سایت تحلیلی خبری الوقت | Alwaght Website

انتخاب سردبیر

خبر

بیشترین بازدید

روز هفته ماه

پرونده ها

بازسازی غزه؛ چالش‌ها، مخاطرات و سناریوها

بازسازی غزه؛ چالش‌ها، مخاطرات و سناریوها

undefined
طالبان و پاکستان؛ از هم‌پیمانی تا دشمنی

طالبان و پاکستان؛ از هم‌پیمانی تا دشمنی

undefined
کاروان‌های دریایی کمک به غزه

کاروان‌های دریایی کمک به غزه

undefined
جنگ 12 روزه

جنگ 12 روزه

undefined
گاه‌شمار جنگ غزه

گاه‌شمار جنگ غزه

undefined
توافق صلح ایران و عربستان

توافق صلح ایران و عربستان

undefined
طوفان الاقصی

طوفان الاقصی

تندروهای صهیونیست‌ باد کاشتند پس طوفان درو می‌کنند!
فراز و فرود مناسبات ترکیه و عربستان

فراز و فرود مناسبات ترکیه و عربستان

undefined
معامله قرن

معامله قرن

undefined
اختلافات ترکیه و آمریکا

اختلافات ترکیه و آمریکا

undefined
New node

New node

تحولات ترکیه

تحولات ترکیه

undefined
آزادسازی موصل

آزادسازی موصل

آزادسازی موصل یا نبرد بازپس گیری موصل از اشغال گروه تروریستی داعش، عملیات نظامی منظم و کلاسیکی است که از روز دوشنبه ۱۷ اکتبر ۲۰۱۶ به فرمان حیدر العبادی نخست وزیر عراق برای پس گرفتن موصل از سیطره داعش آغاز شد. موصل مرکز استان نینوا و دومین شهر بزرگ عراق در تابستان ۲۰۱۴ به اشغال گروه داعش درآمد و از آن زمان ابوبکر بغدادی، خلافت خودخوانده خود را در این هشر استقرار نمود. عملیات آزادسازی موصل از نوع جنگ‌های شهری منظم به شمار می‌رود.
آزادسازی حلب

آزادسازی حلب

پس از آن که دیدبان حقوق بشر سوریه مستقر در لندن؛ اوایل هفته جاری اعلام کرد که 60 درصد از مناطق شرقی حلب توسط ارتش سوریه از اشغال گروه‌های تروریستی آزاد شده است، حال منابع خبری امروز اعلام کرده‌اند؛ با پیشروی سریع و برق‌ آسای ارتش سوریه طی چند روز گذشته، مناطق تحت کنترل دولت سوریه در شرق حلب، به میزان 80 درصد رسیده است.
New node

