرفت تا حضور خود در منطقه را پررنگ کرده و زمینه گسترش تفسیر خود از اسلام را در آسیای مرکزی فراهم آورند.
در این زمینه کشورهای عربستان سعودی، ترکیه و پاکستان پیشتاز دیگران بودند و به لطف دلارهای نفتی، سایر دولتهای حاشیه جنوبی خلیجفارس نیز به ماجراجویی در آسیای مرکزی روی آوردهاند.
در این بین جمهوری اسلامی ایران به دلیل جو سنگین ایران هراسی حاکم بر جهان از این قافله عقبمانده است. در این زمینه کارشکنی های قدرتهای جهانی و منطقهای را نیز در عدم کامیابی ایران در آسیای مرکزی باید مؤثر دانست.
بهعنوان مثال روسیه نیز که در حال حاضر روابط بسیار نزدیکی با جمهوری اسلامی ایران دارد در رابطه با گسترش نفوذ ایران در آسیای مرکزی حساس بوده و برای جلوگیری از این امر در کنار کشورهایی مثل ایالاتمتحده آمریکا و ترکیه قرارگرفته است.
بهعبارتدیگر هرچند ممکن است سایر کشورها اختلافاتی باهم داشته باشند، اما تمام آنها در ضرورت محدود کردن نقش ایران در آسیای مرکزی اتفاقنظر دارند.
در این بین نباید از این نکته نیز غافل شد که حتی در صورت مساعد بودن تمام شرایط نیز، امکانات لازم برای حضور گسترده ایران در آسیای مرکزی فراهم نیست. دلیل آن نیز در اقلیت مطلق قرار داشتن شیعیان و حضور گسترده گروههای بنیادگرای سنی و ضد شیعه در این کشورها است.
با وجود این شرایط، احزاب غیر افراطگرایی همچون نهضت اسلامی تاجیکستان نیز وجود دارند که علیرغم سنی بودن، رابطه خوبی با جمهوری اسلامی ایران دارند و بهطور مرتب ضمن سفر به ایران، با مقامات کشورمان نیز دیدارهایی انجام میدهند.
بهعنوانمثال محیالدین کبیری (رهبر نهضت اسلامی تاجیکستان) ضمن حضور در بیست و نهمین کنفرانس وحدت اسلامی در تهران (دی 1394) با برخی از مسئولین جمهوری اسلامی من جمله مقام معظم رهبری دیدار و گفتوگو کرده است.
افغانستان نیز به دلایل مختلف میتواند برای این گروه بستر خوبی برای سربازگیری و تبلیغات مذهبی باشد. ساختار شدیداً سنتی جامعه، بیسوادی و نگرشهای تندروانهی مذهبی در افغانستان، زمینهی خوبی برای نفوذ تفکر افراطی و تکفیری است و گروههای تروریستی همواره همین نقطه را نشانه گرفتهاند.
تمامی گروههای تروریستیای که تاکنون در افغانستان و منطقه تجربهشده، از همینجا شروع کرده و با سوءاستفاده از آموزههای دینی و مذهبی، برنامههای سیاسی و استخباراتی خود را بهپیش بردهاند.
اکنون نیز این خطر بهصورت جدی وجود دارد که عوامل گروه تروریستی داعش در میان مردم نفوذ کرده و از باورهای سنتی و مذهبی آنها سوءاستفاده کنند و از آن برای اهداف و برنامههای سیاسی و تروریستیشان سود ببرند.
حضور هرچند ضعیف و اندک داعش، خطری جدی برای امنیت ملی کشور است. حکومت افغانستان باید با این مسئله بهصورت جدی و عاقلانه برخورد کند. نباید حضور افراد وابسته به گروه دولت اسلامی در افغانستان صرفاً به چند فراری پابرهنه، شبنامهها و یکی-دو فرد انگشتنما تقلیل داده شود و انگیزهها و عاملان پشتصحنهی آن را نادیده گرفت و از کنار این خطر بیاعتنا گذشت. دولت باید عوامل و نهانگاههای آن را کشف کند و با آن بهعنوان یک تهدید جدی برای امنیت ملی کشور، برخورد نماید.
درمجموع و با بررسی سیر فعالیت داعش در مناطق مختلف افغانستان میتوان چنین نتیجهگیری نمود که این گروه در مناطق جنوبی و غربی کشور به دلیل وجود طالبان و هسته قومی-مذهبی آن نمیتواند موفق ظاهر گردد؛ اما در مناطق شرقی و شمالی کشور و با توجه به وجود بسترهای مختلف ازجمله بستر فکری که سالها توسط حزب التحریر در افغانستان و کشورهای آسیای مرکزی فراهم گردیده است و هم چنین تأکید این گروه بر «احیای خلافت» که مسئله اصلی و کلیدی در گفتمان داعش نیز هست، می تواند همراه با کشور های آسیای مرکزی با محوریت دره فرغانه مکانی مناسب برای ادامه فعالیت داعش در افغانستان و آسیای مرکزی باشد.
با توجه به نکات ذکرشده جمهوری اسلامی ایران نباید در جهت تضعیف حکومتهای منطقه آسیای مرکزی حرکت کند؛ زیرا هرچند که این حکومتها سکولار و ازنظر سیاسی نزدیک به غرب هستند، اما جایگزین مناسبی برای آنها پس از سرنگونیشان وجود ندارد. باید توجه داشت که در صورت وقوع این اتفاق احزاب و گروههایی به قدرت میرسند که دشمنی خود با ایران و شیعیان را بارها فریاد زدهاند.
بهعبارتدیگر هرچند که این حکومتها مطلوب جمهوری اسلامی ایران نیستند، اما ضرر و آسیبشان از حکومتهایی که احتمالاً جایگزین آنها خواهند شد بهمراتب کمتر است، بر این اساس میتوان اظهار داشت که بهترین راهکار برای جمهوری اسلامی ایران در آسیای مرکزی حمایت حداقلی از دولتهای منطقه ضمن کمک و تقویت شیعیان و گروههای اسلامی غیر تکفیری است.