هر دولتی بسته به امکانات و مقدورات خود و همچنین اهداف و طراحیهای خود سیاست خارجی خود را در حوزههای مختلف تدوین و اجرا مینماید. یعنی بین توانمندیهای یک کشور و اهداف و چشماندازهای او باید یک نسبت مستقیم و متوازن برقرار باشد. در این راستا به جرأت میتوان گفت که هیچ واحد سیاسی نیز از این قاعده مستثنی نیست و البته اگر خلاف این عمل نماید، بدون شک از مسیر خارج شده و لاجرم میبایست هزینههای گزاف شکستهای آن را پرداخت نماید.
نکته مهم در رابطه با لوازم و امکانات مورد نیاز برای پیشبرد یک سیاست خارجی موفق در اختیار داشتن مجموعهای از عوامل از اقتصادی و نظامی گرفته تا نیروی انسانی و توان فرهنگی و ایدئولوژیکی است. یعنی به تعبیر «جوزف نای» باید مجموعهای از عوامل «سخت» و «نرم» قدرت را در اختیار داشت و بی شک نبود یکی از این عوامل موجب عدم موفقیت در مسیر پیشبرد اهداف خواهد شد.
به عنوان نمونه اگر امروز دولت ایالات متحده را بزرگ ترین قدرت جهان می دانند، به این سبب است که این کشور در حوزههای اصلی قدرت نیز رتبه اول جهان را به خود اختصاص داده و در برخی از این حوزهها نیز بلاشک رقیب بلامنازع است. به عنوان مثال در حوزه نظامی آمریکا بزرگترین ارتش دنیا را در اختیار دارد و فاصله بودجه نظامی این کشور با رقیب بعدی خود در این حوزه (چین) بسیار معنادار است. در حوزه اقتصاد آمریکا به تنهایی 25 درصد از تولید ناخالص جهانی را به خود اختصاص داده است. در حوزه فرهنگ نیز در طول چند دهه گذشته به خوبی توانسته ایدئولوژی خود ( لیبرال دموکراسی) را در ابعاد مختلف و از طریق ابزارهای متعدد در اکثر مناطق دنیا پیادهسازی نماید. به خوبی می دانیم آمریکا در عرصههایی مانند اینترنت و سینما یکهتاز عرصه جهانی است. در حوزه سیاست نیز اکثر واحدهای سیاسی جهان امروز به طور مستقیم و غیر مستقیم ذیل سیاستهای آمریکا و هژمونی این کشور تعریف میشوند.
در این راستا بررسی سیاست خارجی دولت عربستان سعودی طی سالهای اخیر به روشنی نشان میدهد حاکمان این کشور نتوانسته یا نخواستهاند قاعده فوقالذکر را در نظر بگیرند! یا در بهترین حالت ارزیابی آنها از توانشان در حوزههای مختلف نادرست بوده است.
نگاهی اجمالی به پروندههای مختلفی که دولت سعودی طی سالهای اخیر در منطقه درگیر آن بوده است به روشنی ادعای بالا را تایید مینماید.
عربستان از شش سال پیش تاکنون هزینههای گزاف مادی و معنوی در سوریه جهت سرنگون نمودن دولت سوریه و شخص بشار اسد نموده است. به عنوان تنها یک نمونه امروز بر هیچ کسی پوشیده نیست که گروه تروریستی «أحرار الشام» به عنوان یکی از شاخصترین گروههای مسلح در سوریه به طور کامل تحت حمایت عربستان است و به طور کامل از سعودی فرمانبری مینماید.
اما مشاهده وضعیت بحران در عرصه میدانی و سیاسی نشان میدهد که عربستان در زمینه رسیدن به اهداف خود در سوریه تقریباً به طور کامل شکست خورده و در رسیدن به اکثر اهداف خود ناموفق بوده است. امروز ابقای بشاراسد در قدرت قطعی و نهایی شده و حتی سران دول بزرگ غربی نیز این واقعیت را پذیرفته و به آن اذعان میکنند. جالب اینکه دولت سعودی در حال حاضر از دایره بازیگران اصلی در بحران سوریه خارج شده است و چندان مورد اعتنا نیست. عربستان نه در مذاکرات آستانه جایی دارد و نه در سازوکار ژنو بازیگری اثرگذار است!
در عراق نیز مجموعه سیاستهای این کشور طی ده سال گذشته عایدی ملموس و ارزشمندی برایش نداشته است. هماکنون به اذعان مراجع مختلف، سعودی یکی از منفورترین دولتها در اذهان مردم و نخبگان عراق است. این وضعیت را حتی در بین اهل سنت عراق نیز می توان به وضوح مشاهده کرد. در حوزه امنیتی سیاستهای این کشور در حمایت آشکار و پنهان از اقدامات تروریستی و تکفیریها، با آزادی موصل و شکست داعش در حوزه نظامی عملاً به شکست انجامیده است. در حوزه سیاسی مجموعه راهبردهای این کشور در عراق از جمله ایجاد اختلاف فرقهای و مذهبی به جای خاصی نرسیده و حتی موجب شد اولین سفیر این کشور در عراق به ناچار بغداد را ترک نماید.