New node

New node

New node

سازمان القاعده

سازمان القاعده

سازمان القاعده القاعده پس از 2001 دچار دگرگوني‌هاي چشم¬گيري شد. ساختار هرمي آن جاي خود را به ساختاري داد كه زيرمجموعه‌ها در آن با استقلال عمل فعاليت مي‌كردند. اين تحول اگرچه تسلط مركز بر پيرامون را تقليل داد اما بر گستره و توالي عمليات القاعده در كشورهاي مختلف خاورميانه افزود. با اين حال توان عملياتي كلان القاعده در اثر اين دگرگوني تا حدود زيادي تحليل رفت. القاعده پس از بمب‌گذاري‌هاي لندن در 2005، تاكنون نتوانسته است عمليات موفقيت آميزي در كشورهاي غربي انجام دهد. افزون بر اين، گسترش دامنۀ منطقه اي فعاليت هاي القاعده به كشته و دستگير شدن بسياري از رهبران و كادرهاي اصلي آن انجاميد. با اين حال تمامي اين چالش‌ها مانع تداوم فعاليت القاعده نشد. زيرمجموعه هاي آن در عراق، يمن، افغانستان، پاكستان، سومالي و ديگر كشورها و مناطق فعال باقي ماندند. تشكيلات القاعده تشكيلات القاعده در سال 1988 توسط اسامه بن لادن جهت مبارزه با "اتحاد جماهير شوروي" در افغانستان تأسيس شد. القاعده از سازمان "مكتب الخدمة" كه هدف آن مسلح‌ كردن و آموزش مجاهدين اسلامي براي جنگ با شوروي بود گسترش و پيشرفت يافت. اين سازمان از حمايت و پشتيباني دولت‌هاي اسلامي به ‌ويژه عربستان سعودي و پاكستان و همچنين ايالات متحده آمريكا برخوردار بود. در سال 2000 ايمن ظواهري سازمان "جهاد اسلامي مصر" را با سازمان القاعده ادغام كرد و به شخص دوم اين تشكيلات تبديل شد. خاستگاه اصلي القاعده را بايد "وهابيت" برشمرد كه خود ريشه در جنبش سلفي، مذهب حنبلي و پيروان اهل حديث دارد. رهبران، نظريه پردازان و بسياري از اعضاي القاعده يا وهابي‌اند يا از پيروان مذاهب حنبلي و حنفي كه به وهابيت تمايل زيادي دارند. القاعده را جنبشي سلفي نيز دانسته‌اند، زيرا پيشوايان آن، يعني "احمد بن حنبل" و "ابن تيميه" از نخستين مدعيان سلفي‌گري بوده‌اند. اين تفكر با دريافت خاص خود از توحيد و تكيه بر استدلال‌هاي ظاهرگرايانه بسياري از مسلمانان را كافر مي‌داند و نوك اين ويژگي تكفيري خود را به طور خاص متوجه شيعيان كرده است. ايدئولوژي القاعده بر چهار ركن سلفي‌گري، راديكاليسم، شيعه ستيزي و غرب ستيزي استوار است. از آنجا كه دو ركن آخر بر آمده از ويژگي سلفي‌گري است، به اختصار مي‌توان آن را ايدئولوژي "سلفي راديكال" ناميد. از نگاه آنان، دين يك نظام ساده حقوقي است كه از جانب خداوند براي رهايي بشر از عذاب دنيوي و اخروي نازل شده و تكاليفي را بر او واجب كرده است. به همين دليل بشر براي سعادت دنيا و آخرت بايد به عبادت و اطاعت خدا بپردازد. به رغم تداوم فعاليت، القاعده از نيمۀ دهۀ گذشته دچار چالش‌هاي بزرگي شد كه آيندۀ آن را در هاله‌اي از ابهام فرو برد. چهار چالش عمدۀ القاعده در اين سال ها به ترتيب اهميت عبارتند از: - تنزل جايگاه در جهان اسلام: در نظرسنجي هاي پس از يازده سپتامبر، القاعده از مقبوليت و محبوبيت قابل توجهي در كشورهاي اسلامي برخوردار بود. اين جنبش در ذهن بسياري از مسلمانان متشكل از جهادگراني بود كه پس از آزادسازيِ افغانستان از اشغال ملحدان، مبارزه با ظلم و ستم در ابعاد داخلي (در برابر رژيم‌هاي فاسد منطقه) و خارجي (در برابر امريكا و غرب) و دفاع از منافع جهان اسلام را سرلوحۀ فعاليت هاي خود قرار داده‌اند. اين نوع نگاه در ابتدا با توجه به گفتمان ظلم‌ستيز و جهادگرايانۀ القاعده چندان غيرمنتظره نمي‌نمود. اما با روشن شدن پيامدهاي عملكرد القاعده بر جهان اسلام، به ويژه اشغال افغانستان و عراق و نيز گسترش فعاليت‌هايي كه بيش از هر چيز جان و مال مسلمانان و بي‌گناهان را هدف مي‌گرفت، طرفداري از گفتمان القاعده به تدريج رو به كاهش نهاد. به طور مشخص از سال‌هاي 2005 و 2006 محبوبيت القاعده و پشتيباني از آن در ميان مسلمانان رو به تنزل نهاد، به نحوي كه در 2010 طرفداري از القاعده نسبت به 2001 به نيم كاهش يافت. تنزل هواداري از القاعده به معناي كاهش حمايت پرسنلي و مالي به ويژه از زيرمجموعه‌هاي اين سازمان مي‌باشد. پيامدهاي اين واقعيت را در عراق، يمن و مغرب شاهد بوديم؛ - بهار عربي: دومين چالش، خيزش‌هاي فراگير و مردميِ 2011 در خاورميانه مي‌باشد. اين تحركات در سه جهت براي القاعده پيامدهاي منفي در بر داشت: نخست آنكه تبليغات عليه رژيم‌هاي حاكم كه پيشتر يكي از ابزارهاي اساسي القاعده براي جلب حمايت و توجيه عملكردش نزد مسلمانان بود، با توجه به حضور گستردۀ مردم در اعتراضات ضدرژيم، كارآيي خود را در جذب نيروهاي جوان و پشتيباني مالي از القاعده در ميان شهروندان عرب از دست داد. دوم آنكه تقريباً تمامي نيروهاي فعال در زندگي سياسيِ منطقه – به جز القاعده – در اين تحولات حضور داشتند. تصويري كه دوري القاعده از جوامع عربي را به خوبي به نمايش گذاشت. سوم آنكه، مردمي بودن تحولات و حاشيه‌اي بودن نقش آمريكا و در واقع غافلگيريِ اين كشور از سرعت و گسترۀ تحولات و نيز تضاد آمريكا با برخي از رژيم‌هاي عرب، امكان بهره‌گيري تبليغاتي القاعده از حضور امريكا را از بين برد؛ - حذف رهبر كاريزماتيك: مرگ بن لادن بزرگترين چالش القاعده در طول سال‌هاي فعاليت آن بود. جنبش‌هاي اسلام‌گرا اغلب بر محور شخصيتي كاريزماتيك و نيرومند به فعاليت مي‌پردازند. نگاهي به جنبش‌هاي اسلام‌گراي قرن بيستم در خاورميانۀ عربي نشان مي‌دهد كه حذف رهبريِ كاريزماتيك از صحنه، اغلب به معناي زمين‌گير شدن و آغاز زوال چنين جنبش‌هايي بوده است. افزون بر اين، شخصيت جذاب و محبوبيت بن لادن در ميان اعضاي القاعده و توان سخنوريِ وي نقشي اساسي در تحكيم وحدت سازمانيِ القاعده داشته است. مرگ بن لادن علاوه بر حذف چهرۀ كاريزماتيك و وحدت‌بخشِ القاعده، اين جنبش را با چالش جانشيني روبه رو كرد؛ - بحران جانشيني: هشت هفته پس از مرگ بن لادن اعلام شد كه أيمن الظواهري به جانشيني وي انتخاب شده است. اين فاصلۀ زماني به خوبي گوياي اختلافات دروني القاعده بر سر انتخاب جانشين است. حتي اگر اين تأخير را، بنا بر تحليلي، ناشي از دشواري برگزاري سريع نشست اعضاي عالي‌رتبۀ القاعده براي انتخاب رهبر بدانيم، عدم بيعت زودهنگام زيرمجموعه هاي القاعده اين تحليل را زير سوال برد. تأخير در بيعت ساير زيرمجموعه هاي القاعده، نشان از تأثير چالش جانشيني بن لادن بر وحدت سازماني القاعده مي باشد. افزون بر فقدان اجماع بر سر الظواهري، وي چهره‌اي كاريزماتيك به حساب نمي‌آيد و از شخصيت و قدرت سخنوري بن لادن و اثرگذاري وي در رهبران و كادرهاي القاعده برخوردار نيست. از ديد برخي وي بيشتر براي مديريت يك اداره يا شركت مناسب است تا رهبري يك جنبش جهاني. مجموعۀ چهار چالش فوق، القاعده را در بستر اصلي و در حال دگرگوني فعاليتش، خاورميانه، به حاشيه رانده است. مرگ بن لادن بزرگترين ضربه‌اي بود كه به القاعده وارد شد. اگرچه الظواهري به عنوان ايدئولوگ القاعده معروف است اما وي به وضوح از صفات لازم براي رهبري جنبشي گسترده همچون القاعده برخوردار نيست. وضعيت فعلي القاعده در حالي كه كمتر از سه سال از كشته شدن اسامه بن لادن، بنيان گذار القاعده نگذشته است كه طيف هاي جوان‌تر و نوظهور القاعده پاگرفته و اقدامات انتحاري را در برخي از كشورهاي منطقه انجام مي دهند. اين در حالي مي باشد كه در سال هاي گذشته، القاعده به لحاظ سازماني و ايدئولوژي در مسير تنزل و عقب نشيني بود. روند ظهور مجدد اين سازمان تروريستي در برخي از كشورهاي منطقه را مي توان به شرايط بحراني و بعضاً هرج و مرج داخلي اين كشورها بي ارتباط ندانست. چرا كه خلأ ايدئولوژي در جهان عرب به واسطه شكست حكومت‌هاي اصلاح طلب، بازار سازمان القاعده و ايدئولوژي القاعده گرايي را در جهان عرب رونق بخشيده است. به بيان ديگر، بسياري از مخالفان انقلاب هاي عربي، كه خواهان حفظ ديكتاتورهاي سابق در قدرت بودند و يا خواهان قدرت‌يابي ديكتاتورهاي ديگر و بعضاً بازگشت آن‌ها بودند، نسل جديدي از القاعده نوين را پايه گذاري كرده‌اند. سازماني كه بسياري از اعضاي قديمي و كليدي آن در سال‌هاي گذشته كشته شدند، با گفتمان جديد و با هدف تغيير در جهان اسلام، تنها از طريق جهاد خشونت‌آميز و تروريسم، سعي در پياده نمودن پارادايم خود دارند. در اين بين جماعت اخوان المسلمين به عنوان دشمن محوري القاعده، كه چند سالي در مسير تسلط بر سياست‌هاي جهان عرب، تغييراتي را به وجود آورد، نقش مهمي در تقويت اين گروه نوين بازي كرد. هر چند كه اخوان در ادامه حركت خود، دچار چالش هاي جدي شده است، اما توانست اثبات كند كه تغيير واقعي در جهان عرب بدون تروريسم و اقدامات خشن هم امكان دارد. بر همين اساس، بسياري از تحليلگران، ظهور نسل جديد از گروه القاعده را پيش بيني كردند. نكته قابل تأمل اينكه، نوظهوران و وابستگان به القاعده نوين خيز بلندي از دمشق تا بغداد و بيروت برداشته اند و در سال گذشته خشونت و افراطي‌گرايي هاي فراواني را انجام داده اند. القاعده اي كه در عراق صحبت از شكست و محو جدي آن بود، مجدداً احيا شده و اقداماتي مرگبارتر از گذشته انجام مي‌دهد. امروز گروه دولت اسلامي عراق و شام، داعش بار ديگر براي به دست گرفتن مناطق غربي عراق در حال جنگيدن است. حتي اين گروه با ائتلاف با جبهه النصره در سوريه شكوفاتر شده است و به همراه يكديگر براي نابودي منطقه تلاش مي كنند. بر همين اساس، خشونت فرقه اي بين شيعه و سني چندين برابر شده است. بسياري از جهادي‌هايي كه از اروپا روانه سوريه شده‌اند در آتش القاعده نوين در حال سوختن مي باشند. تلاش گردان‌هاي تروريستي چون (گردان‌هاي عبدا… عزام) براي كشاندن جنگ فرقه‌اي از سوريه به لبنان و عراق است. حتي حمله به سفارت ايران در بيروت و ساير اقدامات انتحاري چون بمب گذاري را در مناطق شيعه نشين در دستوركار خود دارند
گروه داعش

