الوقت- محمد جواد ظریف وزیر خارجه ایران طی سفر به عراق پیشنهادی برای پیوستن کشورهای منطقه به یک پیمان عدم تجاوز مطرح کرد که انعکاس زیادی در رسانهها یافت. همزمان با این سفر همچنین سید عباس عراقچی معاون وزیر خارجه ایران راهی سه کشور کویت، قطر و عمان در حاشیه خلیج فارس شد و در اقدامی موازی با سخنان ظریف گفت: "گفتگو با دولت های منطقه مبنای سیاست خارجی ایران است و بر این اساس ایران آماده است تا مکانیزمهای منطقه ای برای شروع مذاکرات و همکاری سازنده با این کشورها را ایجاد کند." طبیعتاً یکی از این مکانیسمها پیشنهاد پیمان عدم تعرض بوده است. پیشنهادی که بر مبنای کاهش فضای تنشآمیز موجود در منطقه و کاربردی کردن هرچه بیشتر ابزارها و سازوکارهای دیپلماتیک برای حل و فصل اختلافات صورت گرفته است. اما اکنون این پرسشها مطرح میشوند که اولاً هدف تهران از این اقدام چیست؟ و ثانیاً پتانسیلها موجود در این طرح و چالشهای پیشروی اجرایی شدن آن کدامند؟
اهداف و سیاستهای ایران
برای درک درست اهداف تهران از ارائه پیشنهاد انعقاد پیمانهای عدم تجاوز، باید ابتدا آن را در یک منظومه کلیتر از اهداف سیاست خارجی ایران در منطقه مشاهده کرد. جمهوری اسلامی ایران، باتوجه به موقعیت خاص و اهمیت ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی در جهان و منطقه و جایگاه برجسته جغرافیایی و فرهنگی در منطقه آسیای میانه و غرب آسیا، یکی از هدفهای مهم سیاست خارجی خود را بسترسازی برای همگرایی کشورهای منطقه دانسته است. در این راستا طی دهههای گذشته به مرور میان ایران و مجموعه ای از بازیگران منطقه ای غرب آسیا شامل شامل سوریه، لبنان و جنبش جهاد اسلامی و حماس در فلسطین و عراق نوظهور قرابت سیاسی و ایدئولوژیکی و در نتیجه همگرایی و همسویی ایجاد شده است. عمده کنشگری و اهداف منطقهای این مجموعه مقابله با نفوذ و دخالت های نابه جای آمریکا و متحدان غربی اش در منطقه، مخالفت با زیاده طلبی های رژیم صهیونیستی، مبارزه با افراطی گری مذهبی، به ویژه خشونت های گروه های تروریستی و در رأس آن داعش و جلوگیری از تغییر مرزهای رسمی جغرافیایی منطقه بوده است. بر این اساس پیشنهاد انعقاد عدم تجاوز در چارچوب راهبردهای کلان سیاست خارجی و منطقه ای ایران در ایجاد امنیت پایدار و درونزا و همگرایی منطقهای تنظیم شده است چنانکه ظریف پیشتر و در اردیبهشت 96 پیشنهاد تشکیل مجمع گفتگوهای منطقه ای را نیز داده بود که اعم از انعقاد پیمان عدم تجاوز می باشد و بر اساس اهداف اعلامی اصولی چون «مشخصاً احترام به حق حاكمیت، تمامیت ارضی و استقلال سیاسی تمام كشورها، تغییرناپذیری مرزهای بین المللی، عدم دخالت در امور داخلی دیگران، حل و فصل مسالمت آمیز اختلافات، ممنوعیت تهدید یا استفاده از زور، و نیز ترویج صلح، ثبات، پیشرفت و رفاه در منطقه و همچنین توافق در طیف گستردهای از مسایل، از جمله تدابیر اعتماد ساز و امنیت ساز؛ مبارزه با تروریسم، افراط گرایی و فرقه گرایی، تضمین آزادی كشتیرانی و جریان آزاد نفت و سایر منابع و حفاظت از محیط زیست مد نظر قرار گرفته شده بود که در نهایت میتواند باعث توسعه ترتیبات رسمیتر همكاری امنیتی و عدم تجاوز شود.
با این حال بخشی از کشورهای حوزه خلیج فارس، به ویژه عربستان سعودی به دلیل پیگیری سیاستهای گرایش به غرب، به ویژه آمریکا، مراوده آشکار یا پنهانی با رژیم صهیونیستی و همچنین ترویج وهابیت و افراطیگری در منطقه نسبت به اقدامات ایران واکنش منفی نشان داده یا نسبت به آنها بدبین اند.
