الوقت- در پی درگیریهای مرزی تازه میان افغانستان و پاکستان که از حملات هوایی تا نبردهای مستقیم میان نیروهای دو طرف گسترش یافت، بار دیگر عمق اختلافات تاریخی و بیاعتمادی دیرینه میان این دو همسایه را آشکار کرد. با وجود انجام چندین دور مذاکره سیاسی، دو کشور هنوز نتوانستهاند به توافق برای توقف دائمی درگیریها و برقراری آتشبس دائمی دست یابند، موضوعی که همچنان فضای جنگ و بیثباتی را بر منطقه حاکم کرده است.
درحالی که پاکستان و طالبان در گذشته روابطی نزدیک و دوستانه داشتند، تحولات سیاسی سالهای اخیر موجب شده تا این دو همپیمان پیشین روبروی هم قرار گیرند. تداوم این وضعیت نشان میدهد شکافها و اختلافات میان دو طرف به مراتب عمیقتر از آن است که با مذاکرات محدود رفع شوند و برای رسیدن به صلح و ثبات پایدار، نیاز به راهحلهایی ریشهای و همهجانبه وجود دارد. این درگیری نه تنها روابط پرتنش میان کابل و اسلامآباد را وارد مرحلهای حساس کرده بلکه باعث دگرگونی در برداشتهای سنتی از دکترین «عمق استراتژیک» و موازنه قدرت در جنوب آسیا شده است.
اهمیت افغانستان و پاکستان در معادلات ژئوپلیتیکی جنوب آسیا
افغانستان و پاکستان دو کشور هممرز و دارای پیوندهای تاریخی، قومی و مذهبی جایگاهی راهبردی در معادلات ژئوپلیتیکی جنوب آسیا دارند. موقعیت جغرافیایی افغانستان به عنوان گذرگاه اتصال آسیای مرکزی به جنوب و غرب آسیا و نقش پاکستان همچون مسیر دسترسی به آبهای آزاد، این دو کشور را به بازیگران کلیدی در طرحهای منطقهای تبدیل کرده است. از اینرو، ثبات یا بیثباتی در افغانستان مستقیماً بر امنیت ملی پاکستان و موازنه قدرت در منطقه تأثیر میگذارد و سیاستهای اسلامآباد در قبال کابل نیز میتواند بر روابط قدرتهای بزرگ مانند چین، هند، روسیه و آمریکا اثرگذار باشد. بدین ترتیب، تعامل افغانستان و پاکستان نه تنها بر امنیت و اقتصاد منطقه بلکه در آرایش ژئوپلیتیکی جنوب آسیا نیز نقشی تعیین کننده دارد.
بخش اول: شکلگیری طالبان و نقش پاکستان از دهه ۱۹۹۰ تا ۲۰۰۱
ریشههای تاریخی و ژئوپلیتیکی روابط میان اسلامآباد و طالبان را باید در تحولات دهه ۱۹۹۰ جستجو کرد، زمانی که جنبش طالبان در افغانستان ظهور یافت و پاکستان با هدف شکلدهی به حکومتی همسو در همسایه شمالی خود، حمایت سیاسی، مالی و نظامی گستردهای از این گروه بهعمل آورد. اسلامآباد از طریق سازمان اطلاعات ارتش خود (ISI) نقش محوری در سازماندهی و انسجام نیروهای طالبان ایفا کرد.
در آن زمان، بسیاری از نیروهای طالبان فاقد تجربه و مهارتهای نظامی لازم بودند و لذا «آی اس آی» ارائه آموزشهای تاکتیکی، تجهیز نیروها و پشتیبانی لجستیکی، ساختار نظامی طالبان را برعهده گرفت و زمینه گسترش نفوذ آنان در بخشهای وسیعی از افغانستان را فراهم نمود. علاوهبراین، پشتیبانی دیپلماتیک و فعالیت شبکههای اطلاعاتی پاکستان به افزایش نفوذ طالبان در سطوح داخلی و منطقهای انجامید و جایگاه اسلامآباد را در تحولات افغانستان و ژئوپلیتیک جنوب آسیا تقویت کرد.