گروه داعش

دولت اسلامي عراق و شام يا داعش به عنوان گروهي منشعب از القاعده محسوب مي شود كه از منظر گرايشات عقيدتي و فكري و همچنين جنبه رفتاري رويكرد يكساني با القاعده دارد. با اين حال رفتارهاي اين گروه تروريستي در طول يك دهه گذشته و به خصوص چند سال اخير نشانگر راديكال تر و خشن تر بودن اين گروه در مقايسه با القاعده است و داعش با توجه به جدايي از القاعده و پيدايش اختلافاتي بين آن دو به عنوان مخوف‌ترين و قدرتمندترين گروه تروريستي در عرصه خاورميانه ظهور كرده است. هر چند كه داعش در شكل كنوني آن محصول بحران سوريه و گسترش اختلافات و منازعات منطقه اي بعد از 2011 است، اما ريشه ها و روند قدرت گرفتن آن به دوره پس از صدام در عراق يعني از سال 2003 به بعد مربوط است. حمله آمريكا به عراق در سال 2003 فرصت و فضاي مناسبي را براي حضور و نقش آفريني گروههاي مسلح و تروريستي مختلف از جمله گروههاي مرتبط با القاعده در اين كشور بوجود آورد. بر اين اساس گروههاي مسلح مختلفي به خصوص در سالهاي پس از 2004 در عراق ظهور كرد كه با جذب نيرو و منابع مالي در تلاش بودند كه با نيروهاي نظامي آمريكايي و همچنين نيروهاي عراقي مقابله كنند. يكي از مهمترين اين گروهها جماعه التوحيد و الجهاد بود كه به رهبري ابومصعب زرقاوي در سال 2004 تشكيل شد. پس از آنكه زرقاوي بيعت خود با اسامه بن لادن رهبر القاعده را اعلام كرد به تنظيم القاعده في بلاد الرافدين تبديل شد و همچنين به اين گروه القاعده عراق نيز اطلاق مي شد. زرقاوي بعد از آزادي از زندان در اردن در سال 1999 رهبري بخشي از داوطلبان جهادي در افغانستان را برعهده داشت، اما در سال 2001 از اين كشور به شمال عراق فرار كرد و در آنجا به گروه انصارالاسلام پيوست و سپس با ايجاد القاعده عراق، وفاداري خود به رهبري شبكه جهاني القاعده را بيان داشت. القاعده عراق به تدريج به اصلي ترين گروه تروريستي در عراق تبديل شد و بيشترين انفجارها و اقدامات تروريستي از سوي اين گروه صورت گرفت. از جمله مهمترين اقدامات القاعده عراق كه در پي ايجاد فتنه مذهبي و جنگ داخلي در عراق بود، انفجار حرم شريف امامين عسگرين در سامرا در سال 2006 بود. اين تشكل عمليات تروريستي خود را به اندازه اي افزايش داد كه به يكي از قوي ترين گروههاي مسلح در صحنه عراق تبديل شد و شروع به گسترش نفوذ خود در مناطق گسترده اي از عراق كرد تا اينكه در سال 2006،‌ زرقاوي علنا در يك نوار ويدئويي تشكيل آنچه را " شوراي مجاهدين" خواند به سركردگي عبدالله رشيد البغدادي اعلام كرد. پس از كشته شدن زرقاوي توسط نيروهاي آمريكايي در سال 2006، ابوحمزه المهاجر به سركردگي اين گروه تعيين شد و در پايان همان سال دولت اسلامي عراق به سركردگي ابوعمر البغدادي تشكيل شد. دولت اسلامي عراق به عنوان گروهي تروريستي و شاخه القاعده در عراق در شكل جديد خود تحت رهبري ابوعمر البغدادي تلاشهاي خود براي ايجاد ناامني در عراق را ادامه داد، با اين حال اين گروه از سال 2008 با افول و كاهش قدرت و تاثيرگذاري در عراق مواجه شد. شكل گيري نيروهاي الصحوه يا بيداري از ميان عشاير سني عراق براي مقابله با القاعده عراق و اقدامات نظامي و امنيتي در مقابل آن باعث تضعيف جدي اين گروه شد. در 19 آوريل 2010، نظاميان آمريكايي و عراقي طي يك عمليات نظامي در منطقه الثرثار، منزلي را هدف قرار دادند كه ابوعمر البغدادي و ابوحمزه المهاجر در آن حضور داشتند و پس از درگيريهاي شديد ميان دو طرف، اين منزل هدف حملات هوايي قرار گرفت و در نتيجه آن دو سركرده تروريستها به هلاكت رسيدند. يك هفته بعد، اين گروه تروريستي در بيانيه اي هلاكت البغدادي و المهاجر را رسما اعلام كرد و پس از حدود ده روز، مجلس شوراي دولت اسلامي عراق تشكيل جلسه داد و ابوبكر البغدادي را به عنوان جانشين ابوعمر البغدادي انتخاب كرد. هر چند در اين دوره دولت اسلامي عراق در مرحله ضعف بود، اما بحران سوريه فرصتهاي نويني را براي اين گروه ايجاد كرد و البغدادي با بهره گيري از آن توانست به جايگاه و نقش آفريني عمده اي در معادلات عراق و سوريه بپردازد. بحران سوريه از چند منظر باعث ايجاد فرصت براي گروه تروريستي دولت اسلامي عراق شد. اول اينكه سوريه با توجه به مجاورت جغرافيايي و پيوستگي سرزميني با عراق فضاي عملياتي مناسبي را براي افزايش قدرت و نقش آفريني اين گروه بوجود آورد. دوم اينكه گسترش بحران و رقابتهاي منطقه اي و افزايش تنشهاي مذهبي و فضاي افراط گرايانه در منطقه منابع انساني و مالي گسترده اي را براي گروه دولت اسلامي عراق فراهم ساخت. با توجه به شرايط جديد سوريه ابوبكر بغدادي يكي از معاونان خود به نام ابومحمد الجولاني را به سوريه فرستاد كه منجر به شكل گيري گروه جبهه النصره در سوريه در 2011 شد. جبهه النصره تا سال 2013 به عنوان گروهي وابسته به القاعده در سوريه معروف بود و توانست با جذب نيرو و منابع مالي به يكي از بازيگران مهم معارض در اين كشور تبديل شود. در حالي كه گزارشهاي اطلاعاتي از رابطه فكري و تشكيلاتي اين گروه با شاخه دولت عراق اسلامي پرده برداشت، در نهم آوريل 2013، ابوبكر البغدادي در يك پيام صوتي اعلام كرد كه جبهه النصره امتداد دولت اسلامي عراق است و تشكيل آنچه دولت اسلامي عراق و شام خواند با ادغام جبهه النصره و دولت اسلامي عراق اعلام كرد. اما طولي نكشيد كه يك نوار صوتي منتسب به ابومحمد الجولاني پخش شد كه در اين نوار از رابطه خود با دولت اسلامي عراق سخن گفت، اما وي ايده ادغام با اين گروه را نپذيرفت و بيعت خود را با شبكه القاعده تحت رهبري ايمن الظواهري اعلام كرد. بر اين اساس به رغم تاكيد ايمن الظواهري بر انحلال داعش و فعاليت جداگانه دولت اسلامي در عراق و جبهه النصره در سوريه، البغدادي بر ادامه حيات داعش تاكيد كرد. بر اين اساس بود كه اختلافات مهمي بين البغدادي و ايمن الظواهري و درگيريهاي بين جبهه النصره و داعش رخ داد. با اين حال داعش توانست به نقش آفريني گسترده تري در سوريه بپردازد و جايگاه خود را در اين كشور با تصرف برخي مناطق تثبيت كند. داعش پس از تقويت خود در سوريه بتدريج حضور و نقش آفريني خود در عراق را نيز گسترش داد. داعشي‌ها كه در طول سال 2013 حضور پراكنده اي در عراق داشتند، از ابتداي 2014 نقش خود در اين كشور را بسيار توسعه دادند. بر اين اساس بود كه آنها توانستند بر مناطق گسترده اي از عراق در استان الانبار مسلط شوند و شهرهاي مهم رمادي و فلوجه را به تصرف خود درآورند. هر چند نيروهاي عراقي توانستند مناطق مهمي از جمله رمادي را از كنترل داعش خارج سازند، اما شهرهايي مانند فلوجه همچنان در دست داعش باقي ماند. در حالي كه ارتش عراق در حال تشديد اقدامات اطلاعاتي و نظامي خود براي خارج ساختن داعش از فلوجه بود، مرحله جديدي از عمليات نظامي و پيشرويهاي اين گروه در استانهاي صلاح الدين، نينوا، ديالي و كركوك آغاز شد. داعش بعد از ناكامي در تصرف سامرا به موصل حمله كرد و توانست بر اين شهر مسلط شود. سپس پيشرويهاي داعش به سوي ساير مناطق عراق ادامه يافت و از جمله باعث تسلط بر تكريت شد. در حال حاضر داعش بر مناطق قابل توجهي از سوريه به خصوص قسمتهاي شرقي مانند الرقه و همچنين بخش‌هاي مهمي از مركز و غرب عراق مسلط است. در چنين شرايطي كه با گسترش توان مالي و انساني داعش و همكاري برخي گروههاي محلي با آن همراه است، تهديدات مختلف ناشي از آن در منطقه در حال گسترش است.
جنبش گولن