تعریف و سوابق معاهده عدم تجاوز
معاهده های عدم تجاوز یکی از ویژگی های برجسته دیپلماسی بین دو جنگ جهانی بود. در این نوع از معاهدات بین المللی دو یا چند کشور متعهد میشوند که در عملیاتهای نظامی علیه یکدیگر شرکت نکنند. این معاهدات در دهههای ۱۹۲۰ و ۱۹۳۰ بسیار معمول بودند ولی بعد از جنگ جهانی دوم استفاده از آنها کاهش یافت. نمونه های بسیاری از این معاهدات وجود دارد بویژه معاهده عدم تجاوز مولوتوف-روبینتروپ که در سال ۱۹۳۹ بین شوروی و آلمان نازی امضا شد. معاهده معروف دیگر از این نوع، پیمان کلوج-بریان (Kellogg-Briand) بود که در پاریس، 27 اوت 1928، توسط 15 کشور و در نهایت توسط بسیاری از کشورهای جهان امضا شد. کشورهای اروپایی که از جنگ جهانی اول خسارات فراوانی دیده بودند برای پیشگیری از وقوع مجدد آن با مجموعه ای از معاهدات جداگانه به منظور کسب تضمین در برابر تجاوز و حملات دیگر کشورها این توافق را صورت دادند. پیمان لوکارنو در 1925 نیز نمونه دیگری از این نوع معاهده است که در آن انگلیس و ایتالیا متعهد شدند تا مرزهای فرانسه-آلمانی و بلژیکی-آلمانی را در برابر حملات احتمالی فرانسه یا آلمان ضمانت کنند. شوروی نیز در 17 دسامبر 1925 نیز پیمان اولیه عدم تجاوز را با ترکیه امضا کرد و تا سال 1939 مسکو 11 معاهده از دیگر عدم تجاوز را با کشورهای افغانستان، چین، استونی، فنلاند، فرانسه، آلمان، ایران، ایتالیا، لتونی، لیتوانی، لهستان منعقد نمود.
فرصتها و چالشها
به عنوان بخشی از فرصتهای پیشنهاد ظریف، این اقدام در شرایط کنونی منطقه می تواند در صورت اجرایی شدن تا حدود زیادی از فضای تنشآمیز بوجود آمده بکاهد بویژه اینکه بخش اعظمی از دولتهای منطقه و جهان خواستار حفظ ثبات و آرامش و جلوگیری از ناامنی فراگیر در خلیج فارس هستند. اجرایی شدن این پیشنهاد از سوی دیگر میتواند باب کاربرد مذاکره و دیپلماسی در حل اختلافات کنونی میان کشورهای منطقه را باز کند؛ یعنی موضوعی که اکنون بسیار کمرنگ است و در صورت تحقق می تواند برای نزدیک کردن دیدگاهها در مورد نحوه تعامل بر سر پرونده های مهم منطقه ای استفاده شود. پیشبینی و تصور ابعاد هزینه های سرسامآور انسانی، زیست محیطی، اقتصادی، امنیتی و فرهنگی جنگ و درگیری نظامی در منطقه بخش مهمی از ضرورت بکارگیری دیپلماسی برای حل اختلافات است که فرصتی برای طرح جدی پیشنهاد ایران فراهم کرده است.
حفظ استقلال بیشتر دولتهای منطقه در محیط بین المللی بویژه در قبال روابط با قدرتهای سلطهگر و همچنین کاهش هزینههای دفاعی و در نتیجه افزایش توان مانور دولتها برای رسیدگی به امور رفاهی و توسعهای از دیگر فواید و فرصتهای بکار گرفتن پیمانهای عدم تجاوز می باشد.
یکی دیگر از دلایل استقبال از این طرح، اختلافاتی است (مرزی، سیاسی و ایدئولوژیک) که در میان خود دولتهای حاشیه خلیج فارس وجود دارد و موجب واهمه دولتهای کوچک از اقدام نظامی دولتهای بزرگتر و همچنین وابستگی امنیتی به آمریکا شده است. بحران قطر و نوع کنشگری دولتهای کوچکتری چون کویت و عمان برای حل مسالمت آمیز بحران تداعی کننده وجود چنین فضایی در روابط کشورهای عضو شورای همکاری است. لذا پیمان عدم تجاوز می تواند از سوی این دولتها نیز مورد توجه قرار گیرد.
بااین حال نباید از یاد برد که برخی چالشها نیز برای عملیاتی کردن پیمان عدم تجاوز وجود دارد. اولاً سنگ اندازی آمریکا و رژیم صهیونیستی که منافع حیاتی آنها در منطقه از رهگذر تنشآفرینی، اختلاف، بحران سازی و جنگ میان کشورهای منطقه تأمین میشود که بارزترین وجه آن فروشهای کلان تسلیحاتی و تداوم حضور نظامی در منطقه میباشد. سیاست ایرانهراسی، تقویت فرقهگرایی و تروریسم و دخالت در امور داخلی کشورهای منطقه (وابستگی هیئت حاکمه) از جمله روشهایی است که برای از بین بردن شرایط ایجاد فضای گفتگو و همکاری استفاده می شود.
از سوی دیگر نیز برخی دولتهای عربی همچون عربستان سعودی و امارات عملاً راهکار جنگ و ایجاد بیثباتی را برای پیشبرد منافع خود اتخاذ کردهاند که طبیعتاً این امر چالشی جدی برای دستیابی به راهکارهای دیپلماتیک است چنانکه این کشورها حتی به فشارهای بین المللی برای اجرای توافق استکهلم و رعایت پروتکلها و کنوانسیونهای بین المللی لازم الاجرا در جنگ، در قبال ملت یمن بی توجه هستند.