در چارچوب دکترین موسوم به «عمق استراتژیک»، پاکستان بر این باور است که امنیت ملی این کشور در گرو نفوذ مؤثر در افغانستان است. بر پایه این رویکرد، اسلامآباد سعی کرد با حمایت از گروههای همسو مانند طالبان و ایجاد پیوندهای راهبردی با حکومتهای افغانستان، یک سپر ژئوپلیتیکی در برابر هند و سایر رقبا ایجاد کند و از گسترش نفوذ دشمنان احتمالی در مرزهای شرقی خود جلوگیری نماید.
اهمیت افغانستان در رقابت ژئوپلیتیک با هند
از دیدگاه تاریخی، هند و پاکستان مدتهاست که درگیر یک بازی با حاصل جمع صفر در افغانستان هستند و هر کدام برای تسلط چشمانداز سیاسی خود رقابت میکند. رقابت ژئوپلیتیکی با هند، اهمیت افغانستان را در محاسبات راهبردی پاکستان به طور چشمگیری افزایش داده است. از منظر اسلامآباد، افغانستان نه تنها همسایه شمالی بلکه حائلی استراتژیک در برابر گسترش نفوذ هند به شمار میرود که میتواند امنیت مرزهای شرقی پاکستان را تقویت و موازنه قدرت در منطقه را به سود این کشور حفظ کند. برای اسلامآباد، افغانستان همیشه به منزله پشتجبههای برای مقابله با تهدیدهای هند تلقی میشود و به همین دلیل، پاکستان همواره به دنبال حکومتی دوست یا دستکم بیطرف در کابل بوده است.
بنابراین، کنترل یا نفوذ در ساختار سیاسی افغانستان، برای پاکستان ابزاری مؤثر در جهت مدیریت تهدیدهای امنیتی ناشی از هند و مهار گروههای داخلی مخالف محسوب میشود. در کنار این ابعاد امنیتی، افغانستان برای پاکستان مسیر ترانزیتی و اقتصادی مهمی است که راه دسترسی به آسیای مرکزی و بازارهای فرامنطقهای را هموار میسازد، چیزی که هند نیز در سالهای اخیر روی آن متمرکز شده است. دهلینو در دولت قبلی افغانستان سرمایهگذاریهای کلانی در پروژههای زیربنایی و آموزشی انجام داد و اکنون نیز میکوشد از درِ تعامل با طالبان وارد شود که این مسئله تهدید جدی برای اسلامآباد محسوب میشود.
نقش مدارس دینی پاکستان در تربیت ایدئولوژیک طالبان
مدارس دینی در پاکستان نقشی اساسی در شکلگیری فکری و ایدئولوژیک جنبش طالبان ایفا کردهاند. این مراکز که عمدتاً تحت تأثیر اندیشههای مذهبی و آموزههای جهادی فعالیت میکنند، بستری برای پرورش نسل جدیدی از طلاب فراهم آوردهاند که علاوهبر فراگیری علوم دینی، با مبانی سیاسی و نظامی نیز آشنا میشوند. بسیاری از رهبران و فرماندهان کنونی طالبان از فارغالتحصیلان همین مدارس هستند و این پیوند آموزشی، زمینهساز وفاداری عمیق آنان به آرمانهای گروه شده است. مدارس دینی نه تنها مراکز آموزشی بلکه ابزار نفوذ راهبردی اسلامآباد در افغانستان به شمار میروند و با گسترش ایدئولوژی مشترک، به تداوم ساختار فکری و انسجام درونی طالبان کمک میکنند.
تأمین لجستیکی و نظامی طالبان از خاک پاکستان
در سالهای اول شکلگیری طالبان، بخش عمدهای از توان لجستیکی و نظامی این گروه از خاک پاکستان تأمین میشد. اسلامآباد، آگاهانه یا در سایه ملاحظات امنیتی، بستر لازم را برای ایجاد پناهگاههای امن و اردوگاههای آموزشی در مناطق قبایلی و ایالتهای مرزی چون وزیرستان و خیبرپختونخواه فراهم کرده بود.
این مناطق به مراکز اصلی آموزش، تجهیز و پشتیبانی طالبان بدل شدند، جایی که خطوط تدارکاتی برای انتقال سلاح، مهمات و آذوقه شکل گرفت و امکاناتی مانند تعمیر خودروها، خدمات درمانی و انبارهای تدارکاتی در اختیار این نیروها قرار داشت.