جنبش گولن

جنبش گولن طی سال‌های اخیر، جریانی در ترکیه رشد کرده که اگر چه خود را وامدار اندیشه‌های سعید نورسی عالم برجسته ترک می‌داند، اما از جهات گوناگون به ارائه الگویی نوین پرداخته است. این جریان که عموماً با نام رهبر آن فتح‌الله گولن آمیخته است، تحت عناوینی هم‌چون جماعت خدمت، جریان نورچی و جماعت گولن نیز شناخته می‌شود. این جریان نه تنها در ترکیه نوین به عنوان یکی از جریان های مهم شناخته شده، بلکه در سطح منطقه نیز جریانی تاثیرگذار محسوب می شود و طی سال های گذشته، رشدی فزاینده در مناطقی همچون بالکان، آسیای مرکزی و قفقاز، افریقا و حتی امریکا داشته است. شخصیت ودیدگاه های گولن درباره گولن و شخصیت او دیدگاه های متفاوتی وجود دارد. برخی از شاگردان گولن به او لقب خواجه افندی داده اند؛ زیرا وی هم تحصیلات سنتی دینی داشته و هم به فلسفه غرب و به ویژه فلسفه کانت تعلقی ویژه دارد. برخی دیگر از افراد جماعت، او را به چشم حضرت مهدی (عج) نگاه می کنند. برخی دیگر او را یک واعظ ساده مذهبی می دانند که بواسطه نوع سخنرانی هایش در میان مردم مشهور شده است. برخی نیز او را یک مصلح بزرگ دینی و پیام آور صلح و آشتی اسلام با دموکراسی تلقی می کنند. مخالفان وی نیز او را فردی دروغگو و فریبکار توصیف می کنند که حتی جرات بازگشت به ترکیه را نیز ندارد. عده ای نیز اعتقاد دارند گولن با شخصیت بت گونه ای که به هوادارانش داده، تصویری نژادپرست، ناسیونالیست و بیگانه از دیگران، از جماعت خود ترسیم کرده است. تکبر و خوار شمردن کسانی که خارج از جماعت هستند، به رویه ای معمولی تبدیل شده است. به نحوی که نزد پیروان این جماعت، غیر از گولن، سایر علمای جهان اسلام بی اطلاع هستند و درک درستی از مسایل ندارند. (DAĞ, 2014) به هر حال فارغ از آنکه قضاوتی درباره تعارف فوق از گولن و شخصیت وی داشته باشیم، واقعیت آن است که امروز نام فتح الله گولن با اصطلاح اسلام روشنگر یا معتدل ترک که بسیاری از پژوهندگان از آموزه هاو جهان بینی آن با عنوان «پارادایم اسلام اجتماعی» یاد می کنند، گره خورده است.( فلاح، 207:1389-205) در حقیقت فتح الله گولن در ترکیه به عنوان پدر اسلام اجتماعی معروف است و وی را بنیانگذار و رهبر جنبش گولن می‌خوانند. همچنین برخی از کتاب های گولن از پرفروش ترین کتاب ها در ترکیه و حتی سایر کشورهای اسلامی بوده اند. مدارس او در بیش از 160 کشور جهان فعالیت می کنند و آراء و افکار وی را به شاگران خود منتقل می کنند. جماعت خدمت(جریان گولن) آنچه امروز به نام جریان گولن یا جماعت خدمت معروف است، حاصل اندیشه ها و تلاش های محمد فتح الله گولن است. وی به عنوان یکی از شاگردان مکتب نورسی، تلاش زیادی جهت مدرن کردن جنبش نور انجام داد. وی که مشهورترین واعظ، نویسنده و تدریس کننده علوم اخلاقی و الهیات ترکیه محسوب می شود، در صدر جریانی قرار گرفته که طی سال های گذشته از تاثیر به سزایی در فضای سیاسی ـ اجتماعی ترکیه و برخی دیگر از کشورهای اسلامی برخوردار بوده است. اگر چه گولن صراحتا نورجی بودن خود را به زبان نیاورده و در سخنرانی ها کمتر از سعید نورسی یاد می کند، باید این حال جریان وی عمدتا جریانی منشعب از جماعت نور تلقی می شود. گولن که هم اکنون در پنسیلوانیای آمریکا زندگی می کند، خطیبی توانا است که از سن 14 سالگی خطابه می کرده است. وی بیشتر آموزش های دینی خود را نزد پدر و در تکیه محله خود نزد علما و متصوفه فرا گرفته است. پدرش علاوه بر زبان عربی و ترکی، زبان فارسی را هم به او آموخت. وی که هیچگاه ازدواج نکرده و مجرد زندگی می کند، بحث های دینی خود را با احساسات، عواطف و بیانی رسا همراه می کند و عیبی نمی بیند که هنگام موعظه، اشکش بر گونه جاری شود. او از طریق فن خطابت و همچنین با شیوه های خاص خود مانند گریه کردن در حال سخنرانی، توجه مخاطبان را به خود معطوف کرده و نورجی ها و دیگر افراد گروه های دینی را تحت تأثیر قرار داده است. از جلسات وعظ او فیلمبرداری می‌شود و این فیلم ها میان هوادارانش دست به دست می چرخد و تکثیر می شود. همچنین مجموعه سخنرانی های فتح الله گولن در قالب کاست و سی دی در مناطق مختلف توزیع می شود. این اقدام که هم پول و هم طرفداران او را افزایش داده است، با مخالفت سایر زعمای حرکت نورجی مواجه شده و اعتراض آنها را برانگیخته است. با این حال فتح الله گولن همچنان به این شیوه تشکیلاتی خود ادامه می دهد و موفق به ایجاد شبکه ای گسترده شده است. ماهیت جریان گولن درباره این جریان، دیدگاه‌های کلان مختلفی وجود دارد. به نحوی که برخی جریان گولن را جریان بومی می دانند که از بطن جامعه و اعتقادات مذهبی مردم ترکیه برخاسته است و برخی دیگر نیز آن را جریانی وارداتی تلقی می‌کنند که توسط امریکا و سایر کشورهای غربی مورد حمایت قرار گرفته است. باید توجه داشت که فتح الله گولن در ترکیه به شخصیت افسانه ای تبدیل شده که حضور، نفوذ و سایه وی و جماعتش در محیط و فضای کلیه اماکن سیاسی، نظامی و امنیتی ترکیه سایه افکنده و وابستگی این جماعت و التزام آن به احکام اسلامی و سیاست های آن بطور واضح و شفاف مشخص نیست. در واقع این جریان به رغم تعدد و تنوع حوزه های فعالیتش، همچنان ناشناخته و مبهم به نظر می رسد و بسیاری از صاحب نظران چه در داخل و چه خارج از ترکیه، نسبت به مقاصد و نیات دراز مدت این جریان اظهار بی اطلاعی می کنند. به نحوی که هیچ کس از میزان قدرت مالی و تعداد طرفداران این جریان اطلاع درستی ندارد و معلوم نیست نفوذ گولن در دستگاه های کلیدی دولتی تا چه حد است و در صورت احراز قدرت بیشتر، چه خط مشی را پیش خواهد گرفت.
