الوقت- حكومت عربستان سعودي در طي حدودا هفتاد سال پس از شكل گيري خود، در محيطي آشفته و آكنده از جنگها و كودتاهاي گوناگون توانسته است ثبات خود را حفظ نمايد. در طي اين دوران ، اين رژيم جنگهاي وكالتي زيادي را در منطقه در كارنامه خود ثبت كرده است. اما در جنگ صعده كه در سال 2010 ميان حوثي ها و علي عبدالله صالح حاكم پيشين يمن روي داد براي اولين بار ارتش خود را به طور مستقيم وارد عمل كرد و در اين جنگ از حمايت و پشتيباني كماندوهاي مراكش، اردن و نيروي هوايي امارات و امريكا نيز برخوردار شد. در واقع اين جنگ نقطه عطف تاريخي و استراتژيكي براي عربستان و سرآغاز شكاف و فروپاشي قداستي شد كه اين رژيم در نقابي از رنگ و لعاب ديني به گرد حكومت خود تنيده بود. به نحوي كه اين تحول عميق و بنيادين خاندان حاكم را بر آن داشت كه سياست تهاجمي و خصمانهاي را به طور علني و به دور از هر گونه مخفيكاري و احتياط در كل منطقه در پيش بگيرد، همچنان كه با نزديك شدن موج بيداري اسلامي با اتخاذ سياست فرار به جلو دست به اشغال نظامي بحرين و مداخله مستقيم در سوريه زد.
همزمان با اين حوادث، اصل سياسي جديدي نيز در غرب پا گرفت به نحوي كه اهميت و جايگاه خاندان سلطنتي عربستان در امريكا تنزل كرد. امري كه زمزمه هاي آن پس از حوادث 11 سپتامبر و حمايت عربستان سعودي از اسلامگرايان افراطي آغاز و با فروپاشي قداست منطقه اي اين كشور شدت يافته است. هرچند كه هنوز جايگزين مناسبي كه بتواند همچنان حافظ جريان نفت به سوي امريكا باشد يافت نشده است. با اين حال واشنگتن براي بيان اين تجديدنظر، شروع به بزرگنمايي نقش قطر در سطوح عربي و بينالمللي كرد زيرا اين كشور با توجه به ظرفيت هاي متعدد خود ميتواند به نيابت از امريكا در منطقه عمل كرده و حتي در روند تقسيم عربستان نيز كمك كند. به نحوي كه مناطق نفتخيز به هر ترتيبي در اختيار امريكا باقي بماند. اما اين اوضاع با منافع اسرائيل تضاد دارد و مي تواند حركت اين روند را كند نمايد. زيرا اسرائيل بقاي آل سعود را تنها راه نجات خود در منطقه بحران زده خاورمیانه ميداند. همچنانكه در گزارشي كه توسط دانشگاه تلآويو در اوايل ژوئيه 2012 منتشر شد، عربستان آخرين اميد اسرائيل در مقابل به اصطلاح توسعهطلبي ايران و حفط وضعيت در خاورميانه به نفع اسرائيل معرفي شده است.
با توجه به اين شرايط عربستان در حال حاضر در شرايطي پر تناقض و پرنوسان به سر ميبرد كه حكايت از ضعف اوضاع داخلي و آشفتگي در داخل خاندان سلطنتي و پريشاني اوضاع اجتماعي است. به نحوي كه بيثباتي و عدم تعادل شاخصه بارز ساختار حاکمیتی این رژیم به شمار می رود.
ضمن آنكه اين رفتار بيسابقه عربستان در مداخله در سوريه و یمن و همچنین اشغال بحرين تناسبي با اوضاع داخلي عربستان ندارد. زيرا اين كشور خود به دليل فساد عظيم در محافل خاندان حاكم كه از بيشترين سهم ثروت برخوردارند و عدم وجود حداقل آزادي، دستخوش آشوب است.
خاندان سعودي رفته رفته متوجه خطري كه حكومت و سلطنتش را تهديد ميكند شده است. پيشدرآمد اين خطر را ميتوان در شكست طرح عربستان در يمن و از دست رفتن كنترل اوضاع در سوریه مشاهده كرد.
بدون ترديد آل سعود اشتباه استراتژيك مرگباري را مرتكب شدهاند و ورود اين خاندان به درگيريهاي منطقه به طور قطع آنها را در معرض تبعات اين درگيريها قرار داده و اجازه نميدهد كه آنها سالم از آتشبازي خود برافروخته شان بيرون بيايند، امري كه مي تواند آنها را به بازنده نهايي تحولات منطقه تبديل نمايد.
جواد مددی