علاوهبراین، برخی مدارس دینی و شبکههای محلی نیز در جذب، آموزش و اعزام نیرو نقشآفرینی میکردند. این حمایتها، توان رزمی و انسجام ساختاری طالبان را افزایش داد و زمینهساز شکلگیری نخستین حکومت آنان در افغانستان شد.
روابط طالبان و اسلامآباد در دولت اول طالبان از 1996 تا 2001
در نخستین دوره حاکمیت طالبان، از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، روابط این گروه با پاکستان در بالاترین سطح همکاری و همگرایی قرار داشت. اسلامآباد طالبان را به عنوان متحدی راهبردی در همسایه شمالی خود مینگریست و با هدف ایجاد حکومتی همسو، پشتیبانی گسترده سیاسی، مالی و نظامی از آنان انجام میداد.
سازمان اطلاعات ارتش پاکستان (ISI) نقشی تعیینکننده در تقویت ساختار قدرت طالبان ایفا کرد و این همکاری موجب شد طالبان کنترل خود را بر مناطق کلیدی افغانستان تثبیت کرده و حکومت مرکزی نسبتاً باثباتی ایجاد کنند. در واقع، در این دوره، پاکستان مهمترین حامی خارجی طالبان و یکی از عوامل اصلی دوام و گسترش نفوذ آنان در افغانستان بود.
در سال ۱۹۹۶ همزمان با تصرف کابل توسط طالبان، اسلامآباد با برقراری روابط رسمی و دیپلماتیک، این گروه را به عنوان حکومت مشروع افغانستان پذیرفت. این اقدام نه تنها نشانهای از حمایت سیاسی آشکار پاکستان از طالبان بود بلکه نقطهعطفی در گسترش روابط راهبردی دو طرف به شمار میرفت. به رسمیت شناختن طالبان، زمینه را برای ارائه کمکهای مالی، نظامی و تدارکاتی گسترده فراهم کرد و نقش اسلامآباد را در تثبیت حکومت طالبان پررنگ ساخت.
از منظر اقتصادی، نیز پاکستان نقشی مهم در تقویت حکومت طالبان ایفا کرد. اسلامآباد با گشودن گذرگاههای تجاری مرزی، تسهیل مبادلات کالا و ارائه منابع مالی و کمکهای انسانی، زمینه پایداری نسبی اقتصاد تحت کنترل طالبان را فراهم ساخت. این همکاریها نه تنها به طالبان امکان داد تا چرخه اقتصادی مناطق تحت سلطه خود را مدیریت کنند بلکه موجب شد وابستگی متقابل میان دو طرف افزایش یابد.
در نتیجه، پاکستان توانست نفوذ سیاسی و راهبردی خود را در ساختار قدرت افغانستان گسترش داده و اهداف ژئوپلیتیکی خویش را در برابر رقبای منطقهای دنبال کند. این تعامل اقتصادی، مکمل سیاستهای امنیتی و دیپلماتیک اسلامآباد در قبال افغانستان به شمار میرفت.
چالشها و فرصتهای اسلامآباد در تعامل با دولت اول طالبان
تعامل پاکستان با دولت اول طالبان، مجموعهای از فرصتها و چالشهای ژرف را برای اسلامآباد رقم زد. در بُعد فرصتها، این همکاری به پاکستان امکان داد تا دکترین «عمق استراتژیک» خود را در افغانستان محقق سازد، نفوذ هند را در مرزهای غربی محدود کند و کنترل بیشتری بر مسیرهای ترانزیتی، مرزی و اقتصادی منطقه بهدست آورد. همچنین، روابط نزدیک با طالبان ابزار مؤثری برای گسترش نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک اسلامآباد در افغانستان و تقویت پیوند با قدرتهای منطقهای و گروههای همسو فراهم کرد.
در مقابل، این رابطه با چالشهایی نیز همراه بود، از جمله فشارهای گسترده بینالمللی برای عدم شناسایی طالبان، تحریمهای اقتصادی، نگرانی از بیثباتی داخلی در حکومت طالبان و افزایش تهدید تروریسم و ناامنی در مرزهای مشترک که سیاست خارجی پاکستان را با معادلات پیچیدهای روبهرو ساخت.
