الوقت_ تصميم ولاديمر پوتين رئيسجمهور روسيه براي ضميمه كردن شبهجزيره كريمه به خاك اين كشور و تهاجم غيرعلنيِ سربازان روس به اوكراين ، روي آوردن گروه تروريستي داعش به تفكر قرونوسطايي در كنارِ توانمنديهاي پيشرفته براي مبارزه و حكمراني، اقدامات تحريكآميزِ گاهوبيگاه چين در درياي چين جنوبي و درياي چين شرقي و نهايتاً اينكه سوريه بهعنوان كشوري كه تا همين اواخر كارآمد بود، اما اكنون به ويرانهاي تبديلشده و دنيا قادر نيست از وارد آمدن خسارات مالي و جاني بيشتر به آن جلوگيري كند، همگي از نشانه هاي آشفتگي آمريكا در عرصه سياست خارجي است .
بسياري، آمريكا را در وضع پيشآمده مقصر ميدانند، اما ابعاد اين رويدادها بهمراتب گستردهتر از آن است كه صرفاً به اشتباهات تاكتيكي دولت آمريكا يا خودداري واشنگتن از اعزام نيروهاي زميني به جبهههاي جديد نبرد مرتبط باشند. در دوران جنگ سرد، نقش آمريكا در دنيا براي اين كشور كاملاً روشن بود: آمريكا ميبايست پرچمدار مبارزه با اتحاد جماهير شوروي سابق و كمونيسم در سراسر دنيا باشد. البته در تصميمگيريهاي فردي ابهام وجود داشت و اغلب بين ارزشهاي آمريكايي و هدف اصلي؛ تعارض ايجاد ميشد. با اين وجود، اغلب آمريكاييها به آنچه كه هدف ضروري كشورشان در خارج ميدانستند، تعهد داشتند .
با فروپاشي شوروي سابق، اين شفافيت در مسائل نيز پايان يافت و از آن زمان تاكنون آمريكاييها دچار سردرگمي شدهاند. آيا هدف ما، افزايش حداكثري قدرت آمريكاست يا اينكه بايد فرهنگ دموكراتيك خود را ترويج دهيم؟ آيا آمريكا حتي زماني كه مستقيماً تهديد نميشود، بازهم بايد نقش پليس دنيا را بازي كند؟ آيا ما بايد به نقايص و كمبودها در داخل كشور توجه داشته باشيم يا اينكه براي گسترش نظام سرمايهداري و بازار آزاد در سراسر دنيا، احساس وظيفه كنيم؟ البته اين مباحث را ميتوان با تعابير متفاوتي نظير تغيير رژيم يا بازسازي كشورها، تبعيت از قوانين بينالمللي در برابر توجه به موارد استثناء، اقدام يكجانبه در برابر چندجانبه گرايي يا منافع در برابر ارزشها مطرح كرد. اما در پس همه اين تعابير مختلف، جستوجو براي يافتن چارچوب يا دستورالعملي نهفته است كه بر اساس آن بتوان تصميم گرفت چه زماني و كجا بايد پول، سرمايه سياسي و حتي جان افراد را نثار كرد. نظرسنجيها نشان ميدهد بدون چنين چارچوبي، نظر مردم آمريكا نيز درست بهاندازه حاكمان اين كشور درباره اينكه چه زمان بايد اقدام كرد يا نه، مبهم است و احتمالاً با جلو رفتن حوادث؛ مواضع آنها نيز دچار تغييرات اساسي خواهد شد .
در همين حال، آسيبپذيري دنيا در برابر نفوذ خارجي افزايشيافته است. تقريباً كل جمعيت هفتميلياردي دنيا اكنون بازار واحدي را تشكيل دادهاند. ديگر بهسادگي نميتوان از ورود افراد، اطلاعات، جرم، پول، تسليحات، آلودگي و بيماريهاي همهگير به داخل مرزها جلوگيري كرد. در اين اوضاع، جاي خاليِ دستورالعملي براي سياست خارجي آمريكا كه جايگزين سياست مهار دوران جنگ سرد شود و بر سر آن توافق وجود داشته باشد، بهشدت احساس ميشود .
جالب اينكه آمريكا در اين راه تنها نيست. چين نيز در خصوص نقش خود دچار ابهام و حتي رفتار ضدونقيض شده است. اين كشور ديدگاه دِنگ شيائوپينگ مبني بركنار كشيدن از مخاطرهها و تلاش براي افزايش قدرت اقتصادي را كنار گذاشته است. در اينجا نيز ابهامات بسياري، حتي در خود پكن وجود دارد كه حوزه اهداف چين چه اندازه گسترده است؟ قدرت نظامي اين كشور بهسرعت افزايش مييابد و اقدامات اين كشور در درياي چين جنوبي و شرقي بر سر جزاير كوچك و آبهاي ساحلي مورد مناقشه بهقدري تحريكآميز بوده است كه به نگرانيها در منطقه شرق آسيا دامن بزند .
در منطقه خاورميانه، اسرائيل ظاهراً تلاشها براي دستيابي به صلح را رها كرده و به سياست تخاصم فزاينده روي آورده است كه دستيابي به راهكار تشكيل دو كشور يا حتي يك كشور باثبات را غيرممكن ميكند. ايران نيز به مرحله دستيابي به توافق مهم تاريخي نزديك شده است كه ميتواند به نگرانيهاي دنيا درباره برنامه هستهاي اين كشور پايان دهد.
بدين ترتيب، آمريكا در سال 2015 ميلادي، همراهان بسياري در ابهام در عرصه سياست خارجي و منافع حياتي دارد. از سوي ديگر اوباما ديگر نميتواند موضع مبهم خود در قبال سرنوشت بشار اسد رئيسجمهور سوريه را ادامه دهد. او بايد تصميم روشني بگيرد و اين خلأ بزرگ در سياست كنوني خود را كه اجازه نميدهد نيروي زميني كافي براي مبارزه با داعش به سوريه اعزام شود، پر كند. اوباما همچنين نبايد اجازه دهد كه روابط با روسيه به همين منوال سردِ كنوني ادامه يابد .