جماعت اخوان المسلمين

جماعت اخوان المسلمين

جماعت اخوان¬المسلمين را مي¬توان مهم¬ترين جنبش اسلامي در جهان عرب طي قرن گذشته محسوب كرد. جنبشي كه حسن البنا در 1928 مصر پديد آورد، ايدئولوژي آن اسلام و در اصول سياسي و اجتماعي خواهان بازگشت به حكومت اسلامي در قرن هاي اوليه است. اين جماعت در زمان تأسيس و شكل‌گيري به عنوان جنبشي اسلام‌گرا در مقابل جريان‌هاي سكولار جهان عرب ظهور كرد. اساس و مبناي شكل‌گيري آن مبارزه با الغاي خلافت و جلوگيري از گسترش الگوي لائيك در جهان اسلام بود. در واقع، در شرايطي كه خلافت اسلامي در قالب امپراتوري عثماني در مركزيت جهان اسلام مضمحل شده بود و جريان‌هاي سكولار و ملي‌گراي عربي و تركي در حال رشد و عرض اندام بودند، حسن البنا با طرح دعوت اسلامي، جنبش جديدي را پايه‌گذاري كرد كه احياي مجدد خلافت در رأس امور و برنامه‌هاي سياسي آن قرار داشت و به همين دليل به كانوني براي جلب مسلمانان در داخل و خارج مصر تبديل شد. در حقيقت جنبش اخوان المسلمين را اصولاً بايد زائيده اوضاع سياسي و اجتماعي تاريخ معاصر مصر در پي رواج تفكر جدايي دين از سياست (سكولاريسم) در ميان روشنفكران و آهنگ احساسات ملي گرايانه براي اصلاح اين كشور در دوران اختناق بعد از انقلاب 1919 مصر بر ضد انگليس دانست. اهداف بنيان گذاران اين جنبش- به ويژه حسن البناء- از يك سو بر ايجاد تحول در اعتقادات اسلامي مسلمانان و بالاخص مصريان از حالتي ايستا و بي تحرك به سمت پويايي و حاكميت تعاليم شريعت بر زندگي اجتماعي و سياسي مصر و از سوي ديگر بر يگانگي مسلمانان در برابر استعمارگران غرب كه كشورهاي اسلامي را مورد تجاوز قرار داده بودند، دور مي زد. حسن البناء رهبر جنبش تلاش‌هاي خود را در سه مرحله «تبليغ»، «جذب و سازماندهي» و «مرحله عملي» آغاز نمود. اصولي كه حسن البناء بر آن اعتقاد داشت عبارت بودند از:1 ـ «اجتناب از جدال‌هاي مذهبي و فرقه‌اي» (از زماني كه جماعت تقريب بين مذاهب اسلامي تأسيس شد حسن البناء و ايت‌الله قمي در تأسيس آن سهيم بودند همكاري ميان اخوان‌المسلمين و شيعيان برقرار شد كه در نهايت به ديدار نوّاب صفوي در سال 1954م. از مصر منجر گرديد. حسن البناء در مراسم حج 1948 با ايت‌الله كاشاني ديدار كرد و ميان آنها تفاهم برقرار گرديد و برخي از دانشجويان شيعه كه در مصر تحصيل مي‌كردند به جنبش اخوان‌المسلمين پيوستند)؛ 2 ـ «سياست گام به گام»: در نگاه وي جنبش قبل از آن‌كه به هدف غايي خويش برسد، بايد اين مراحل را (تبليغ، بيان و تفسير؛ عمل و نتيجه‌گيري) را گام به گام طي نمايد؛ 3 ـ «استفاده از نيروهاي مختلف براي تحقق اهداف»؛ 4 ـ «برپايي حكومت اسلامي»: اخوان‌المسلمين حكومت را براي خود نمي‌خواهد، بلكه حامي كساني مي‌باشد كه بتوانند مسؤوليت حكومت را بر عهده بگيرند و قوانين قرآن را اجرا نمايند و اگر چنين فردي پيدا نشد، تشكيل حكومت يكي از برنامه‌هاي اخوان‌المسلمين خواهد بود؛ 5 ـ «مقاومت در برابر تجاوزگران». جنگ جهاني دوم و پيامدهاي مصر، روند تصاعدي نفوذ اخوان المسلمين را در مصر گسترش داد، تشكيلات اخوان المسلمين سازمان يافته‌تر و مواضع سياسي و ايدئولوژيك آنها منسجم‌تر گرديد. بعد از جنگ سازمان از وضع آشفتة حزب وفد استفاده نمود و خود را به عنوان سازمان انقلابي و مخالف نظام موجود معرفي كرد و پايگاه‌هاي توده‌اي حزب وفد را به سرعت تصرف كرد. بر اثر دسيسه‌ها و برخي اقدامات خودسرانه كه بعضي از افراد در سازمان عليه دولت انجام مي‌دادند، دولت در سال 1948م با سيزده مورد اتهام به سازمان در مورد فعاليت‌هاي تروريستي، توطئه عليه سرنگوني نظام سلطنتي مصر، جمع‌آوري مهمّات و... سازمان را منحل اعلام نمود و حسن البناء در توطئه‌اي سازمان يافته در فوريه 1949م ترور گرديد. اخوان‌المسلمين با توجه به رسالت فراكشوري خود كه به ويژه در مقابله با جهت گيري رو به گسترش ملي‌گرايي سكولار خلاصه مي شد؛ در مصر محدود نماند و به كشورهاي مختلف جهان عرب سرايت كرد و به تدريج در ساير كشورهاي عربي شكل گرفته و گسترش پيدا كرد. در اين زمينه دو مرحله را مي‌توان مشخص كرد. مرحله اول، رشد فزاينده توجه و تمايل به دنياي اسلام و به ويژه معضلات سياسي آن و درگيري مستمر با اين مشكلات؛ مرحله‌اي كه قبل از سال 1937 آغاز شده بود. مرحله دوم تاسيس شعب گوناگون اخوان‌المسلمين در خارج از مصر بود، به نحوي كه اين جنبش در حال حاضر در بسياري از كشورها بويژه در خاورميانه و شمال آفريقا، شاخه هاي اين جنبش فعال مي باشد.
alwaght.net
مقاله

آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟

يکشنبه 16 آذر 1404
آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟
به نظر می‌رسد چارچوب کلی طرح، اتحاد قبیله‌ای حضرموت و شورای انتقالی جنوب است که راه را برای جدایی جنوب یمن از شمال هموارتر می‌کند اگرچه تحولات شرق یمن در راستای چشم‌انداز «خاورمیانه جدید» نیز قابل تفسیر است

 

الوقت- منطقه شرق یمن در روزهای گذشته دستخوش تحولات میدانی سریع و مهمی بوده است که منجر به تغییر اساسی در وضعیت سیاسی و امنیتی این منطقه شده است. در مرکز این تحولات استان نفت‌خیز حضرموت قرار داد که بیش از ۴۰ درصد از مساحت کشور را تشکیل می‌دهد.

جرقه تنش به اوایل آذرماه برمی‌گردد که «ائتلاف قبایل حضرموت» که نماینده هویت مستقل حضرمی هستند و خود را وفادار به دولت عدن تحت حمایت عربستان سعودی اعلام می‌کنند، برای جلوگیری از پیشروی «نیروهای نخبه حضرمی» مورد حمایت امارات متحده عربی، وابسته به شورای انتقالی جنوب که به دنبال جدایی جنوب است، دست به اقدام پیشدستانه در منطقه غیل بن یمین، در جنوب غربی دره زدند و درگیری‌ها بالا گرفت.

این درگیری در روزهای گذشته با تسلط نیروهای جنوبی بر مواضعی که پیش‌تر تحت کنترل «منطقه نظامی اول» در وادی حضرموت قرار داشت، وارد مرحله جدیدی شد. به این ترتیب نیروهای جنوبی وابسته به «الویه العمالقة» و یگان‌های زیرمجموعه منطقه نظامی دوم وارد شهرهای سیئون و القطن شدند و کاخ جمهوری و برخی مراکز حساس دیگر را به کنترل خود درآوردند.

در قبال این پیشروی نیروهای وابسته به امارات، «اتحاد قبائل حضرموت» به رهبری شیخ عمرو بن حبریش، موضعی محتاطانه اتخاذ کردند و هدف اصلی خود را حفاظت از میادین نفتی قرار دادند. این موضع، به گونه‌ای غیرمستقیم نشان می‌داد که سقوط منطقه نظامی اول در چارچوب توافقات پشت پرده با بازیگری و نظارت هیئتی سعودی به رهبری محمد بن عبید القحطانی به وقوع پیوسته است. توافق شامل استقرار دوباره نیروهای حلف و النخبه حضرمی در نزدیکی مناطق شرکت‌های نفتی و ادغام نیروهای محافظ حضرموت در ساختار واحدی برای حفاظت از شرکت‌ها بود؛ امری که نشان می‌دهد صحنه از یک درگیری زمینی به بازآرایی امنیتی مرتبط با مدیریت منابع نفتی تبدیل شده و «بی‌طرف‌سازی قبایل» بخشی از طرحی بزرگ‌تر بوده است.

اما این پایان ماجرا نبود در استان دیگر یمن نیز تحولات مشابهی روی داد و نیروهای جنوبی بدون هیچ درگیری قابل‌توجهی، مهم‌ترین مراکز نظامی و امنیتی از جمله فرودگاه، بندر و کاخ جمهوری در الغیضة را تحویل گرفتند؛ بدون آن‌که از سوی آنچه به اصطلاح «دولت قانونی تحت فرمان شورای سات جمهوری» نامیده می‌شود واکنش قابل اعتنایی دیده شود. امری که نشان می‌دهد تحولات فراتر از جابه‌جایی‌های صرفاً نظامی است و از طرح‌های از پیش‌طراحی‌شده حکایت دارد.

این تحولات را نمی‌توان جدا از نقش‌آفرینی بازیگران منطقه‌ای تحلیل کرد. آنچه رخ داده، احتمالاً بخشی از تقسیم نقش میان عربستان و امارات است.

  • - از یک سو، شورای انتقالی جنوبی ابزار کارآمد امارات برای تغییر سریع معادلات میدانی است.
  • - از سوی دیگر، درع الوطن ابزاری سعودی برای جلوگیری از تسلط کامل و یک‌جانبه امارات بر جنوب یمن و کنترل فضای امنیتی است؛ خصوصاً با توجه به اهمیت ویژه حضرموت و المَهرة برای عربستان از نظر مرزها، بنادر و منابع انرژی.
  • - نقش بن حبریش و ائتلاف قبائل حضرموت نیز در این چارچوب معنا پیدا می‌کند؛ ساختاری که حذف نمی‌شود، بلکه در قالب جدیدی ادغام می‌گردد تا در حفاظت از تأسیسات نفتی نقش ایفا کند؛ فرایندی که نشان از تحولات مهندسی‌شده است.