بخش دوم: روابط طالبان و پاکستان در دوران اشغال افغانستان ۲۰۰۱– ۲۰۲۱
حمله آمریکا به افغانستان و دوگانگی سیاست پاکستان در قبال افغانستان
حمله آمریکا به افغانستان در پی حملات ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، فصل تازهای در معادلات امنیتی و ژئوپلیتیکی جنوب آسیا گشود و پاکستان را در موقعیتی پیچیده و چندوجهی قرار داد. اسلامآباد که پیشتر از حامیان اصلی طالبان به شمار میرفت با فشارهای گسترده واشینگتن مواجه شد تا به ائتلاف جهانی ضد تروریسم بپیوندد. در نتیجه، پاکستان به صورت رسمی حمایت خود از طالبان را متوقف کرد و پایگاههای نظامی و خطوط تدارکاتی خود را در اختیار نیروهای آمریکایی قرار داد.
با این حال، در سطح غیررسمی، دستگاههای امنیتی پاکستان بهویژه سازمان اطلاعات ارتش همچنان روابطی محدود با برخی شاخههای طالبان از جمله شبکه حقانی حفظ کردند. این سیاست دوگانه، برخاسته از راهبرد دیرینه «عمق استراتژیک» بود که هدف آن حفظ نفوذ در افغانستان و ممانعت از گسترش نفوذ هند تلقی میشد اما همین رویکرد، پاکستان را با بحران اعتماد در روابط با آمریکا، فشارهای بینالمللی و افزایش تهدیدات تروریستی در داخل مواجه ساخت.
پناه دادن غیررسمی به رهبران طالبان در پاکستان
با اشغال افغانستان، پاکستان به یکی از مهمترین پناهگاههای غیررسمی برای رهبران و فرماندهان طالبان تبدیل شد. در مناطق مرزی مانند وزیرستان و خیبرپختونخواه، فضاهای امنی ایجاد شده بود که طالبان میتوانستند در آنها مستقر شوند، نیرو جذب کنند و عملیات خود را سازماندهی نمایند.
این مناطق، نقش پایگاههای پشتیبانی و مراکز هماهنگی نظامی را ایفا میکردند و بستری برای ارتباط مستقیم رهبران طالبان با سازمان اطلاعات ارتش پاکستان فراهم میساختند. از این طریق، طالبان قادر بودند نیروهای خود را آموزش دهند، تجهیزات و تسلیحات ذخیره کنند و برنامهریزی عملیات نظامی را انجام دهند.
این نوع حمایت غیررسمی، اگرچه در ظاهر از دید جامعه جهانی پنهان نگاه داشته میشد اما در عمل به اسلامآباد امکان داد نفوذ استراتژیک خود را در تحولات افغانستان حفظ کند و کنترل نسبی بر مسیرهای مرزی و تعاملات ژئوپلیتیکی منطقهای داشته باشد.
طالبان ابزار چانهزنی پاکستان در سیاست منطقهای و جهانی بین سالهای 2001 تا 2021
در فاصله سالهای ۲۰۰۱ تا ۲۰۲۱ در دوره اشغال افغانستان، طالبان برای پاکستان به ابزاری مؤثر در پیشبرد اهداف ژئوپلیتیکی و چانهزنی در سیاست منطقهای و بینالمللی تبدیل شدند. اسلامآباد با حفظ روابط غیررسمی و گاه پنهان با رهبران طالبان، از این گروه به عنوان اهرمی برای تأثیرگذاری بر تحولات سیاسی و امنیتی افغانستان استفاده میکرد. این ارتباط، به پاکستان امکان میداد نفوذ هند را در مرزهای غربی محدود کند و نفوذ خود را در این کشور تداوم بخشد. طالبان همچنین به ابزاری برای افزایش نقش میانجیگرانه پاکستان در مذاکرات صلح، نشستهای بینالمللی و توافقات امنیتی بدل شدند.
در واقع، این سیاست دوگانه تلفیقی از همکاری دیپلماتیک و نفوذ پنهان برای اسلامآباد نوعی قدرت چانهزنی فراهم ساخت که جایگاه راهبردی آنرا در معادلات ژئوپلیتیکی جنوب و غرب آسیا به شکل چشمگیری تقویت کرد. این سیاست هوشمندانه به پاکستان اجازه داد ضمن نمایش همکاری با واشنگتن در مبارزه با تروریسم، از موقعیت خود برای کسب کمکهای اقتصادی، تجهیزات نظامی و امتیازات سیاسی از آمریکا استفاده کند.