در یمن هم که بیش از دو سال و نیم از تجاوز آشکار و وحشیانه به این کشور میگذرد، بالاتفاق تمامی ناظران منطقهای و بین المللی هم نظرند که سعودی به هیچ یک از اهداف اعلام شده خود در آغاز تجاوز نرسیده است. یعنی بر خلاف آنچه در فروردین ماه 1394 اعلام کردند و متصور بودند در کمتر از یک ماه ائتلاف انصارالله را در هم میشکنند و دولت فراری منصور هادی را مجدداً در صنعا مستقر خواهند کرد ولی به خوبی میدانیم انصارالله به همراه همپیمانان خود به طور جدی قدرت را در صنعا در دست دارند و با احیای مجدد پارلمان این کشور موفق شدند دولت انتقالی را در صنعا ایجاد نمایند. منصورهادی و دولت وی نیز هنوز نتوانستهاند ولو موقت حتی در جنوب مستقر شوند و خبرهای تایید شده حاکی از آن است که با فشارهای امارات، سعودی مجبور شده که گزینه خود (منصور هادی) را در آینده نزدیک از صحنه یمن کنار بگذارد. تنها دستاورد ملموس برای سعودیها از پس دو سال و نیم تجاوز غیر انسانی به یمن شکلگیری نفرتی عمیق و ریشهدار در قلب و ذهن مردم و نخبگان یمنی و همچنین شگل گیری پرونده قطور از جنایات بشری است که حتی سیاسیکاری برخی دولتهای غربی نتوانسته مانع از انتشار آن در سطح جهانی شود و بیشک در آیندهای نه چندان دور گریبان آنها را در مجامع و محاکم جهانی خواهد گرفت. همانند سرنوشتی که «تونی بلر» پس از یک دهه به خاطر همراهی با آمریکا در تجاوز به عراق در سال 2003 با آن مواجه شد و او در جریان یک تحقیق ملی در انگلیس محکوم شد و برای همیشه به یک مهره سوخته در عرصه سیاسی انگلستان مبدل گشت.
در رابطه با این مورد اخیر یعنی قطر نیز تنها به بیان این مسئله اکتفا میکنیم که سعودی که در نظر داشت ظرف چند روز قطر را به زانو در آورد، در حال حاضر با شرایط بغرنجی مواجه است که در آن قطر نه تنها به شروط 13 گانه چهار کشور تحریم کننده تن نداده است بلکه به تازگی برای رفع تحریم ضرب الاجل تعیین کرده و شرط کرده در غیر این صورت از شورای همکاری خلیج فارس خارج خواهد شد! اقدامی که در صورت تحقق بی شک موجب نابودی این شورا خواهد گردید. از سویی عربستان این روزها با این واقعیت روبرو است که کشور همسایه به پایگاهی برای استقرار نظامیان رقیب منطقهای یعنی ترکیه تبدیل شده است و از همه تلختر این که ایجاد این بحران موجب شده روابط قطر با رقبای منطقهای عربستان یعنی ایران و ترکیه مستحکمتر و جدیتر شود.
همچنین به اذعان بسیاری از کارشناسان طولانی شدن بحران قطر که کاملا هم محتمل است، بلاشک موجب انتفاع دولت ایران و ترکیه و نزدیکی بیش از پیش این کشورها به قطر خواهد شد که خلاف خواسته عربستان است.
همان گونه که میبینیم اشارهای اجمالی به پروندههای عربستان در منطقه نشان میدهد که این کشور در سیاست خارجی منطقهای خود به واقع بازیگری شکست خورده است.
اما چرا سعودی تا این حد در پیشبرد اهداف سیاست خارجی خود ناموفق بوده است؟
با توجه به توضیحات بیان شده در ابتدای یادداشت به نظر میرسد، تناسبی بین توانمندیها و امکانات سعودی با اهداف و بلندپروازیهای این کشور در منطقه وجود ندارد. سعودی تنها با تکیه بر منابع و ذخایر ارزی و مالی سرشار خود تلاش دارد تا در پروندههای مختلف خود را درگیر نماید. در حالی که در حوزههای درگیر از جمله دارابودن نیروی انسانی توانمند، ارتش قدرتمند، ژئوپلوتیک اثرگذار و ایدئولوژی موثر دارای وضعیت مطلوبی نیست.
ناکارآمدی ارتش این کشور با عنایت به تجربه یمن برای همه ناظران امری بدیهی است. نبود افراد لایق و توانمند در عرصه سیاسی و نظامی که بتوانند اهداف این کشور را در نقاط مختلف پیگیری نمایند نیز امری روشن است. اگر سعودیها چهرههایی مانند سردار سلیمانی را در اختیار داشتند شاید وضع متفاوتی برای آنها رقم میخورد!
همه این موارد و بسیاری موارد دیگر ما را به چرایی حقیقت وضع کنونی سعودی در منطقه میرساند. البته وجود رقبای منطقهای قدرتمندی مانند ایران که اقداماتشان موجب شکستهای پی در پی عربستان است را نباید از نظر دور داشت.
با این وضع دو راه بیشتر برای عربستان متصور نیست. یا در همین جا متوقف شود و سیاست خارجی خود را با توجه به امکانات و پتانسیلهای موجود طراحی و تدوین نماید یا ادامه این مسیر بلاشک موجب فروپاشی این کشور در آینده دور یا نزدیک خواهد شد.
حسین افراخته