در واقع، آنچه رخ می‌دهد مدیریت درگیری میان گروه‌های محلی رقیب در این مناطق در چارچوب یک طرح امنیتی-سیاسی در حال شکل‌گیری است که انتقال قدرت را بدون تقابل گسترده میدانی ممکن می‌سازد.

به نظر می‌رسد چارچوب کلی طرح، اتحاد قبیله‌ای حضرموت و شورای انتقالی جنوب است که راه را برای جدایی جنوب یمن از شمال هموارتر می‌کند.

 

اهمیت حضرموت در جدال قبایل و شورای انتقالی

حضرموت بزرگترین استان یمن است که حدود یک سوم مساحت کشور را تشکیل می‌دهد. این استان دارای میدان‌های غنی نفت و گاز است که تخمین زده می‌شود میلیاردها دلار ارزش داشته باشند، به همراه بنادری در دریای عرب و مرز زمینی طولانی با عربستان سعودی .

گزارش‌ها نشان می‌دهد که بخش نفت و گاز مهمترین منبع درآمد دولت عدن تحت مدیریت شورای ریاست جمهوری است و بین 60 تا 70 درصد از درآمد دولت را تشکیل می‌دهد. حضرموت و استان همسایه آن، شبوه، از جمله استان‌های پیشرو در تولید نفت هستند، بنابراین به هر کسی که حضرموت را کنترل می‌کند، بخش حیاتی از شریان اقتصادی یمن را می‌دهد.

برای مدت طولانی، حضرموت به صورت اسمی تحت حاکمیت دولت عدن بود. با این حال، واقعیت میدانی بسیار پیچیده‌تر بود و نفوذ بین نیروهای محلی، به ویژه قبایل، تقسیم شده بود.

این وضعیت فرمایشی و نمادین وقتی کاملا فروریخت که در ماه مارس گذشته «ائتلاف قبایل حضرموت» با صدور بیانیه‌ای اعلام کرد که نیروهایش کنترل تأسیسات نفتی این استان را به دست گرفته‌اند و این اقدام را گامی برای دفاع از «ثروت ملی» و محافظت از آن در برابر هرگونه دخالت خارجی دانست.

این ائتلاف که در سال ۲۰۱۳ تأسیس شد، خود را نماینده مشروع منافع مردم حضرموت در برابر هرگونه تلاش برای تحمیل برنامه‌های خارجی بر آنها می‌داند، از جمله پروژه جدایی‌طلبانه تشکیلات شورای انتقالی تحت پرچم «نیروهای نخبه حضرمی» که ابوظبی در سال ۲۰۱۶ به بهانه مبارزه با القاعده آن را تأسیس کرد.

 

 حزب اصلاح، مهمترین نیروی بازنده

به طور حتم سقوط «منطقه نظامی اول» از نظر نمادین و عملیاتی ضربه‌ای سنگین به حزب اصلاح (اخوان یمن) محسوب می‌شود. این منطقه لایه اصلی قدرت نظامی-سیاسی اصلاح در حضرموت بود.

انحلال این ساختار—چه با عقب‌نشینی داوطلبانه و چه تحت فشار میدانی—حزب اصلاح را در برابر بازتعریف اجباری نقش‌ها و کاهش نفوذ قرار می‌دهد. گسترش پیشروی نیروهای جنوبی به مناطق دیگر مانند شبوة و المَهرة که اصلاح در آن‌ها نیز نفوذ دارد، نشان می‌دهد که تحول محدود به یک نقطه نیست.

اصلاح اکنون با سه آزمون بزرگ روبه‌روست:

  1. حفظ نفوذ خود در مأرب و تعز در شرایط تغییرات محیطی.
  2. ایجاد ائتلاف‌های جدید در اردوگاه مخالفان صنعاء.
  3. خطر رانده‌شدن به حاشیه سیاسی-نظامی در صورت ادامه روند فعلی.

این روند فقط اصلاح را هدف قرار نمی‌دهد، بلکه تمام موازنه قدرت در جبهه مخالف صنعاء را تغییر می‌دهد و نقش بازیگران جدیدی مانند درع الوطن، العمالقة و طارق صالح را تقویت می‌کند.

 

پیامدهای داخلی و خارجی

این تحولات می‌تواند تأثیرات عمیق زیر را داشته باشد:

  1. بازتعریف جنوب به‌عنوان فضایی با چند مرکز قدرت. در واقع با این تحولات دولت عدن به سرپرستی شورای ریاست جمهوری عملاً دیگر هیچ حاکمیتی بر وضعیت جنوب حتی در ظاهر نخواهد داشت و به بازیگری حاشیه‌ای در تحولات جنوب تبدیل می‌شود و نقش بازیگران محلی در چینش قدرت پررنگ‌تر می‌شود.
  2. انتقال مرکز ثقل درگیری به شرق و افزایش اهمیت حضرموت و المَهرة در معادلات ملی. شرق یمن تاکنون از امن‌ترین مناطق این کشور در دوران آشوب و جنگ بود. اکنون اما با تحولات روی داده ثبات این منطقه در هاله‌ای از ابهام فرو می‌رود و در بدترین سناریو ممکن است افزایش رویارویی نظامی مستقیم بین نیروهای قبیله‌ای تحت حمایت عربستان سعودی و نیروهای نخبه حضرمی تحت حمایت امارات متحده عربی، جنگ یمن را وارد مرحله کاملاً جدیدی کند
  3. افزایش شکاف‌های داخلی در اردوگاه مخالفان صنعاء و تضعیف مشروعیت سیاسی آن.
  4. ایجاد فرصت‌هایی برای صنعاء جهت برقراری ارتباط جدید با قبایل و نخبگان حضرموت و المَهرة، به‌دلیل عقب‌نشینی نیروهای سنتی رقیب.
  5. کاهش نقش عمان در معادلات المَهرة؛ عمان که همواره به دلیل پیوندهای جغرافیایی، اجتماعی و امنیتی در معادلات المَهرة بازیگری تعیین‌کننده بوده است، با تحولات صورت گرفته و افزایش جایگاه و وزن نیروهای نزدیک به امارات در این منطقه دچار نگرانی‌های جدی خواهد شد. هرچند مسقط در تحولات اخیر حضور علنی نداشت، اما عدم حضور ظاهری به معنای عدم نفوذ نیست. هرگونه تغییر در المَهرة به‌طور طبیعی با حساسیت‌های عمان نسبت به نفوذ عربستان و امارات سنجیده می‌شود. 

 

تشدید رقابت عربستان و امارات در جنوب یمن

در حالی که جنگ سرد بین صنعا و دولت عدن همچنان بخشی از چشم‌انداز تحولات است، «جنگ سرد» خطرناک‌تر، جنگی است که بین متحدان دیروز بر سر تقسیم نفوذ در جریان است.