در واقع، اسلامآباد با بازی متوازن میان همکاری آشکار و نفوذ پنهان، هم نفوذ خود را در تحولات افغانستان تقویت نمود و هم جایگاهش را در معادلات ژئوپلیتیکی منطقه و مجامع بینالمللی ارتقا داد، درحالی که آمریکا برای حفظ حمایت پاکستان در مسیر ثبات افغانستان ناگزیر از امتیازدهی بیشتر بود.
نقش پاکستان در تعیین معادلات کابل جدید و کنترل نفوذ هند در سالهای 2001 تا 2021
در دوران اشغال افغانستان، پاکستان تلاش میکرد نفوذ هند در این کشور محدود شود و جایگاه استراتژیک خود را حفظ کند. این کشور از گروههای مسلح و قبایل مرزی حمایت اطلاعاتی و لجستیکی میکرد و تلاش داشت جریانهای سیاسی مورد حمایت هند را تضعیف کند. پاکستان همچنین با دولتهای محلی ارتباط برقرار کرده و از ابزارهای سیاسی، فرهنگی و مذهبی برای جلب حمایت بخشی از جامعه افغانستان بهره برد. پروژهها و سرمایهگذاریهای هند در مناطق حساس هم با فشار سیاسی و دیپلماتیک دنبال میشد تا حضور هند محدود شود و پاکستان نقش اصلی در تحولات کابل داشته باشد. در مقابل، هند با تمرکز بر کمکهای اقتصادی و پروژههای توسعهای تلاش میکرد روابط خود را با دولتهای افغانستان تقویت نماید. این رقابت میان دهلینو و اسلامآباد تأثیر عمیقی بر معادلات سیاسی و امنیتی افغانستان گذاشت و جایگاه پاکستان را در تحولات کابل پررنگتر ساخت.
نقش پاکستان در روند صلح و مذاکرات آمریکا-طالبان
پاکستان در روند صلح و مذاکرات آمریکا و طالبان نقشی تعیینکننده داشت. این کشور که از ابتدای شکلگیری طالبان روابط نزدیکی با این گروه داشت از سال ۲۰۱۸ به عنوان میانجی فعال در گفتگوهای صلح وارد شد.
اسلامآباد با استفاده از نفوذ خود بر رهبران طالبان به ویژه شورای کویته و شبکه حقانی، آنها را برای حضور در میز مذاکرات با آمریکا در دوحه ترغیب کرد و از خاک خود برای برگزاری برخی نشستها و هماهنگیهای دیپلماتیک استفاده نمود.
هدف اصلی پاکستان از این اقدام، کاهش فشارهای بینالمللی، بهبود روابط با واشینگتن و کسب حمایتهای مالی و نظامی غرب، و تضمین نقش طالبان در آینده سیاسی افغانستان بود. حمایتهای لجستیکی و دیپلماتیک اسلامآباد در نهایت به امضای «توافق دوحه» در فوریه ۲۰۲۰ منجر شد که زمینه خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان را فراهم کرد.
تضمینهای پشت پرده میان پاکستان و آمریکا
در پشت پرده روابط پاکستان و آمریکا در جریان مذاکرات صلح طالبان، مجموعهای از تضمینها و تفاهمهای غیررسمی وجود داشت که نقش مهمی در پیشبرد روند دوحه ایفا کرد.
پاکستان متعهد شد از نفوذ خود بر طالبان برای واداشتن آنان به مذاکره با آمریکا استفاده کند و در مقابل، واشینگتن وعده کاهش فشارهای سیاسی و اقتصادی بر اسلامآباد را داد. سازمان اطلاعات ارتش پاکستان با هماهنگی وزارت خارجه، زمینه لجستیکی و دیپلماتیک گفتگوها را فراهم کرد و آمریکا نیز از پاکستان خواست تضمین دهد که خاک افغانستان در آینده علیه منافع آمریکا و متحدانش به کار نرود. این همکاری پنهان پشتوانه اصلی مذاکرات دوحه و توافق خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان بود.
