الوقت- موج انقلابهای مردمی که از اواخر سال 2010 از کشور تونس آغاز شد به سرعت به سراسر جهان عرب گسترش یافت. اعتراضات گسترده مردمی از تونس به مصر و از آنجا به لیبی، یمن و بحرین امتداد یافت وحکومت های دیکتاتوری نظامی یا پادشاهیهای استبدادی عربی را باخطر بیثباتی و زوال رودرو ساخت. این موج انقلابی برای ایالات متحده از اساس یک تهدید غیرمنتظره محسوب میگردید چرا که حاکمانی که دوستان ومتحدان نزدیک آمریکا محسوب میشدند سقوط کرده یا بنیان حکومتشان سست گردیده بود. بهعبارتی شرکای راهبردی نظم امنیتی که آمریکا معمار آن بود ساقط گشته یا در مسیر سقوط دست وپا می زدند. در این میان سوریه نیز با تحریک بازیگران خارجی بویژه عربستان و ترکیه دچار بحران داخلی شد. با گذشت چند ساله از بحران سوریه هماکنون شاهد شکلگیری صفآرایی در سوریه میان کشورهای غربی و عربی از یک سو و ایران و روسیه بهعنوان نمایندگان شرق از سوی دیگر هستیم. از یک سو، بلوک غرب خواهان پایان حکومت بشار اسد است و از سوی دیگر، بلوک شرق خواهان حفظ حکومت اسد و واگذاری آیندهی این کشور به رای مردم میباشد.
در این میان مواضع آمریکا نسبت به طولانی شدن بحران سوریه بسیار قابل توجه است. اینکه چرا آمریکا نیروهای نظامی خود را مستقیماً در سوریه درگیر نکرد؟ چرا برنامه و استراتژی مشخصی را برای نوع تقابل با داعش اتخاذ ننموده است؟
در واقع، در برههایی، طولانی شدن بحران سوریه که زمانی برای آمریکا مطلوب مینمود؛ با قدرت گرفتن گروه های تروریستی همچون داعش و جبهة النصره و تضعیف گروههای به اصطلاح میانه رو مانند ارتش آزاد به یک تهدید بدل شد و از طرف دیگر میان متحدان آمریکا و بازیگران کلیدی بحران سوریه یعنی عربستان –ترکیه وقطر چنان شکافی پدید آمد که شیرازه ائتلاف ضدسوری از هم پاشیده شد. درعوض آمریکا کوشید با برخی کوشش های دیپلماتیک از طریق گفتگوهای ژنو میان دولت و مخالفان دولت سوریه راهحلی برای خروج از بن بست سیاسی در این کشور بیابد؛ راهحلی که به سرعت با شکست مواجه شد.
در مجموع، اهداف آمریکا درطول بحران سوریه به صورتی مداوم درحال تغییر بوده و دارای ثبات خاصی نبوده است؛آمریکا حامی سقوط بشار اسد بود اما نه خواهان مداخله نظامی بدون مجوز بینالمللی و نه خواهان تسلیح بی حد و اندازه مخالفان دولت سوریه. از سوی دیگر هرچند اوباما نه قصد داشت رهبری کشورهای دشمن نظام سوریه را در دست بگیرد وقدرت آنان را یک کاسه ومنسجم کند اما یارای آن را نداشت تا میان آنان تشریک مساعی لازم را پدید آورد. به عبارت دیگر، راهبرد خاورمیانه ای اوباما با مشکلات اساسی مواجه شده است چرا که از انفعال و مماشات این کشور و بعضا ارسال کمک آنها برای داعش، نیات این کشور را برای مقابله با این گروه تروریستی با سؤالات جدی روبرو ساخته است. از طرف دیگر رسیدن بحران سوریه به نقطهای که در آن هم پیمانان اروپایی ایالات متحده را با سیل مهاجران روبرو ساخت از یک سو و انفعال و ناکارآمد بودن ائتلاف به رهبری ایالات متحده برای مقابله با گسترش داعش از سوی دیگر موجب گردید تا فضای مناسبی برای نقش آفرینی روسیه فراهم گردد.
حضور روسیه در بحران سوریه به عنوان یک قدرت بینالمللی باعث شد بیش از پیش قدرت هژمونیک ایالات متحده به چالش کشیده شود و ناکارآمدی سیاستهای ایالات متحده را در این بحران نشان دهد. آمریکاییها تصور نمیکردند به این شدت روسیه در مقابل آنان واکنش نشان دهد .سوریه برای روسیه یک موضوع بسیار حیثیتی است و در واقع بحران سوریه نقطهای است که میتواند روسیه را تبدیل به قدرتی جهانی نماید. با این وجود دلایلی چند درباره تردید ایالات متحده و متحدانش در مورد حمله زمینی به سوریه مطرح است که مهمترین آنها عبارتند از:
1- اینکه جنگ در سوریه ممکن است به یک هرج ومرج فرقهای تمام عیار برای بیثبات کردن کل منطقه منجر شود.
2- حامیان دولت بشار اسد یعنی روسیه و ایران قدرتمند ومنسجم عمل خواهند کرد؛ به طوری که روسیه ممکن است در برابر حملات ایالات متحده از هیچ کاری دریغ نکند وآمریکا نمیداند واکنش ایران درصورت حمله واشنگتن به سوریه چیست وممکن بود حرف وعمل ایران از طریق سوریه حادث شود.
3- خستگی مردم آمریکا واروپا از بیش از یک دهه جنگ ودرگیری در افغانستان وعراق وتلفات وخسارت ناشی از آن وعدم دستیابی کشورهای شرکت کننده درآن جنگ به اهداف مورد نظر خودکه باعث افزایش فشار افکارعمومی شده است سبب شده تا کمتر دولتی به سادگی حاضر شود در این جنگ با آمریکا همراهی کند.
شرمین کرمی