گزارش بنیاد کارنگی هشدار می‌دهد که رقابت فزاینده بین عربستان سعودی و امارات متحده عربی که از طریق نیروهای نیابتی محلی آنها انجام می‌شود، ثبات حضرموت را به خطر می‌اندازد و می‌تواند اختلافات داخلی را تشدید کند.

تحلیلگران معتقدند که صحبت از تنش شدید بین عربستان سعودی و امارات متحده عربی ممکن است اغراق‌آمیز باشد و نشانه‌های هماهنگی بین دو کشور در تحولات هفته‌های اخیر قابل مشاهده است اما اینکه این رقابت برای کسب جای پا در جنوب در آینده به سمت شدیدتر شدن سوق خواهد یافت واقعیتی گریزناپذیر می‌نماید. واقعیت‌های میدانی، به ویژه حمایت مداوم هر یک از طرفین از متحدان محلی خود در حضرموت و المهره، نشان دهنده سطح وسیع‌تری از رقابت است.

علاقه عربستان سعودی به حضرموت ناشی از اهمیت استراتژیک آن است، زیرا این استان مرز زمینی طولانی با پادشاهی در امتداد ربع الخالی (ربع الخالی) دارد و دارای سواحل گسترده‌ای در دریای عرب است.

ریاض حضرموت را به عنوان یک خروجی مستقیم به دریای عرب می‌بیند که امکان تنوع مسیرهای تجارت و صادرات انرژی را فراهم می‌کند و وابستگی به تنگه هرمز را کاهش می‌دهد.

اگر عربستان سعودی بتواند حضور قدرتمندی در سواحل حضرموت برقرار کند، پس از خلیج فارس و دریای سرخ، عملاً سومین نقطه دسترسی به آبراه‌های استراتژیک را به دست خواهد آورد.

در مقابل امارات متحده عربی نیز به نوبه خود، منافع سیاسی و نظامی در حضرموت دارد. کنترل این استان نفت‌خیز توسط شورای انتقالی جنوب (STC) پروژه جدایی‌طلبانه آن را تقویت کرده و قدرت اقتصادی و سیاسی قابل توجهی به آن می‌بخشد.

از سال ۲۰۱۶، ابوظبی در تلاش برای ایجاد حضور نظامی گسترده در امتداد سواحل جنوبی یمن، مشرف به دریای عرب و تنگه باب المندب، از جمله جزیره سقطری و بندر بلحاف بوده است. حضرموت مهمترین حلقه در این نفوذ ساحلی است که به سمت تنگه هرمز امتداد دارد.

کارشناسان معتقدند که نفت یمن یک هدف اقتصادی مستقیم برای ریاض یا ابوظبی نیست، زیرا هزینه دخالت نظامی و سیاسی در یمن بسیار بیشتر از هرگونه بازده بالقوه از نفت یمن است. با این حال، کنترل بر میادین و تأسیسات نفتی همچنان یک ابزار قدرت مهم است و طرف کنترل کننده را قادر می سازد تا نیروهای خود را تأمین مالی کند، موقعیت چانه‌زنی خود را تقویت کند و به عنوان طرفی که "ثروت را مدیریت می کند" نفوذ داخلی بیشتری در یمن کسب کند.

در حالی که به نظر می‌رسد موازنه قدرت محلی فعلی به نفع شورای انتقالی جنوب (STC) و امارات متحده عربی در حال تغییر است، نتیجه نهایی همچنان به تعامل بین بازیگران داخلی و منطقه‌ای و توانایی بازیگران محلی (STC، بن حبریش، درع الوطن، الحريزي) در مدیریت پیچیدگی‌های جدید ناشی از استقرار مجدد نیرو در شرق بستگی دارد.

 

یمن در بازی خاورمیانه بزرگ آمریکا

تحولات شرق یمن در چارچوب بازنگری‌های غربی در روش مدیریت پرونده یمن در راستای چشم‌انداز «خاورمیانه جدید» نیز قابل تفسیر است؛ خصوصاً پس از ناکامی ابزار نظامی در ۸ سال جنگ علیه صنعاء و شکست ائتلاف دریایی آمریکا علیه انصارالله به منظور ایجاد چتر امنیتی برای رژیم صهیونیستی در دریای سرخ، پس از گذشت دو سال از عملیات «طوفان الأقصى».

در محافل تحقیقات آمریکا، ایده‌هایی درباره:

  • - حذف نفوذ حزب اصلاح،
  • - واگذاری اداره منابع به نیروهای جنوبی،
  • - تقویت ساختارهای فدرالی،
  • - چندپاره‌سازی قدرت مرکزی،
  • - و ایجاد کمربند باثبات در جنوب و شرق برای مهار صنعاء، به‌طور گسترده مطرح شده است.

در این راستا عبدالباری طاهر، رئیس روشنفکر سندیکای روزنامه‌نگاران یمنی، به القدس العربی گفت: «آنچه چهار کشور، به ویژه آمریکا و بریتانیا، می‌خواهند تجزیه نیست، بلکه تجزیه یمن، به شمال و جنوب، شرق و غرب است».

وی افزود: «وضعیت در لیبی، سودان، سوریه، کرانه باختری و غزه سناریوی ایده‌آل برای چهار کشور است. شبه‌نظامیان در این کشورها و رهبران دروغین، ابزارهای این طرح هستند. حفظ وضع موجود، تداوم تجزیه و از هم پاشیدن بافت اجتماعی، پایه‌های تغییر شکل خاورمیانه جدید و ایجاد اسرائیل بزرگ، طبق دیدگاه پرز و نتانیاهو و نقشه برنارد لوئیس برای کل منطقه عرب است».

آنچه برای یمن در نظر گرفته شده بسیار فراتر از بازگرداندن آن به وضعیت قبل از سال ۱۹۹۰ و بدتر از آن است. این در مورد تداوم چرخه بحران و تضمین ادامه وجود آن در محدوده یک کشور شکست خورده است، در نتیجه کنترل بر موقعیت استراتژیک آن، از جمله بنادر، جزایر و تنگه باب المندب و بهره‌برداری از منابع آن را حفظ می‌کند.

درمجموع، هرچند نمی‌توان گفت آنچه رخ می‌دهد «اجرای مستقیم» این طرح‌هاست، اما هم‌زمانی تحولات میدانی با این دیدگاه‌ها نشان می‌دهد شرق یمن به آزمایشگاهی برای بازطراحی صحنه سیاسی تبدیل شده است؛ جایی که امنیت اقتصادی (نفت و بنادر) با بازآرایی نیروهای محلی براساس طرح‌هایی که ریشه داخلی و منطقه‌ای و بین‌المللی دارند پیوند خورده است.

 

تگ ها :

شرق یمن نیروهای نخبه حضرمی شوای انتقالی جنوب امارات عربستان انصارالله طرح خاورمیانه جدید حزب اصلاح ائتلاف قبایل حضرموت استان المهره رقابت استراتژیک

نظرات
نام :
پست الکترونیک :
* متن :
ارسال

گالری

تصویر

فیلم

تشییع پیکر شهدای گمنام در تهران

تشییع پیکر شهدای گمنام در تهران