خطوط اصلی سیاست پاکستان در مذاکرات دوحه 2020
خطوط اصلی سیاست پاکستان در مذاکرات دوحه ۲۰۲۰ بر پایه تأمین منافع امنیتی، ژئوپلیتیکی و اقتصادی این کشور در قبال تحولات افغانستان شکل گرفت.
نخست، اسلامآباد تلاش داشت طالبان را به عنوان بازیگر مشروع سیاسی در آینده افغانستان تثبیت کند تا نفوذ هند در این کشور کاهش یابد.
دوم، پاکستان بر خروج منظم و مسئولانه نیروهای آمریکایی تأکید داشت تا از بیثباتی ناگهانی در مرزهایش جلوگیری شود.
سوم، سیاستگذاران پاکستانی تلاش میکردند تصویری مثبت از کشورشان به عنوان «میانجی صلح» ارائه دهند تا فشارهای بینالمللی و تحریمهای آمریکا کاهش یابد. پاکستان از روند دوحه برای تضمین منافع راهبردی خود در افغانستان و منطقه از جمله امنیت مرزی و همکاری اقتصادی در آینده بهرهبرداری کرد.
بخش سوم: پس از خروج آمریکا و تشکیل دولت دوم طالبان (۲۰۲۱ تاکنون)
استقبال اولیه پاکستان از پیروزی طالبان
پس از خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان در آگوست ۲۰۲۱ و تشکیل دولت دوم طالبان، موضع اسلامآباد در قبال حکومت جدید طالبان ترکیبی از امید، احتیاط و نگرانی بود.
در ماههای نخست، مقامات پاکستانی از تحولات افغانستان استقبال کردند و پیروزی طالبان را پایان اشغالگری و فرصتی برای صلح پایدار در منطقه دانستند. بسیاری از سیاستمداران اسلامآباد تصور میکردند که بازگشت طالبان به قدرت موجب تقویت عمق راهبردی پاکستان، کاهش نفوذ هند در افغانستان و شکلگیری دولتی همسو با منافع ژئوپلیتیکی اسلامآباد خواهد شد. پاکستان انتظار داشت که طالبان با توجه به حمایتهای گذشته اسلامآباد، روابط دوستانهای برقرار کرده و امنیت مرز مشترک را تضمین کنند.
ظهور مجدد تحریک طالبان پاکستان و چالش امنیتی برای اسلامآباد
به رغم امیدهای اولیه نسبت به قدرت گیری مجدد طالبان اما روند تحولات برخلاف انتظارات پاکستان پیش رفت. یکی از مهمترین چالشها برای اسلامآباد، افزایش فعالیتهای گروه تروریستی «تحریک طالبان پاکستان» بود، گروهی که از نظر ایدئولوژیک به طالبان افغانستان نزدیک است اما هدف آن سرنگونی دولت پاکستان و ایجاد نظامی مشابه در مناطق مرزی است.
پس از روی کار آمدن طالبان در کابل، تحریک طالبان انگیزه مضاعفی برای مبارزه مسلحانه با دولت مرکزی در پاکستان و شکست ارتش همانند تجربه افغانستان و تشکیل شعبه جدید امارت اسلامی در شبه قاره یافت.
اعضای تحریک طالبان از خاک افغانستان برای حمله به نیروهای امنیتی پاکستان استفاده کردند. دولت طالبان نیز بهرغم درخواستهای مکرر اسلامآباد، هر گونه ارتباط با این گروه تروریستی را تکذیب میکند اما در صحنه عمل از برخورد قاطع با این گروه بویژه تحرکات رهبران و شبه نظامیان این گروه در خاک افغانستان خودداری میکند و حتی برخی از اعضای آنرا در مناطق مرزی پناه داد و این موضوع موجب تنش جدی در روابط دو کشور شد.
از حمایت آشکار به فشار دیپلماتیک و نظامی
با روشن شدن مواضع خصمانه طالبان، سازمان «آی اس آی» که طراح سیاستهای افغانستانی اسلامآباد است بهویژه در جلسات شورای امنیت ملی، بر ضرورت فشار سیاسی و نظامی بر طالبان تأکید کرد و حتی در مواردی حملات هوایی محدود به مواضع تحریک طالبان در خاک افغانستان انجام دادند. در واقع، سیاست جدید پاکستان در قبال طالبان بیش از پیش تحت هدایت ارتش و با محوریت امنیت داخلی، مهار تروریسم و حفظ ثبات مرزی تعریف شده است.
در کنار مسئله امنیتی، اختلافات مرزی نیز به وخامت اوضاع افزود. طالبان در چندین مورد با نظامیان پاکستانی در امتداد خط مرزی «دیورند» درگیر شدند و پروژههای حصارکشی پاکستان را تهدید به تخریب کردند. طالبان هیچگاه خط دیورند را به عنوان مرز رسمی نپذیرفته است، درحالی که پاکستان آن را خط مرزی قانونی میداند. این تنشها بارها به درگیریهای نظامی محدود انجامید و به بیاعتمادی متقابل منجر شد.
موضوع مهاجران افغانی و اخراج آنها از پاکستان به عنوان ابزار فشار اسلامآباد بر کابل نیز روابط جدید دو طرف را پیچیدهتر کرد. پس از سقوط کابل، صدها هزار پناهجوی افغان وارد پاکستان شدند که مشکلات اقتصادی، امنیتی و اجتماعی گستردهای را برای این کشور به وجود آورد. در سالهای بعد، دولت پاکستان با سختگیری فزاینده از جمله اخراج گسترده مهاجران غیرقانونی افغان، فشار بر طالبان را افزایش داد.
روابط اقتصادی، مرزی و سیاسی در فضای تنش
روابط اقتصادی میان پاکستان و حکومت طالبان پس از سال ۲۰۲۱ با وجود وابستگی متقابل، با چالشهایی همراه بوده است. پاکستان یکی از اصلیترین مسیرهای تجاری افغانستان و تأمین کننده کالاهای اساسی مانند مواد غذایی، دارو و سوخت است. اختلافات مرزی، بسته شدن گذرگاههای تجاری چون تورخم و اسپینبولدک و محدودیتهای بانکی ناشی از تحریمها مانع گسترش روابط شدند. با این وجود، هر دو طرف به دنبال تقویت تجارت دوجانبه و گسترش اتصال ترانزیتی منطقهای هستند تا چشمانداز اقتصادی پایدارتری شکل گیرد.
بخش چهارم: تحلیل راهبردی روابط طالبان و پاکستان
عوامل ژئوپلیتیکی تعیین کننده
در دولت دوم طالبان، سیاست پاکستان در قبال افغانستان تحت تأثیر مجموعهای از عوامل ژئوپلیتیکی، امنیتی، قومی و ایدئولوژیک قرار گرفت.
در نگاه اسلامآباد، افغانستان نه تنها همسایهای استراتژیک بلکه حوزهای برای تحقق «عمق استراتژیک» در برابر نفوذ هند و بازیگری مهم در معادلات تجاری و انرژی منطقه محسوب میشود. با این حال، تحولات پس از بازگشت طالبان نشان داد که محاسبات سنتی پاکستان با واقعیتهای جدید منطقه همخوانی کامل ندارد و روابط دو کشور از همکاری تاکتیکی به رقابت و بیاعتمادی راهبردی گراییده است.
رقابت با هند، کنترل مسیرهای تجاری و انرژی
از آنجا که رقابت پاکستان و هند در افغانستان همواره در مرکز سیاست خارجی اسلامآباد بوده است، لذا پاکستان امیدوار بود که با روی کار آمدن طالبان، نفوذ سیاسی و اقتصادی هند در افغانستان از میان برود و اسلامآباد به بازیگر اصلی در کابل بدل شود اما طالبان برخلاف انتظار، در روابط خارجی خود تلاش کرد استقلال را نسبی حفظ کند و به شکل غیرمستقیم از ایجاد وابستگی مطلق به پاکستان خودداری کرد.
بازگشایی سفارت هند در کابل و دیدار اخیر (مهر 1404 اکتبر 2025) امیر خان متقی وزیر خارجه طالبان از دهلینو، که اولین سفر یک مقام ارشد حکومت طالبان به هند از زمان به قدرت رسیدن دوباره محسوب میشد، نشانههایی از گرمتر شدن روابط است اما پاکستان این نزدیکی را تهدیدی مستقیم تلقی میکند.
این موضع، ارتش و دستگاه دیپلماسی پاکستان را غافلگیر کرد و نشان داد که دولت طالبان به دنبال نوعی موازنه میان قدرتهای منطقهای است. بنابراین، برخی تحلیلگران معتقدند که عملیات اخیر پاکستان علیه رهبران تحریک طالبان در خاک افغانستان، تا حدی در واکنش به گسترش روابط طالبان با هند انجام شده است.
از منظر ژئوپلیتیکی و اقتصادی، افغانستان برای پاکستان مسیر بالقوهای برای اتصال به آسیای مرکزی و انتقال انرژی به ویژه از طریق پروژههایی چون خط لوله تاپی (TAPI) محسوب میشود. اسلامآباد امیدوار بود که طالبان ثبات لازم برای پیشبرد این طرحها را فراهم کند ولی ناامنی مرزی، افزایش حملات تحریک طالبان پاکستان و بسته شدن مکرر گذرگاههای تجاری، این اهداف را با مانع روبهرو ساخت. بنابراین، کنترل بر مسیرهای ترانزیتی و گمرکی، بهویژه در تورخم و اسپینبولدک به یکی از ابزارهای فشار متقابل میان دو طرف تبدیل شد.
ابعاد ایدئولوژیک و قومی
در بعد قومی و ایدئولوژیک نیز، پیوندهای مذهبی و پشتونی میان طالبان و بخشی از جامعه پاکستان در مراحل اولیه به عنوان عاملی برای نزدیکی و حمایت متقابل تلقی میشد. اسلامآباد تصور میکرد که این اشتراکات میتواند ابزاری برای کنترل و هدایت طالبان باشد اما با قدرتگیری طالبان در افغانستان وضعیت تغییر کرد و نگرانی پاکستان از تقویت هویت فراملی پشتونها افزایش یافت. طالبان با مطرح کردن دوباره موضوع «خط دیورند» به عنوان مسئلهای تاریخی و حلنشده، این موضوع را از سطح یک اختلاف مرزی خارج کرده و به ابزاری برای فشار سیاسی بر پاکستان تبدیل نمودند، امری که باعث تنش در روابط دو طرف گردید.
پارادوکس سیاست پاکستان در قبال طالبان
سیاست پاکستان در قبال دولت دوم طالبان وارد مرحلهای پیچیده و متناقض شد. در آغاز، اسلامآباد تصور میکرد که طالبان میتوانند همچون گذشته ابزاری برای تحقق اهداف ژئوپلیتیکی پاکستان و کاهش نفوذ هند در افغانستان باشند، بهویژه اینکه افغانستان برای پاکستان عمق راهبردی در برابر دهلی نو محسوب میشود. با این حال، قدرتگیری طالبان پیامدهایی پیشبینی نشده به همراه داشت. این گروه به سرعت به منبع الهام بخش و پشتیبانی برای تحریک طالبان پاکستان تبدیل شد، گروهی که امنیت داخلی و مرزهای غربی پاکستان را تهدید میکند.
در نتیجه، ارتش پاکستان که زمانی حامی اصلی طالبان بود اکنون در برابر چالشی دوگانه قرار گرفته است که هم باید نفوذ خود در کابل را حفظ کند و هم مانع گسترش تهدیدهای امنیتی از سوی طالبان شود. این وضعیت نشان دهنده نوسان دائمی روابط دو کشور میان همکاری، رقابت و تنش است.
نتیجهگیری
در جمعبندی میتوان گفت روابط طالبان و پاکستان طی سه دهه گذشته از شراکتی راهبردی به رابطهای مبتنی بر سوءظن و تعارض منافع تبدیل شده است. در آغاز، اسلامآباد با حمایت سیاسی، نظامی و اطلاعاتی از طالبان، میکوشید «عمق راهبردی» خود را در افغانستان تثبیت و نفوذ هند را مهار کند اما تحولات پس از ۲۰۲۱ نشان داد که طالبان دیگر ابزار سیاست پاکستان نیستند بلکه بازیگری مستقل با منافع خاص خود هستند.
ناتوانی اسلامآباد در کنترل گروه تحریک طالبان، اختلافات مرزی و گرایش طالبان به ملیگرایی پشتونی، این پیوند را از درون فرسوده کرد. امروز رابطه دو طرف به نقطهای رسیده که همکاری ناگزیر با بیاعتمادی عمیق درهم تنیده که بازتاب شکست استراتژی تاریخی پاکستان در استفاده ابزاری از طالبان است.
